جغرافیا, محتوای اپلیکیشن

بامیان/Bâmyân/

ولایت
مؤلف: آمنه اخلاقی و شوکت‌علی محمدی شاری
جلد اول، ویراست دوم

ولایت بامیان در مرکز افغانستان موقعیت دارد. مرکز این ولایت شهر بامیان است. بامیان از شمال با ولایت سمنگان، از شمال شرق با ولایت بغلان، از شرق با ولایات پروان و میدان وردک، از جنوب‌شرق با ولایت غزنی، از جنوب با ولایت دای‌کندی، از غرب با ولایت غور و از شمال‌غرب با ولایت سرپل هم‌مرز است. مساحت ولایت بامیان ۱۸۰۲۹٫۲ کیلومتر مربع (ادارۀ ارگان‌های محلی، ۱۳۹۸) و ۱۷۸۶۳ کیلومتر مربع (عظیمی، ۱۳۹۱: ۳۱) گفته شده است. این ولایت هشت ولسوالی دارد؛ مرکز بامیان، یکه‌اُولنگ (با دو ولسوالیِ نمبر ۱ و نمبر ۲)، شِیبر، سَیغان، کهمَرد، پنجو (پنجاب) و وَرس. فاصلۀ بامیان تا کابل از راه درۀ غوربند ۲۴۵ کیلومتر و از راه کوتل اُونَی بهسود ۱۵۰ کیلومتر است (کهزاد، ۱۳۴۶: ۲۲۲).
ولایت بامیان از نظر موقعیت جغرافیایی تقریباً بین 661724 تا 681543 درجۀ طول شرقی و 335500 تا 352848 درجۀ عرض شمالی قرار دارد و ارتفاع متوسط آن از سطح دریا در حدود 2550 متر است. مرتفع‌ترین نقطۀ آن از سطح دریا، قلۀ شاه‌فولادی با ارتفاع ۵۱۴۳ متر است و پست‌ترین نقطۀ آن ۱۳۵۱ متر ارتفاع دارد. مساحت تقریبی بامیان ۱۷۸۶۳ کیلومتر مربع است (عظیمی، ۱۳۹۱: ۳۱ و ۲۴).
بامیان بر اساس تقسیمات اداری سال ۱۳۰۰ ش حاکم‌نشین درجۀ اول و مربوط به ولایت کابل بود. در سال ۱۳۱۵ ش یعنی در دورۀ ظاهرشاه، جزء حکومت دای‌زنگی و بعد از تشکیل حکومت اعلای پروان، مربوط به آن حکومت شد. در سال ۱۳۳۸ ش خود به درجۀ حکومت اعلیٰ ارتقا یافت. در قانون اساسی سال ۱۳۴۳ ش به ولایت درجۀ سوم با هفت ولسوالی تبدیل شد (حیدری، ۱۳۹۱، ج ۳: ۳۶). در سال 1393 ش بامیان به ولایت درجۀ دوم ارتقا یافت (خبرگزاری پژواک، ۱۳۹۳). حبیبه سرابی نخستین والی زن بامیان بوده است و فعلاً (۱۳۹۹ ش) سید انور علاء رحمتی والی آن ولایت است.
واژه‌شناسی: دربارۀ واژۀ «بامیان» روایات گوناگونی وجود دارد. واژۀ «بامیان»، فارسی شمرده شده و به معنای بام دنیا آمده است (غرجستانی، ۱۹۸۹: ۱۵۲). «بام» در پَهلَوی و فارسی به معنای سپیده‌دم، سحرگاه، فروزنده، درخشان، روشن و تابنده نیز آمده است. بامی، در پارسی کهن به معنای درخشنده بوده و با واژه‌های بامداد و بام هم‌ریشه دانسته شده است (آریان‌پور، 1391: 36). طبق این روایت، علت نام‌گذاری بامیان،‌ درخشش ناشی از زیورآلات معابد و تندیس‌های بودا بوده است (حبیبی، ۱۳۸۲: ۲۶۴). بامیان در متون پهلوی به گونۀ «بامیکان» آمده که حاصل دگردیسی بامیان شمرده می‌شود. به روایتی دیگر، بامیان واژه‌ای اوستایی و از ریشۀ «بامَ» به معنای الهۀ روشنایی است. «بامَ» و «بامی» واژگان اوستایی و به معنای درخشان، تابان و شکوهمند است (بهرامی، 1369، ج 2: 1036).
پیشینۀ بامیان: بامیان در متون تاریخی و ادبیات اسطوره‌ای به طور گسترده مورد اشاره بوده است. در اوستا از بامیان به نام «ورنه» (Varena) یاد شده است (دارمستتر، ۱۳۸۲: 72). ورنه، از ریشۀ وَر، به معنای جای سرپوشیده و غار و همچنین سرزمین مغاک‌ها و خانه‌های زیرزمینی (کیانی، ۱۳۹۳، ج ۱: ۱۰۹) دانسته شده است. بامیان دارای شهر زیرزمینی، سموچ‌ها و مغاک‌های فراوان است. مقدسی بامیان را شهری دارای چهار دروازه روایت کرده است (مقدسی، ۱۳۶۱، ج 1: 85). همچنین ورنه، با صفت چهار گوشه یاد شده است که احتمالاً منظور چهار درۀ عمدۀ منتهی به مرکز بامیان است (کیانی، 1391: 42). در ادبیات اسطوره‌ای، از بامیان به نام خُنَیرَث بامی، مرکز هفت اقلیم یاد شده است (مالاندرا، 1391: 50). در اوستا آمده است که ایرانویج، از رود «وانوهی دائیتی» (Vanuhi daiti) یعنی بلخ‌رود که از بند امیر جاری است، سیراب می‌شود (دار مستتر، ۱۳۸۲: 58). در اوستا پارس، با چهار رودخانۀ هیرمند، بلخ‌رود، هریرود و مرو رود معرفی شده است (مقدسی، ج 2، 1374: 59). در فصل 20 بندهش به این چهار رود و نسبت آن با اپارسن اشاره شده و آمده است که «بلخ‌رود از کوه اپارسن به بامیکان (بامیان) برخیزد» بنابراین «اوپائیری سئن، در اوستا و اپارسن در بندهش، عبارت است از بخش غربی هندوکش که سلسله کوه بابا باشد (پورداوود، 2535: 304)».
جغرافیای تاریخی بامیان: بامیان در گذشته‌های دور، جغرافیای وسیعی داشته است که بدخشان، تخارستان، پنجشیر، پروان، غوربند، نجراب، سقاوند، جاباریه و… را شامل می‌شده است (مقدسی، ۱۳۶۱، ج 1: 71). ابن خلدون بامیان را از شهرها و بخش‌هاى خراسان دانسته که در جانب شرقى غور، میانۀ غور، رود جیحون و ختل است و بیشتر آن کوهستانى است (ابن خلدون، 1375: 118).
هیوان تسانگ، زائر چینی که در سال ۹ ق / ۶۳۱ م از بامیان دیدن کرده است، در باب اول کتاب سِی یُو کِی (Si_Yu_Ki) (که سمویل بیل به انگلیسی ترجمه کرده است و در سال ۱۸۸۴ م در لندن نشر شده است) حدود بامیان را طوری مشخص کرده است که شامل تخارستان و غزنی نیز بوده است. او نوشته است: «مملکت فان‌ین‌نا (Fan_Yen_Na) بامیان از جهت شرق و غرب، بیش از ۲۰۰۰ لی (1000 کیلومتر) و از جهت شمال و جنوب بیش از ۳۰۰ لی (150 کیلومتر) وسعت دارد. این مملکت در داخل کوه‌های پُربرف واقع شده است» (گودار، خانم گودار و هاکن، ۱۳۷۲: ۱۶۶ تا ۱۶۸؛ حبیبی، ۱۳۸۰: ۱۰۷).
جغرافی‌دانان اسلامی چون اصطخری، ابن حوقل، مَقدِسیِ شامی، صاحب حدودالعالم، مُهلّبیِ مصری و دیگران نیز دربارۀ جغرافیای تاریخی بامیان توضیح داده‌اند. از نظر اصطخری، بزرگ‌ترین شهر در سرزمین بامیان، خود شهر بامیان است که به اندازۀ نصف شهر بلخ بوده است. به اعتقاد او همۀ نواحی بامیان به غیر از غزنه، نهرها و درختان میوه و بی‌میوه داشته‌اند؛ اما غزنه بُستان و نهر نداشته است (اصطخری، ۲۰۰۴: ۱۵۶ و ۱۵۷). اصطخری دربارۀ حدود جغرافیایی بامیان می‌گوید بلاد غزنی، کابل، پروان، پنجهیر، بدخشان، جاربایه، غوربند، سکاوند و نجراب از جملۀ بلاد بامیان است (همان، ۲۰۰۴: ۲۷۷ تا ۲۸۰). نویسندۀ حدود العالم، از جغرافی‌دانان قرن چهارم قمری، گفته‌است: «بامیان شهری میان گوزگان و حدود خراسان و دارای کشت و برز بسیار است و پادشاه آن را شیر خوانند (حدودالعالم، ۱۴۲۳ ق: ۱۲۲)». جغرافیای کهن قبض و بسط و جابه‌جایی بسیار داشته است. محمد دمشقی، جغرافی‌دان قرن هفتم قمری، بامیان را با تخارستان و پنجهیر، از توابع بلخ شمرده و نوشته است: «تخارستان بالا و تخارستان پایین از توابع بلخ است. بامیان که سرچشمۀ رودهای فراوان است، از نواحی تخارستان بالاست. بامیان روزگاری بزرگ‌ترین شهر این دیار و مملکتی مستقل بوده است و سرزمین آن به غزنه پیوسته است. گفته می‌شود در ناحیۀ بامیان بیش از چهارصد دژ و چهار رود است که از کوه‌های بامیان سرازیر می‌شوند. در کوه‌های بامیان کان‌های بجاده و لاجورد و مس و جیوه و سرب و بلور و پادزهرِ بسیار است (دمشقی، ۱۲۸۱: ۲۴۴)». مُهلّبی مصری در ذیل نام «زابلستان» نوشته است که بامیان در ۴۵ فرسخی شمال غزنه واقع است و غزنه در ۴۰ فرسخی بست است و بست آغاز مرز سیستان است (مُهلّبی، ۲۰۰۶: ۱۵۷).
شاهنامه، البرزکوه و شهر بامیان را در سر مرزِ ایران باستان و پایتخت کیانیان خوانده است. فردوسی در ضمن شمردن شهرهای ایران باستان می‌گوید: دگر طالقان شهر تا فاریاب / همیدون درِ بلخ تا اندرآب / دگر پنجهیر و درِ بامیان / سر مرزِ ایران و جاى کیان (فردوسی، ۱۳۸۶: ۶۴۷).
نام بامیان نخستین بار در حدود 2700 تا 3700 سال پیش به نام ورنۀ چهارگوشه در اوِستا ذکر شده است (رضی، ۱۳۸۵: ۱۹۳). پس از اوستا در فصل ۲۰ بُندِهِش پهلوی و کتاب جوزف مارکوارت که بر اساس جغرافیای موسی خورنی نوشته شده، بامیان را به گونۀ بامیکان آورده است (پورداوود، ۱۳۴۷: ۳۲۶).
تمدن بامیان از سدۀ هفتم میلادی رو به افول نهاد، تا آن‌که در سدۀ نهم و دهم میلادی این منطقه به دست مسلمانان فتح شد (کهزاد، ۱۳۳۴: ۳؛ یزدانی، ۱۳۹۰: ۱۹). در قرن یازدهم میلادی، غزنویان به بامیان حمله کردند. در قرن دوازدهم میلادی بامیان به دست شنسبیانِ شاخۀ غور، مجدداً مستقل شد و بار دیگر مجال رشد یافت. بامیان در دورۀ خوارزمشاهیان همچنان باشکوه بود، اما با حملۀ چنگیز تخریب شد (جاوید، ۱۳۹۰، ج ۱: ۱۴۶ و ۱۵۸؛ عارف، ۱۳۹۱: ۲۰ و ۲۱).
برخی بامیان را سرزمین پدری هزاره‌ها دانسته و سکونت آنان را در بامیان به هزاران سال پیش می‌رسانند (جاغوری، بی‌تا: ۱۵). فاضل کیانی، هزاره‌ها را آریانی و بامیان را سرزمین آریان‌ها ذکر کرده که در ریگودا و اوستا و از تبار کیومرث می‌داند (کیانی، 1398: 15). اکثر باشندگان ولایت بامیان هزاره هستند. تاجیکان، سادات و تعداد اندکی قزلباش نیز در بامیان حضور دارند (جاوید، ۱۳۹۴: ۷۶۳ و ۷۸۳).
جغرافیای سیاسی: تاریخ سیاسی بامیان شامل دو دورۀ اصلی است: دورۀ پیشاتاریخی و دورۀ تاریخی. دورۀ تاریخی نیز به دورۀ پیش از اسلام و پس از اسلام بخش‌پذیر است. بامیان در روایت‌های اسطوره‌ای، مرکز و پایتخت پیشدادیان معرفی شده است (فاضل کیانی، 1398: 23 تا 27). در اوستا به نام ورنۀ چهارگوش یاده شده است (رضی، ۱۳۸۵: ۱۹۳). بامیان با ایرانویج، پایتخت ایران باستان تطبیق داده شده است. برخی رونق بامیان را در دورۀ بودایی تا تخریب بامیان به دست چنگیز می‌دانند (گودار و همکاران، ۱۳۷۲: ۴۵). کهزاد تاریخ سیاسی بامیان را به دو دورۀ بودایی و اسلامی محدود می‌کند و می‌گوید در دورۀ اول، بامیان از نظر مذهبی و هنری معروف است و در دورۀ اسلام، از نظر سیاست و ادارۀ مرکزی به دست یک دولت مقتدر، موقعیت ویژه‌ای دارد (کهزاد، ۱۳۳۴: ۱۲). برخی رونق و شکوه بامیان را در عهد کوشانی، مقارن با قرون اول میلادی دانسته و پیکره‌های بزرگ مرد و زن را به بودا نسبت می‌دهند (گودار و همکاران، ۱۳۷۲: ۲۲). پس از سقوط امپراطوری کوشانی، بامیان بخشی از حکومت خان‌های محلی و کوشان‌شاهان شد که خود تحت تسلط ساسانیان بودند. در قرن پنجم میلادی هون‌ها یا هفتالی‌ها بر آن مسلط بودند (مهدی، ۱۳۹۴: ۱۶۸).
سلسلۀ شیران بامیان از سدۀ پنجم میلادی در بامیان بوده‌اند (کیانی، 1398: 46). شیران، تا قرن چهارم قمری / نهم میلادی به حکومت خود ادامه دادند، تا آن‌که به دست سلطان محمود غزنوی منقرض شدند. با حملات مداوم سلطان محمود، غور (بامیان نیز جز آن بود) فتح شد و ولایت غور تابع دولت غزنه شد (عارف، ۱۳۹۱: ۲۰ و ۲۱).
علاءالدین جهانسوز (۵۴۴ تا ۵۵۶ ق / ۱۱۴۸ تا ۱۱۵۷ م) در قرن ششم قمری / دوازدهم میلادی بامیان را به تسخیر غوریان درآورد و سلسلۀ شنسبانیه در آنجا حاکم شد. سرانجام بامیان در قرن هفتم قمری / سیزدهم میلادی با حملۀ مغول رو به رو شد. آل کرت (۷۷۲ تا ۷۳۳ ق / ۱۳۳۲ تا۱۳۷۰ م) در قرن هشتم قمری / چهاردهم میلادی به بامیان دست یافتند (مهدی، ۱۳۹۴: ۳۱۱). حکومت آل کرت به دست تیمور گورکانی سرنگون شد. در قرن نهم قمری / پانزدهم میلادی، بامیان به دست امرای ارغونیه افتاد که کمتر از ۳۰ سال حکومت کردند (نبی‌زاده، ۱۳۹۰: ۳۴) بعد از تشکیل حکومت احمد شاه درانی (۱۷۴۷ تا ۱۷۷۳ م) شاه‌ولی خان، وزیر او بامیان را تصرف کرد و برای هر کدام از ولایات شمالی هزاره‌جات، حاکمی افغان یا ازبک گماشت (مهدی، ۱۳۹۴: ۳۷۶). در دوران زمان شاه (۱۷۹۳ تا ۱۸۰۱ م) هزاره‌جات جزء صوبۀ کابل و تابع نایب بامیان شد و از سرکار بامیان اداره می‌شد (منصوروا، ۱۳۶۸: ۳۹). شاه محمود سدوزایی (۱۸۰۱ تا ۱۸۰۳ م و ۱۸۰۹ تا ۱۸۱۸ م) برای تنظیم امور مالی هزاره‌جات، مهمترین فرد خود، یعنی وزیر فتح خان را به بامیان اعزام کرد (نایل، ۱۳۷۹: ۲۵). با این حال در عصر سدوزایی، تسلط حکومت بر بخش‌هایی از هزارستان از قبیل بامیان، بهسود و غزنی صرفاً به طور اسمی وجود داشت و این مناطق تحت فرمان خان‌های محلی اداره می‌شد (مهدی، ۱۳۹۴: ۳۷۸).
طی جنگ اول انگلیس و افغانستان، بامیان یکی از جاهای برخورد نیروهای دوست‌محمد خان و انگلیسی‌ها بود (فرهنگ، ۱۳۸۵، ج ۱: ۳۰۱). دوست‌محمد خان که توان مقابله با انگلیس را از دست داده بود در ۱۲۵۵ ق / ۱۸۳۹ م به بامیان عقب‌نشینی کرد و به این ترتیب قوای انگلیس هم به بامیان رفتند و آن را تصرف کردند (همان: ۲۹۴ و ۲۹۷). وقتی دوست‌محمد خان در سال ۱۲۵۹ ق مجدداً سلطنت را پس گرفت، پسرش محمداکرم را عازم بامیان کرد تا هزاره‌جات را که از تسلط حکومت داخلی خارج شده بود، مجدداً مطیع کند (نایل، ۱۳۷۹: ۱۰۶و ۲۶). وقتی میران ترکستان قصد حمله به بامیان را کردند، پسران دوست‌محمد خان، وزیر اکبر خان و محمداکرم خان در ۱۲۵۹ ق برای جلب حمایت و همکاری مردم بامیان به آنجا اعزام شدند (کاتب (۲)، ۱۳۹۲، ج ۲: ۵۰۵). در سال ۱۲۶۶ ق پسر دیگر دوست‌محمد خان یعنی سردار محمداسلم خان به حکومت بامیان منصوب شد که رویه‌اش نارضایتی مردم را برانگیخت (نایل، ۱۳۷۹: ۲۶ و ۱۰۷). امیر شیرعلی خان و امیر محمداعظم خان نیز بامیان را مدنظر قرار دادند و درگیری‌هایی در این ولایت نیز داشتند. در دورۀ محمدافضل خان، سردار محمدسرور خان حاکم بامیان شد (همان: ۲۶ و ۱۰۸).
بامیان در دورۀ عبدالرحمان خان (۱۲۹۷ تا ۱۳۱۹ ق / ۱۸۸۰ تا ۱۹۰۱ م) جنگ‌های زیادی را تجربه کرد (غرجستانی، ۱۳۷۲: ۱۹۸، ۲۰۸و ۲۱۱). عبدالرحمان در جریان جنگ‌های ده‌سالۀ خود با هزاره‌جات، بامیان را پایگاه نظامی شمالی خود قرار داد که در کنار پایگاه جنوبی یعنی ارزگان قرار می‌گرفت (نایل، ۱۳۷۹: ۲۶). عبدالرحمان در ۱۳۰۷ ق / ۱۸۸۹ م سپاهی به سرکردگی سردار عبدالقدوس خان برای سرکوبی هزاره‌ها فرستاد و او را به حکمرانی کل هزاره‌جات منصوب کرد. بامیان یکی از سه پایگاه این سپاه بود (کاتب، ۱۳۹۳، ج ۳، ب ۱: ۷۶۱؛ غرجستانی، ۱۳۷۲: ۱۵۱). حبیب‌الله کلکانی در اواخر دورۀ امان‌الله خان تا بامیان پیش رفت، اما مردم آنجا که وفادار به امان‌الله بودند، حاضر نشدند با نیروهای حبیب‌الله که بامیان در محاصرۀ آن‌ها بود، بیعت کنند و با آن‌ها وارد جنگ شدند (کاتب (۱)، ۱۳۹۲: ۲۶۹؛ کاتب، ۱۳۷۹: ۸۴).
جغرافیای طبیعی: بامیان را سرزمین کوه‌ها و دره‌ها نامیده‌اند (حیدری، ۱۳۹۱، ج ۳: ۱۲). بزرگ‌ترین سلسله جبال هزاره‌جات کوه‌های بابا است که در جهت غرب به طرف بامیان کشیده شده و تا ۲۰۰ کیلومتر ادامه می‌یابد (عظیمی، ۱۳۹۱: ۳۲). کوه‌های مهم ولایت بامیان عبارت‌اند از: حصار (با قله‌ای به ارتفاع ۴۵۲۳ متر)، میخ، قوناق، سیاه‌کوه و کوه دوشاخ، بینی‌گاو، سلسله کوه‌های نیل، عروس، جوشه و مندل‌کوه. دره‌های مشهور بامیان عبارت است از: شکاری، کالو، فولادی، آهنگران و اژدر (حیدری، ۱۳۹۱، ج ۳: ۱۳ و ۱۴).
متوسط ارتفاع کوتل‌های بامیان ۴۰۰۰ متر است و کوتل‌های مهم آن عراق، شاتو، آجه‌گک، غوگردان (عظیمی، ۱۳۹۱: ۳۳)، شیبر در ولسوالی شیبر، اَغربات در مرز بامیان و سیغان، دندان‌شکن در کهمرد، سیاه‌ریگ در شیدان، شاتو، صدبرگ و بکک در یکه‌اولنگ، زرسنگ، اخضرات و کرمان در پنجو، قوناق در ورس است. بلندای کوتل‌های بامیان 3000 تا 3500 متر است (مالستانی، 1398).
منابع آبی بامیان: رودهای بامیان، بامیان و ولایت‌های بسیاری را سیراب می‌کند. دریای بامیان به بغلان، قندوز و آمودریا می‌ریزد؛ رود بندامیر به بلخاب و بلخ می‌رسد؛ هیرمند از جنوب کوه بابا به سیستان تاریخی (لشکرگاه و هلمند) می‌ریزد (همان). رودهای مهم بامیان عبارت‌اند از بامیان، بند امیر، درۀ چاشت، پنجاب، ورس، سفیدغو و کهمرد. دریاچه‌های بندامیر، تریک، دهن‌درۀ چاشت از دریاچه‌های مهم افغانستان هستند (عظیمی، ۱۳۹۱: ۵۸). می‌توان از 137چشمه و 300 حلقه چاه هم در این ولایت به عنوان منابع آب زیرزمینی یاد کرد (همان: ۵۹). چشمه‌های معروف بامیان عبارت‌اند از: گدوب‌آب، بینی گاو یا سفیداب، شرشره، شاه‌غار، هفت چشمه، جوشنک سرقول و چهل‌تن درۀ آجر کهمرد. چشمه‌های آب گرم عبارت‌اند از رزک، اژدر شیدان / شهیدان، اژدر بامیان، پای‌موری درۀ کالو، زیارت درۀ علی یکه‌اولنگ، خواجه‌علی، دهن سرداق، پشتۀ غرغری، خواجه مارو، دره‌علی. در تمام قله‌های کوه بابا حوض‌های یخچالی نیز وجود دارد. در اطراف قلۀ شاه‌فولادی دوازده حوض آب وجود دارد که بزرگ‌ترین آن «حوض عزت» است. در منطقۀ سفیدسنگ سرذولیج یکه‌اُولَنگ نیز حوض بزرگ «جرگک» واقع است (حیدری، ۱۳۹۱، ج ۳: ۲۶ تا ۳۰). سایر حوض‌های مهم کوه بابا این‌هاست: حوض‌های قازان، سادات، حوض ساقی سر درۀ دوکانی، حوض‌های مینه‌گک و آهو در سر درۀ آهنگران و حوض لشکر در سر درۀ کالو (مالستانی، 1398).
جلگه‌ها یا پهنه‌های ولایت بامیان عبارت‌اند از: پهنه‌های مرکز بامیان، شیدان، خم‌نیل، قَرْغَنَه‌تو، شیبرتو، نَیَک، زارین، چمن و فیروزبهار. این جلگه‌ها به صورت کم‌عرض و طویل دیده می‌شوند (عظیمی، ۱۳۹۱: ۳۵). خاک ولایت بامیان در چهار گروه اصلی استپی، دشتی و کوه‌های مرتفع، سیریزیم (تیپ کوهی) قرار دارد (همان: ۶۲ تا ۶۴). از نظر زمین‌شناسی، جنس صخره‌هایی که بامیان بر آن بنا شده است، مرکب از سنگریزه و گل فشرده است که به آن کنگلومرات می‌گویند (گودار و همکاران، ۱۳۷۲: ۴۱). برخی می‌گویند جنس صخره‌های مرکز بامیان و تپه‌های پیکره‌های بامیان شامل ماسه‌سنگ و کنگلومرات است (مالستانی، 1398).
ساختار زمین‌شناختی بامیان شامل کمربند ماگمایی و آتشفشانی در جنوب و در امتداد کوه بابا است که بیشتر با ذخایر فلزی مانند ذخایر آهن آجه‌گگ در شرق کوه بابا و ذخایر آهن، سرب و جست سیاه‌دره در غرب کوه بابا در ارتباط است. کمربند رسوبی در شمال بامیان واقع است و بیشتر دارای ذخایر مهم زغال‌سنگ است. از میان این دو کمربند شکستگی بزرگ هرات _ بامیان _ پنجشیر می‌گذرد که چشمه‌های آب گرم متعددی در امتداد آن جریان دارد و در واقع افغانستان را به دو نیمۀ شمالی و جنوبی تقسیم کرده است (همان). بامیان سرشار از معادن مختلف آهن، گچ، نمک، زغال‌سنگ، لعل، لاجورد، طلا، ذخایر یشم سبز، زبرجد، کوارتز، میکا، مرمر، سنگ سرمه، سرب، آلومینیم، روی و گرانیت است (عظیمی، ۱۳۹۱: ۲۱۷). منابع مهم آن عبارت‌اند: از معدن آهن آجه‌گک، سربِ گنده‌کوتل و نورکه؛ زغال‌سنگ قوم‌آبه، سرمرغی و سچک در یکه‌اُولَنگ؛ گچ و زغال‌سنگ خشکچۀ کرمان در پنجو؛ معدن زغال‌سنگ کاریز، خواجه گنج، بیگل و کوشک در سیغان؛ معادن زغال‌سنگ در اشپشته و کلیج؛ معدن سنگ گرانیت در شیبر؛ معدن سنگ آراگونیت لیلور در یکه‌اُولَنگ؛ شاه‌مقصود و سلفور در شیبر و سیغان و یکه‌اُولَنگ؛ مرمر در یکه‌اُولَنگ؛ سرب و سولفور در شیبر؛ لعل در کوتل اَغربات؛ لاجورد در دره‌های دوکانی و فولادی و… (عظیمی، ۱۳۹۱: ۲۲۲ تا ۲۲۴). لعل و لاجورد واقعاً تثبیت نشده است. شاید منظور لعل پیازی باشد که نوعی کوارتز است (مالستانی، 1398).
بیشتر قریه‌های بامیان از نظر توپوگرافی، از نوع قریه‌های کوهستانی است و قریه‌های هموار و نیمه‌هموار در آن بسیار اندک است. آب و هوای خاص این منطقه در تجزیۀ خاک، رویش گیاه، گسترش علفزار، شرایط مساعد توسعۀ للمی‌زار، مناطق مناسب معیشت شبانی، گله‌داری، گسترش جنگل و باغ‌داری نقش مؤثری دارد (عظیمی، ۱۳۹۱: ۳۹، ۷۶ تا ۸۳ و ۱۶۴).
