مدرس و مبلغ دینی
مؤلف: محسن شریفی
جلد اول، ویراست دوم
علیشفا احمدی فرزند کربلایی غلامنبی، در سال ۱۲۹۵ ش / ۱۹۱۶ م در منطقۀ انگوری از توابع جاغوری به دنیا آمد (ناصری داوودی، ۱۳۹۰، ج ۱: ۸۰؛ فصیحی و شریفی، ۱۳۹۶، ج ۲: ۳۸). او در مکتبخانه ادبیات فارسی و درسهای مقدماتی عربی و قرائت قرآن کریم را فراگرفت. سپس ادبیات عرب و مقدمات فقه و اصول را نزد محمدحسین کربلایی انگوری و قربانعلی وحیدی آموخت (همان).
احمدی در اواخر سال ۱۳۲۰ ش همراه عدهای از طلبههای منطقه به ایران عزیمت کرد و در حوزه علمیۀ شهر مشهد به تحصیل مشغول شد و منطق، فقه و اصول را در آن حوزه فراگرفت (همان).
او پس از دو سال، جهت رسیدن به مدارج علمی بالاتر، در سال ۱۳۲۲ ش عازم حوزۀ علمیۀ نجف شد، اما بیش از یک سال نتوانست در نجف بماند، چون هوای نجف بسیار گرم بود و با مزاج او سازگار نبود. از این رو نجف را به مقصد قم ترک کرد. او در اوایل ورود به قم، در کمال فقر و تنگدستی زندگی میکرد، تا اینکه روزی رئیس حوزۀ علمیۀ قم، آیتالله سید حسین بروجردی از او تفقد کرد و لوازم ابتدایی زندگی از قبیل رختخواب، پتو و وسایل آشپزی برایش فراهم شد. احمدی در کنار تحصیلات حوزوی، کتب پزشکی، گیاهان دارویی، زراعت و باغداری را نیز مطالعه میکرد و ساعتسازی نیز یاد گرفت (ناصری، ۱۳۹۰، ج ۱: ۸۱؛ فصیحی و شریفی، ۱۳۹۶، ج ۲: ۴۰).
احمدی در سال ۱۳۲۹ ش به زادگاهش، انگوری بازگشت. با همکاری و کمک مالی مردم منطقه، مدرسۀ علمیه و حسینیۀ بزرگی به نام تکیۀ عمومی یا مسجد جامع انگوری ساخت که خودش جمعهها در آن سخنرانی میکرد و احکام دینی و مسائل شرعی را میگفت. او همچنین توانست طلاب و جوانان و نوجوانان مستعد را از مناطق مختلف، به ویژه جاغوری برای تحصیل علوم دینی به این مدرسۀ علمیه جذب کند (ناصری، ج ۱، ۱۳۹۰: ۸۱ تا ۸۲؛ فصیحی و شریفی، ج ۲، ۱۳۹۶: ۴۰ تا ۴۱).
احمدی طبابت و داروسازی نیز میکرد و طبق نقلی «همسر صدراعظم نوراحمد اعتمادی را که پزشکان جواب کرده بودند، معاینه کرد و نسخهای نوشت و بیماری او را کامل درمان کرد» (ناصری، ۱۳۹۰، ج ۱: ۸۳؛ فصیحی و شریفی، ۱۳۹۶، ج ۲: ۴۱ تا ۴۲).
احمدی در ایام فراغت، باغداری میکرد و درختهای مختلف میکاشت. او هنگامی که وضعیت زراعت و باغداری منطقه را نامناسب دید، الگوی کشت را تغییر داد و به جای کشت گندم در زمینهای نامساعد و کمآب، غرس درختهای میوه، از جمله زردآلو را ترویج کرد و زمینهای شخصی خودش را به باغ تبدیل کرد. مردم با مشاهدهٔ درختان و میوهٔ آنها تشویق به باغداری شدند. در آغاز ورود او، درختان میوهدار و میزان مصرف میوهجات در منطقه کم بود، ولی بر اثر تلاشهای احمدی و علاقهمند شدن بقیۀ مردم، انواع درختان میوه به ویژه زردآلو و سیب در آنجا کاشته شد، به طوری که میوههای تازه و خشک زردآلو، خسته تلخ و شیرین، یکی از اقلام مهم صادراتی این منطقه است (ناصری، ۱۳۹۰، ج ۱: ۸۳؛ فصیحی و شریفی، ۱۳۹۶، ج ۲: ۴۴).
شیخ علیشفا لکنت زبان و اخلاقی نیکو داشت و با همۀ مردم، به خصوص محرومان و درماندگان متواضعانه برخورد میکرد. همگان را با عنوان «لالَی» خطاب میکرد که معمولاً افراد کوچک برای برادر بزرگتر و محترم خویش به کار میبرند. از این رو بعد از مدتی خود او به «شیخ لالَی» معروف شد. همچنین فردی سادهزیست بود و به مردم کمک میکرد. در طبابت به هر مبلغ پولی که مراجعهکننده میپرداخت، بسنده میکرد (همان: ۸۴؛ همان: ۴۳).
نیروهای جمهوری دموکراتیک افغانستان در ماه رمضان سال ۱۳۵۷ ش / ۱۹۷۸ م احمدی را به همراه رمضانعلی شریفی دستگیر کردند و پس از انتقال به غزنی به قتل رساندند (همان: ۸۵؛ همان: ۴۴).
منابع: فصیحی غزنوی، قربانعلی. شریفی، علیمدد. (۱۳۹۶). عالمان شیعۀ غزنی. جلد دوم. چاپ اول. مشهد: بدخشان؛ ناصری داوودی، عبدالمجید. (۱۳۹۰). مشاهیر تشیع در افغانستان. جلد اول. قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی.