آوارگی هزارهها بعد از جنگ
مؤلف: پروین ولیزاده
جلد اول، ویراست دوم
بعد از جنگ سهساله (۱۳۰۸ تا ۱۳۱۱ ق / ۱۸۹۱ تا ۱۸۹۳ م) در دورۀ امیر عبدالرحمان خان، مردم در ارزگان و مناطق اطراف آن زندگی سخت و طاقتفرسایی داشتند. اغلب آنها برای زندهماندن و رهایی از آن وضعیت، به اطراف فرار کردند. طبق نوشتۀ فیضمحمد کاتب، ساکنان باقیماندۀ ارزگان بعد از جنگ، هر شب ده و دوازده و بیست خانه فرار میکردند.
کاتب با استناد به نامۀ سلطانمحمد خان حاکم ارزگان برای عبدالرحمان، مینویسد که دوستمحمد خان پنج خانه افغان را در ابتدا و پنج خانه را در انتهای هر ناوه، که جای هزار خانه است، جا داده است و آنان به «غارت و تاراج مال و منال و عیال و اطفال هزاره» میپردازند و هزارهها رو به فرار نهادند (کاتب، ۱۳۹۰، ج ۴، ب ۱: ۳۷۷ و ۳۷۸). با پایان یافتن جنگ ارزگان، برنامۀ دولت مرکزی برای شکستن تجمع هزارهها در هزارهجات با دستگیری و زندانیکردن میران، بزرگان و اقشار سید، کربلایی و زوار و به بردگی بردن زنان، دختران و پسران و فروش آنان در بازارهای بردهفروشی در سالهای ۱۳۱۱ و ۱۳۱۲ ق / ۱۸۹۳ و ۱۸۹۴ م ادامه یافت. با انتصاب پادشاهگل خان در سال ۱۳۱۱ ق برخی از هزارهها از ترس اینکه پادشاهگلخان آنان را دستگیر و روانۀ کابل کند، بدون سند راهداری به شالکوت (کویتۀ فعلی) رفتند (کاتب، ۱۳۹۳، ج ۳، ب ۲: ۳۲۵). بعد از آن از سال ۱۳۱۴ ق / ۱۸۹۶ م واگذاری املاک و اراضی هزارهها آغاز شد. این برنامهها و بهخصوص واگذاری املاک با فرمانهای دولتی و تصرفهای خودسرانۀ قبایل مهاجر و ناقل، باعث شد که هزارهها از وطنِ پدریشان رانده شوند و شمار زیادی از آنان در مملکت و دیگر کشورها آواره و پراکنده شوند. کاتب مینویسد از زمانی که دوستمحمد خان، مأمور مهاجرین و ناقلین تعیین شد، «همت بر اخراج مردم هزاره و ادخال طوایف متفرقه افغان گماشته، تا سنۀ ۱۳۲۲ ق قرب چهارصد هزار خانوار را از موطن و مسکن ایشان به هر نوعی که دانست و توانست، خارج ساخته از قرب قندهار تا جوار مالستان هزارۀ بهسود و سهپای دایزنگی و نیلی و تمزانِ دایکندی… را به افغانان داد و هزارگان فرارشده از صدی، ده الی بیست خانه جان از داخل افغانستان به سلامت در خارج چون خراسانِ ایران، ترکستانِ روسی و بخارا و پنجاب و هند و بلوچستان بردند» (کاتب، ۱۳۹۳، ج ۳، ب ۲: ۹۰۰).
وضعیت زندگی سخت و طاقتفرسای هزارهها بعد از جنگ (به گفتۀ کاتب تا سال ۱۳۴۳ ق) موجب شد که آنها ناگزیر از وطن خارج شوند. سه عامل موجب آوارگی هزارهها از وطن شد:
الف، تعیین قضات حنفی در محاکم هزارهجات: عبدالرحمان بعد از جنگ در محاکم هزارهجات قضات حنفی تعیین کرد. ملّا عبدالعلی در ارزگان، ملّا پایندهمحمد در حجرستان، ملّا غلام جان در گِیْزاب، ملّا سربلند در یکهاُولَنگ و ملّا عبدالسلام در جاغوری تعیین شدند تا طبق مذهب حنفی در میان مردم هزاره قضاوت کنند. کاتب مینویسد: «از این وقت مردم هزاره رو به فرار نهادند و به تدریج هزاران تن از مملکت افغانستان تا الان در ممالک خارجه رفته، مسکن و مأوای گرفتند» (کاتب، ۱۳۹۳ ج ۳، ب ۱: ۱۰۴۲ و ۱۰۴۳). همچنین بعد از جنگ، مساجد هزارهجات به علمای اهل سنت سپرده شد و تکیهخانههای شیعیان بسته شد و هزارهها را مجبور کردند که نمازهای یومیۀ خودشان را به علمای اهل سنت اقتدا کنند. این اقدام دولت مرکزی موجب پریشانی و آوارگی هزارهها شد و بسیاری از آنان به خراسان رفتند (ریاضی هروی، ۱۳۲۴ق: ۲۵۸).
ب، مفتوحالعنوه اعلام شدن املاک و اراضی: بعد از مفتوحالعنوه اعلام شدن املاک و اراضی هزارهها و واگذاری منطقۀ چوره، دستور اخراج هزارهها و قزلباشان از آنجا صادر شد و با شکایت قزلباشان که در آنجا زمین خریده بودند، دستور داده شد پول کسانی که در آنجا زمین خریدهاند از هزارههای بازمانده از جنگ گرفته شود. با صدور این حکم، بعضی فرار کردند و برخی که در آنجا باقی ماندند، مجبور شدند که به سبب فقر، در عوض پول، زنان، دختران و پسران خود را به افغانها بدهند و خود خارج شوند و اکثریت به کشورهای خارج رفتند و یا «در عرض راه از دست افغانان و غیره کشته گشتند» (کاتب، ۱۳۹۳، ج ۳، ب ۲: ۸۹۸ و ۹۵۵ و ۹۵۶).
ج، گرفتن مالیات سالهای جنگ و اعمال غیرقانونی مأموران: بخشی از آوارگی هزارهها به خاطر وضع مالیات سنگین بر مناطقی از هزارهجات بود. این مالیات بلافاصله بعد از جنگ تعیین شد؛ در وضعیتی که مردم به خاطر سوختن انبار آذوقه و غارت اموالشان توانایی پرداخت نداشتند. در شوال ۱۳۱۴ ق / مارچ ۱۸۹۷ م رامچند هندو، مأمور سنجش مالیات و وجوهات هزارهجات تعیین شد. او مالیات اراضی و مزارع حجرستان، گیرو، تالۀ دایزنگی و زَوْلِی را از سال ۱۳۰۹ تا ۱۳۱۴ ق / ۱۸۹۱ تا ۱۸۹۶ م به خاطر زندانیشدن کدخدایان این مناطق در کابل و مفقودشدن رسیدهای پرداخت، دوباره تعیین کرد. او از بابت وجوه موسوم به شاخشماری، خانواری، اصنافی، همسایگی و باقی مالیات سال ۱۳۰۹ و ۱۳۱۰ق، ۲۷ هزار روپیه بر مناطق میرآدینه و زَوْلِی، ۶۲۰۰ روپیه بر گِیْزاب و چوره تعیین کرد. همچنین به روایت کاتب «ده هزاره روپیۀ دیگر را میرزا عبدالاحد خان بر مردم هزارۀ جاغوری حواله نموده و فرمان حصول مبالغ مذکوره صادر گردید و بقیۀ مردم هزاره که صدی ده خانه در ملک مانده بودند، از صدمۀ این حواله چون شعلۀ جواله سرگردان و حیران شدند» (کاتب، ۱۳۹۳، ج ۳، ب ۲: ۱۰۰۵).
همچنین بعد از بررسی اسناد در ذیالحجه ۱۳۱۵ ق / اپریل ۱۸۹۸ م مشخص شد سعیدمحمد خان، حاکم سابق جاغوری، مالیات مزرعۀ یکی را بر دیگری حمل و حصول میکرده است. او مالیات مزرعۀ افراد را از خودشان نمیگرفت، بلکه از آن دسته افراد ساکن در منطقه که توانایی پرداخت داشتند حصول میکرد و این «باراندازی» موجب تحمیل فشار بیشتر بر افراد در منطقه میشد. این قضیه نیز موجب فرار چندین خانه از طوایف آته و بالاسر جاغوری شد. همچنین حاکم، افراد این طوایف را مفسد و همکار در جنگ ارزگان معرفی کرده بود و آنان را ترسانده بود تا مناطق خودشان را بگذارند و فرار کنند و آنها به ارزگان، علاقۀ میاننشین، دایچوپان، قلات غلزایی، مُقر و نواحی غزنی رفتند و به خاطر تنگدستی به سختی و با فروش فرزندان خود زندگی میکردند (کاتب، ۱۳۹۰، ج ۴، ب ۱: ۲۳۷ و ۲۳۸).
میرزا عبدالاحمد خان، سردفتر مغربی، در رجب ۱۳۱۶ ق / نوامبر ۱۸۹۸ م حوالۀ افزایش مالیات بر اراضی، مزارع و املاک طوایف محمدخواجه، چهاردسته و جغتو را صادر کرد و تمام رؤسا و سرکردگان این طوایف را به جرم ارسالِ نامه به مشهد، با اهل و عیال و اطفالشان دستگیر و در کابل زندانی کرد. او املاک و اموال همۀ آنان را ضبط دیوان سلطنت کرد. مردم رعیت این طوایف توان پرداخت مالیات سنگین را نداشتند و به جاهای دیگر فرار کردند.
مشهد و شالکوت دو مقصد اصلی بسیاری از هزارهها: با بروز وضعیت سخت برای هزارهها در دورۀ عبدالرحمان، تعداد کمی از هزارهها به سمت ترکستان در شمال و روسیه فرار کردند. اکثرشان به ایران و هند بریتانیایی رفتند. مشهد و شالکوت (کویتۀ فعلی) مقصد اصلی اکثر هزارهها در آن زمان بود.
یوسف ریاضی در بخش عینالوقایع کلیات ریاضی مینویسد که بعد از بستهشدن تکایا در هزارهجات و سختشدن حفظ مذهب تشیع در زمان جنگ در سال ۱۳۱۰ ق / ۱۸۹۲ م بسیاری از هزارهها به طرف ایران فرار کردند. در شهر مشهد، برخی از علمای مذهبی مانند اسماعیل ترشیزی و شریعتمدار و میرزا حبیبالله، ۴۰۰ نفر از هزارهها را حمایت کردند. با پول بیتالمال برای آنان جا و مکان تهیه شد؛ برای همۀ این مهاجران از دولت ایران ۳۰۰۰ تومان بخشش نقدی گرفتند و چند هزار تومان شهریه برای آنان تعیین شد (ریاضی هروی، ۱۳۲۴ق: ۲۵۸).
در صفر ۱۳۱۷ ق / جون ۱۸۹۹ م عبدالرحمان در دستور به حاکمان مناطق مختلف نوشت «هزارهها در هر طرف پراکنده شدند و افزونتر از دیگر مناطق، عزم رفتن در مشهد دارند که هممذهب آنان است. آنان دسته دسته، از راه و بیراه و کوه و کمر، در آنجا رفته و میروند»، مواظب تمام راهها و سرحدات باشید که مردم هزاره خارج نشوند (کاتب، ۱۳۹۰، ج ۴، ب ۱: ۴۹۱ و ۴۹۲).
مهاجرت هزارههای مناطق دایکندی و دایزنگی به سوی مشهد در سالهای بعد از جنگ ادامه یافت. آنان در برخی موارد به مقصد نمیرسیدند و مأموران دولت دستگیر و زندانیشان میکردند. برای مثال در صفر ۱۳۱۴ ق، ۱۱۰ خانوار از سنگتخت و لعل به خاطر تنگدستی و سختی زندگی به سوی مشهد فرار کردند. جنرال شیرمحمد خان یک تن دفعدار را با هفت تن سوارهنظام به تعقیب آنان فرستاد و همه را با زور و لتوکوب از اویماق برگرداندند (کاتب، ۱۳۹۳، ج ۳، ب ۲: ۸۶۶).
در ربیعالاول ۱۳۱۷ ق / جولای ۱۸۹۹ م، سه صد نفر مرد، زن، پسر و دختر هزاره از مرز افغانستان و ایران دستگیر شدند و به هزارهجات بازگردانده شدند. کاتب مینویسد: «از عرضۀ چهار سال است که زمین و ملک و موطن و مسکن این قوم را کرهاً و غضباً به مردم افغان داده و میشود… هر سال از سه الی چهارصد خانهوار را از رفتن در مشهد بازداشته، جانب هزارهجات رجعت داده است» اما چون محل سکونت و اقامت ندارند، به ناچار از راه دیگر به طرف ممالک خارجه میروند (کاتب، ۱۳۹۰، جلد۴، بخش ۱: ۵۰۷).
در سال ۱۳۲۳ ق / ۱۹۰۵ م، ۱۵۹ خانواده که شامل ۱۷۴۹ نفر بودند از مشهد به هرات برگشتند و محمدسرور خان حکمران هرات، افراد هر طایفه و محل سکونتشان را جداگانه به نام حکام مناطق ثبت کرد و با مهر و امضای نایبالحکومتی پادشاهی، «فرمان داد که ایشان را در مسکن و موطن اصلی ایشان جا و مأوی دهند؛ و چون اراضی و مزارع ایشان افغان مهاجر و ناقل تصاحب کرده بودند و هم امر مخالفت مذهب و تعصب کارفرما بود، کسی متوجه حالت و تسلیت ایشان نگردیده و دچار ذلت و عسرت گردیده و راه فرار جانب ممالک خارجه را در پیش گرفتند» (کاتب، ۱۳۹۰، ج ۴، ب ۳: ۹).
هزارههای فراری دو مسیر مهاجرت را در پیش گرفتند. آنان به دلایل مذهبی به سوی مشهدِ ایران و به دلایل شغلی و پیوستن به سپاه انگلیس راهی شالکوت (کویته فعلیِ پاکستان) میشدند.
هزارهها ترجیح میدادند علیرغم تمام مشکلات راهها، خود را به شالکوت برسانند. کاتب در اینباره مینویسد که در سال ۱۳۱۴ ق / ۱۸۹۶ م، شانزده تن مرد و زن و پسر و دختر از چهاردستۀ غزنی به خاطر تنگدستی مناطق خودشان را ترک کردند و فراری شدند و به سوی شالکوت رفتند که در بندر قلات گرفتار شدند و حاکم آنان را زندانی و روانۀ کابل کرد و آنان داخل زندان ابدی کوتوالی شدند (کاتب، ۱۳۹۳، ج ۳، ب ۲: ۹۳۴). حسن پولادی در کتاب هزارهها مینویسد ۲۲ نفر هزاره در هنگام فرار به سمت شالکوت بازداشت شدند. بعضی از آنها به دلیل مقاومت در برابر توقیف و بازداشت کشته شدند و بعضی توانستند فرار کنند و مرز را پشت سر بگذارند؛ در حالی که باقیمانده توقیف و زولانهشده به کابل فرستاده شدند و اکثرشان در آنجا در زندان از بین رفتند (پولادی، ۱۳۸۱: ۳۹۹). حسن پولادی مینویسد تمایل هزارهها به عسکری و امتیازاتی که برایشان در خدمت به ارتش هندوستان وجود داشت، باعث شد که هزارهها جذب ارتش انگلستان شوند (پولادی، ۱۳۸۱: ۳۹۹). بعد از جنگ، اشخاصی مانند علیدوست خان (بعدها کپتان علیخان) و یزدان خان (بعدها صوبهدار یزدان خان) به حیث اولین فراریان اقوام هزاره در کویته مقیم شدند (نایل، ۱۳۹۷: ۱۲۷ به نقل از عبدالباری، ۱۳۴۷: ۹۳ تا ۱۰۳) از ۱۸۸۰ تا ۱۹۰۰ میلادی تعداد باشندگان قوم هزاره در کویته و نواحی آن به این اندازه رسید که حکومت هند بریتانوی جهت پیریزی استراتژی برای آینده، اقدام به تأسیس دو قطعه نظام از جوانان مهاجر کرد (همان). در اوایل دهۀ ۱۹۰۰ مسئولیت تشکیل یک هنگ جدید کامل هزاره به افسری از بریتانیا، کلنل کلاود جاکوب سپرده شد (پولادی، ۱۳۸۱: ۳۹۹). این هنگ به «۱۰۶ پیشآهنگ هزاره در ارتش بریتانیا، Hazara Pioneers» معروف شد (پولادی، ۱۳۸۱: ۳۹۹).
با پذیرفتهشدن هزارهها در سپاه نظام انگلیس، حبیبالله خان احساس خطر کرد. او برای بازگرداندن آنان از سپاه انگلیس، دستور داد املاکشان از مهاجرین و ناقلین گرفته شود و به آنان پس داده شود. با همین وعده بسیاری از هزارهها از شالکوت برگشتند. در این زمان عبدالحکیم خان حاکم ناقلین بود و مبلغ ۲۰ هزار، شیرینی از آنان خواست. آنان ۱۲ هزار پرداختند اما زمینهایشان به آنان پس داده نشد و دوباره به شالکوت برگشتند (مولایی، ۱۳۹۰، مقدمۀ تتمه جلد سوم: ۱۸۷).
قطعۀ هزارۀ پونیر متشکل از دوازده پلاتون (platoon) بود. قطعۀ نظام دیگری که بعدها از جوانان هزاره متشکل شد به نام هزاره رجیمنت (regiment) مسمی شد. قطعۀ پیونیر هزاره تا اواخر ۱۹۱۸ م به ثبت نام افراد ادامه داد و در این زمان بزرگترین صاحب منصب قوم هزاره به نام دوستمحمد خان تا رتبۀ کپتانی رسید. بعد از آن صاحب منصب دیگری به نام کپتان علیدوست خان از قوم هزاره برگزیده شد. صاحب منصب دیگری به نام لفتننت رحمتالله خان نیز در قطعۀ پیونیر هزاره ایفای خدمت میکرد. همچنین صوبهدار یزدان خان پدر گورنر محمدموسی خان از جمله صاحبمنصبان پونیر هزاره بود. محمد موسی خان پسرِ او بعد از اثبات لیاقت صاحبمنصب شد و پس از اکمال مراحل مختلف تحصیلات مسلکی در انگلستان و داخل هند و بعد از تشکیل پاکستان به رتبۀ جنرالی رسید و در کودتای نظامی ۱۹۵۸ م پاکستان به حیث بازوی توانای فیلد مارشال ایوب خان فعالیت کرد و به رتبۀ قومندان عالی قوای پاکستان برگزیده شد. جنرال محمدموسی خان در اکتبر ۱۹۶۶ م به حیث گورنرِ یونِت غربی پاکستان منصوب شد. قطعۀ پونیر هزاره بیش از هر چیز برای منظور تهدید امیر عبدالرحمان تأسیس شده بود و علاوه بر آن یک وسیلۀ خوب تشویق مهاجرت اقوام مختلف افغانی در ساحۀ هند بریتانیایی بود (نایل، ۱۳۹۷: ۱۲۷ به نقل از عبدالباری، ۱۳۴۷: ۹۳ تا ۱۰۳). بعدها فرقههای ۱۲۴ و ۱۲۶ بلوچستان به اولین مرکزیت قانونی قدرتمند برای هزارهها تبدیل شد (پولادی، ۱۳۸۱: ۳۹۹).
هزارهها علاوه بر مشهد و شالکوت، که در سالهای ۱۳۱۱ تا ۱۳۲۲ ق به آنجا میرفتند، به مناطقی دیگری هم رفتند چون کرکی (در ارمنستان) که در آنجا به گِلکاری و مزدوری مشغول شدند و همچنین به هریپور (در پاکستان) که دو تن از هزارهها به نامهای خانزمان و علیبهادر خان در آنجا املاک و زمین از سپاه انگلیس گرفته بودند و پسرانشان در سوارهنظام دولت انگلیس بودند (کاتب، ۱۳۹۰، ج ۴، ب ۱: ۴۰۲ و ۲۴۸ و ۱۳۹۳، ج ۳، ب ۲: ۱۶۹).
سیاست دوگانۀ دولت در قبال فرار هزارهها: دولت از یک طرف با گرفتن املاک و اراضی هزارهها، موجبات آوارگی و فرار آنان به دیگر نقاط را فراهم کرد و از طرف دیگر برای حفظ آبرو و حیثیت خود در برابر دولتهای خارجی مانع خروج آنان از کشور میشد. بارها دستور ممانعت خروج هزارهها صادر شد. اولین فرمان در محرم ۱۳۱۱ ق / ۱۸۹۳ م صادر شد و از حکام ترکستان، هرات، فراه، پشترود، قندهار، کلات، مُقُر و غزنی خواسته شد که سرحدات و معابر را به خوبی مواظبت کنند و نگذارند که احدی از هزارهها از مملکت خارج شود (کاتب، ۱۳۹۳، ج ۳، ب ۲: ۱۶۹). قومندان فتحمحمد خان، مأمور کنترل فرار هزارهها تعیین شد. خبرچینها به او خبر دادند که هزارههای گیزَو از طریق درۀ میش به کویته فرار میکنند. او این مسیر را مسدود کرد و مانع خروج آنها شد. همچنین بعضی از هزارههایی که در خدمت ارتش بریتانیا بودند، از افسران خود اجازه میگرفتند تا برای دیدار از خانوادهها به هزارهجات سفر کنند. هنگامی که به قندهار میرسیدند حاکم قندهار به آنها اجازه نمیداد تا به سوی هزارهجات بروند. با این که مقامات رسمی بریتانیا برگشت آنها را به هند ضمانت کرده بودند، باز هم آنها اجازۀ رفتن به سمت هزارهجات را نداشتند. در این زمان ورود و خروج هزارهها ممنوع شده بود (پولادی، ۱۳۸۱: ۴۰۳).
عبدالرحمان در صفر ۱۳۱۷ ق / جون ۱۸۹۹ م از طریق عرایض سرحدداران از ماجرای فرار هزارهها آگاه شد و به حکمرانهای قندهار، فراه، هرات، سردفتر شعبۀ اول دارالانشا و حاکم اندخود، ترکستان، حاکم پشترود، جنرال غوثالدین خان، سالار فوج نظام میمنه دستورهای جداگانه داد که مواظب تمام راهها و سرحدات باشند و نگذارند که مردم هزاره خارج شوند و هرقدر خانه و کوچ هزاره در سرحدات دیده شد مانع عبورشان شوند و آنها را بازگردانده و در بهسود اقامت دهند. کاتب در ادامه مینویسد که با صدور این فرمان، به جز کسب منافع برای سرحدداران و بسته شدن مرزها چیزی دیگری دربارۀ هزارهها به انجام نرسید، زیرا مردم مهاجر و ناقل، با تحریک دوستمحمد خان از «قتل، غارت، تصرف و تصاحب مال و عیال و ملک و وطن و آزار و اذیت» مردم هزاره دست برنداشتند. در هر کدام از مناطق سنگماشه، ارزگان، میرآدینه، حجرستان، غاف، قلعتک، یکهاولنگ، گیزاب، دایچوپان، دایزنگی و بهسود، ۱۰۰ نفر نظامی دولتی با دو عراده توپ مستقر بودند. آنها زمینهای مردم هزاره را بالای خود آنان میکاشتند و حاصلات و درآمد آنها را میگرفتند (کاتب، ۱۳۹۰، ج ۴، ب ۱: ۴۹۱ و ۴۹۲).
بازگشت با فرمان لغو واگذاری زمینها: در رمضان ۱۳۲۲ ق، فرمان لغو واگذاری املاک و اموال هزارهها در شورای خاص و با امضای حبیبالله خان به تصویب رسید و یک سال بعد انتشار یافت. در این فرمان آمده بود، بعد از این زمین و املاک هزارهها به مهاجر و ناقل داده نمیشود و کسانی که به ممالک خارجه رفتهاند و اقامت گرفتهاند با این فرمان اجازه دارند به موطن و مسکن خود باز گردند و آرام و آسوده شوند و آنانی که میر و میرزاده هستند، در دستگاه دولت حاضر شوند تا دربارۀ زندگی و اقامتشان دستور داده شود تا به آسودگی زندگی کنند. کسانی که کدخدا و ارباب یا از افراد رعیت هستند، به مناطق خودشان بیایند و اگر ملک آنان به مهاجر داده نشده باشد، حکم شده که بعد از این داده نشود و مناطقی که به مهاجر داده شده، نمیتوان پس گرفت و بازگرداند و درعوض به آنها از اراضی و مزارع خالصهجات دولتیِ نهر جدید در جلالآباد داده میشود تا با آسایش زندگی کنند. این حکم برای عموم مردم هزاره جز هزارۀ شیخعلی تاله و برفک و هزارۀ چارصده و قوم سلطان دایزنگی قابل اجرا دانسته شد. اگر از این سه طایفه به کشور برگردند، در مناطق اصلی خودشان اجازۀ اقامت ندارند و میتوانند در مناطق دیگر زندگی کنند. کاتب مینویسد که با صدور این فرمان، اکثر مردم هزاره بازگشتند و در عوض آن که به آنان مزرعه و زمین داده شود و یا در مناطق اصلیشان جای داده شوند، جز زحمت و جور و ستم از حکام و مأمورین دولت ندیدند و از مراجعت پشیمان شدند و باز پس رفتند (کاتب، ۱۳۹۰، ج ۴، ب ۳: ۱۰ و ۱۱).
در جمادیالاول ۱۳۲۴ ق / جون ۱۹۰۶ م خدایداد خوازک با پنجاه سوار و صد تن پیاده از گروه مهاجر و ناقل، بر مردم هزارۀ سهپای و زولی حمله کردند و «مال و منال و اهل و عیال آنان را غارت و اسیر کردند و چند نفر زخمی شدند و کشتند». سی نفر از زنان هزاره نزد محمداسماعیل خان حاکم مالستان رفتند و دادخواهی کردند که در نهایت موضوع دادخواهی آنان به سردار نصرالله خان، نایبالسلطنه واگذار شد. در همین زمان فراریان هزارۀ زرتک، پیک، زَوْلِی، سلطاناحمد، پشه، شیرداغ، ارزگان، قلندر، شوی، بوباش، چله کور، هیزم تو، گرگابه، گیزَو، چوره و سهپای دایزنگی، چارشینه، لرزاب و دهراود، شیرین و درفشان و غیره، با آگاه شدن از فرمان استرداد زمینهای غصبشدۀ غیرقانونی در سال ۱۳۲۰ ق / ۱۹۰۲ م پیهم از هند، سند، سیستان و خراسان و عربستان و ماوراءالنهر به داخل کشور آمدند، اما با مخالفت عدهای از کارکنان دولت مواجه شده و با این بهانه که «اگر این قوم جمع آمده، صورت جمعیت گیرند، بر دولت شوریده باعث فتنه و تخریب مملکت شوند» با متهم کردن پادشاه «به دروغ و خلف وعده، مانع از استرداد اراضی و املاک مردم شده و آنان را از به دست آوردن املاکشان مأیوس کردند و آنها دوباره با زحمت زیاد به خارج برگشتند». فقط تعداد اندکی از آنان به تقاضای محمدنبی خان مالستانی، در نواحیای از بلخ اقامت داده شدند. هم در این زمان سردار گلمحمد خان سرپرست مهاجرین و ناقلین مأمور شده بود که بر طبق دستورالعمل دولت به هر یک از مردان افغان سه جریب و به زنان آنان دو جریب داده شود و هرقدر زمین که اضافه شد، به مردم فراری هزاره بازگردانده شود. اما «هر صد تا دوصد و سه صد جریب زمین، به نامِ ده و بیست جریب تکت داده شد» تا برای مردم هزاره زمین باقی نماند (کاتب، ۱۳۹۰، ج ۴، ب ۳: ۱۷۰ و ۱۷۱).
کاتب در شرح وقایع جمادیالاول سال ۱۳۲۰ شمسی مینویسد: «به جز از هزارۀ دایزنگی و اغلب دایکندی و اکثر بهسود و جیغتو و محمدخواجه و چهاردسته و قلیلی از قوم فولاده در مالستان و میر آدینه، دسته دسته از جمله هفت دستۀ هزاره جاغوری، دیگر عموم طوایف دایچوپان و دایختای و داینوری و دایمیری و دایه از تمامت ده دای هزاره» از موطن و مسکنشان خارج و تبعید شدند و اکنون (۱۳۰۶ ش / ۱۳۴۳ ق) از جمله ده دای، فقط چهار دای، دایزنگی، دایکندی، دایمیرداد و دایمیرکشه باقی ماندهاند و اکثر هزارهها به ممالک خارجه پراکنده و فراری شدهاند (کاتب، ۱۳۹۳، ج ۳، ب ۲: ۲۹۰).
کاتب در ضمن شرح وقایع ربیعالاول ۱۳۱۷ ق مینویسد همه اینها از «غفلت و ستم حکّام هزارهجات به روی کار آمده است و میآید، زیرا از حالت آحاد و افراد تحت حکومت خود بیخبر هستند و عاقبتبینی و دوراندیشی ندارند». عبدالرحمان در اعتراض به آمار فراریان هزارهها مینویسد: «اگر حکّام در هزارهجات آدم میبودند و حقوق دولت و ملت و رعیت و بشریت و دین و اسلامیت را میدانستند، مردم هزاره بعد از اطاعت به تابعیت گردن مینهادند». کاتب در ادامه مینویسد تا کنون که سال ۱۳۴۳ ق / ۱۹۲۴ م است سه بار دستور داده شده است که با هزارهها به عدالت رفتار شود ولی مؤثر نبوده است و وضعیت هزارهها تغییر نکرده است (کاتب، ۱۳۹۰، ج ۴، ب ۱: ۵۰۶).
منابع: پولادی، حسن. (۱۳۸۱). هزارهها. ترجمۀ علی عالمی کرمانی. تهران: عرفان؛ ریاضی هروی، محمدیوسف. (۱۳۲۴). کلیات ریاضی. کتابخانه دیجیتال افغانستان. afghanistandl.nyu.edu؛ کاتب، فیضمحمد. (۱۳۹۰). سراجالتواریخ. جلد ۴. بخش ۱. کابل: امیری؛ کاتب، فیضمحمد. (۱۳۹۰). سراجالتواریخ. جلد ۴. بخش ۲. کابل: امیری؛ کاتب، فیضمحمد. (۱۳۹۰). سراجالتواریخ. جلد ۴. بخش ۳. کابل: امیری؛ کاتب، فیضمحمد. (۱۳۹۳). سراجالتواریخ. جلد ۳. بخش ۱. تهران: عرفان؛ کاتب، فیضمحمد. (۱۳۹۳). سراجالتواریخ. جلد ۳. بخش ۲. تهران: عرفان؛ مولایی، محمدسرور.(۱۳۹۰). مقدمۀ تتمۀ جلد سوم سراجالتواریخ. کابل: امیری.