نوع آب و هوای بامیان، خاصِ منطقۀ کوهستانی است با بهار معتدل و زمستان بسیار سرد، برفگیر و طولانی (یزدانی، ۱۳۹۰: ۹ و ۱۰). ولایت بامیان تحت تأثیر سه توده هوا قرار دارد: هوای مدیترانه‌ای، هوای سیبری و آسیای مرکزی و هوای اطلس شمالی یا اسکاندیناوی. بنابراین بامیان تحت تأثیر دو عامل بارز خشکی تابستان و سرمای زمستانی کوهستانی با باران بهاره است. اقلیم بامیان را می‌توان در گروه خشک و سرد یا گروه خشک قرار داد (عظیمی، ۱۳۹۱: ۳۹، ۵۳ و ۵۵).
جغرافیای انسانی: ساکنان ولسوالی‌های یکه‌اُولَنگ، پَنْجَوْ و ورس عموماً شیعه هستند (مصباح‌زاده، بی‌تا: ۹۰ و ۹۱). در ولسوالی کهمرد و سیغان بیشتر اهل سنت و تعدادی از شیعیان ساکن هستند (یزدانی، ۱۳۹۰: ۹ و ۱۰؛ فرهنگ، ۱۳۸۰: ۷۸). ولسوالی مرکز بامیان بیشتر هزاره و شماری تاجیک نیز دارد. در ولسوالی شیبر هزاره‌های شیعۀ دوازده‌امامی و اسماعیلیه زندگی می‌کنند.
بر اساس احصائیۀ دموگرافیکی مرکز احصائیه افغانستان در سال ۱۳۹۵ ش، جمعیت بامیان ۴۵۴۶۳۳ نفر بوده است (ادارۀ مرکزی احصائیه، ۱۳۹۵). ولسوالی ورس، پرجمعیت‌ترین و شیبر، کهمرد و سیغان، از ولسوالی‌های کم‌جمعیت بامیان هستند (عارف، ۱۳۹۱: ۱۲؛ عظیمی، ۱۳۹۱: ۱۱۳). بامیان، از نظر تراکم جمعیتی با تراکم ۲۵ نفر در هر کیلومترمربع، دارای تراکم متوسط است. از جنوب ولایت به سمت شمال و از شرق ولایت به سمت غرب، از تراکم جمعیت کاسته می‌شود (ادارۀ مرکزی احصائیه، ۱۳۹۴). ترکیب سنی جمعیت ولایت بامیان، نشان‌دهندۀ جوانی جمعیت آن است. نسبت باسوادی بامیان کمتر از نسبت باسوادی کل کشور است (عظیمی، ۱۳۹۱: ۱۱۶ تا ۱۲۳).
شغل غالب مردم، زراعت و مال‌داری است. پیداوار زراعتی بامیان عبارت‌اند از: غلات شامل گندم آبی و للمی، جو آبی و للمی، جواری، ارزن؛ حبوبات شامل باقلی، عدس، موشنگ، شخل، کلول؛ گیاهان و دانه‌های روغنی شامل زغیر، شرشم، کنجد؛ گیاهان علوفه‌ای شامل رشقه، شبدر؛ پیداوار جالیزی شامل خربوزه، تربوز، بادرنگ، بادنجان سیاه و رومی؛ سبزیجات شامل پیاز، کچالو، شلغم، کدو، زردک؛ میوه‌جات شامل زردآلو، شفتالو، آلبالو، انگور، سیب، ناک، به، چارمغز، بادام و سنجد (عظیمی، ۱۳۹۱: ۲۰۱ تا ۲۰۳). کچالو مهم‌ترین برداشت بامیان است. میر امین‌الدین انصاری، والی وقت بامیان از سال ۱۳۴۲ ش آن را رواج اجباری داد و باعث رشد اقتصادی بامیان شد. او همچنین کشت چنار را رواج داد که در نتیجه، منبع عمدۀ عایدات مردم چوب و کچالو شد (عارف، ۱۳۹۱: ۱۳۹).
به گفتۀ محمدظاهر طایی، رئیس زراعت پیشین بامیان، در سال‌های اخیر حدود ۳۰۰۰ ذخیرۀ کچالو با ظرفیت ۱۰ تا ۵۰ تن کچالو، به کمک مؤسسات، به شمول ادارۀ انکشاف بین‌المللى امریکا (USAID) در بامیان ساخته شده است. در بامیان انواع کچالوی صمدی، سبزگل، سفیدگل، ترکمنستانی، بی‌گل، زراعتی و کچالوی سرخ کشت می‌شود (خبرگزاری پژواک، ۱۳۹۳). در سال‌های اخیر تحول بزرگی در شیوۀ زمین‌داری در بامیان به وجود آمده است/ مانند تغییر کاربری کشت گندم باغ‌داری. به کمک نهادهای بین‌المللی انواع مختلف درخت‌های میوه مانند سیب، ناک، شفتالو و… متناسب با اقلیم بامیان کاشته می‌شود. اکنون سیب بامیان، به ویژه یکه‌اولنگ از سیب‌های مرغوب کشور است. به گفتۀ عبدالوهاب محمدی، رئیس زراعت و مال‌داری بامیان بیش از 10000 جریب (۲۰۰۰ هکتار) باغ در بامیان وجود دارد که بیش از ۲۸ نوع سیب تولید می‌کند. ۱۵۰ گروه باغ‌داری و دو انجمن قوریه‌داری از طرف ریاست زراعت حمایت می‌شوند (خبرگزاری آوا، ۱۳۹۷).
رسولی وضعیت زمین‌داری بامیان را در دهۀ پنجاه این‌گونه گزارش کرده است: شیوۀ زراعت، شیوه‌ای ابتدایی و کم‌بازده بوده است. تولیدات زراعی برای جمعیت ولایت کافی نیست. با توجه به کم بودن زمین‌های زراعتی، جمعیت زیاد ولایت و اشتغال غالب مردم به زراعت، نسبت زمین و دهقان تعادل نداشته و بیکاری پنهان بالاست. سرمایه‌های مردم نیز اندک است و نمی‌توان امیدوار بود با سرمایه‌گذاری، بیکاری کاهش یابد (رسولی، ۱۳۵۱: ۱۲ و۳۱ و ۲۸).
در مال‌داری ولایت بامیان، پرورش گوسفند هزارگی که گونه‌ای مقاوم در برابر سرماست، نقش عمده دارد. اما پرورش گاو، بز، اسب، مرغ و خروس نیز دیده می‌شود. دام و فراورده‌های آن از صادرات عمدۀ بامیان است. پشم، مو، کرک و پوست در صنایع دستی (شال و برک و غیره) و فراورده‌های لبنی مانند شیر، دوغ، ماست، پنیر، قیماق، قروت، چکیده و روغن زرد هم از محصولات خوراکی حاصل از مال‌داری است (عظیمی، ۱۳۹۱: ۲۱۳ تا ۲۱۵).
از تولیدات صادراتی خوراکی مهم بامیان، روغن زرد (خصوصاً روغن زرد ورس، یکه‌اُولَنگ، شیدان / شهیدان، قرغنه‌تو، پَنْجَوْ) و قروت (به‌خصوص قروت یکه‌اُولَنگ، قرغنه‌تو، شیدان، پَنْجَوْ و فولادی) است. زغال‌سنگ، آهن، رنگ‌های معدنی، جاکت، جوراب و دستکش پشمی را نیز از دیگر اقلام صادراتی این ولایت می‌توان محسوب کرد (رسولی، ۱۳۵۱: ۳۸ تا ۴۰).
مشاهیر بامیان: در قرن چهارم هجری سلسلۀ شیران بر بامیان فرمانروایی داشتند. فرمانروایان و خاندان حکومتی بامیان عبارت‌اند از: سلطان جلال‌الدین بامیانى، سلطان معزالدین محمد سام، سلطان بهاءالدین، سلطان سیف‌الدین سورى، امام عصر افضل‌الدین بامیانی، سلطان غیاث‌الدین، سلطان علاءالدین، ملک فخرالدین مسعود بامیانى، ملکه جبال مادر ملک تاج‌الدین زنگى، حره جلالى مادر سلطان بهاءالدین سام، ملکۀ خراسان مادر الب بن ملک قزل‌ارسلان سلجوقى، سلطان غیاث‌الدین، ملک شمس‌الدین بامیانى (جوزجانی، ج‏1، 1363: ۳۹۳، ۳۹۰، ۳۵۵، ۳۳۸ ، ۳۵۹و 408) و شار ابونصر بن راشد فقیه و دانشمند، محمد شاه بن ابونصر (جرفادقانى، 1374: 323). یاقوت حَمَوی دربارۀ شماری از راویان بامیانی در قرن چهارم هجری نوشته است: «شهر بامیان خاستگاه عده‌ای از دانشمندان است. راوی حدیث به نام احید بن حسین بن علی بن سلیمان سُلَمى بامیانی و محدث بسیار ثقه به نام محمد بن علی بن احمد بامیانی (م ۳۹۰ ق)، از جمله دانشمندان بامیان اند» (یاقوت حموی، ۱۳۹۹: ۳۳۰). از منجمان بامیان، به عنوان پیشگامان علم نجوم در تاریخ اسلام نیز یاد شده است که از جمله می‌توان به بیدُخت منجم بامیانی و دهقان فرامُرز بِهمنش بامیانی و حکیم افضل بامیانى از منجمان مشهور بامیان در قرن سوم قمری اشاره کرد. بیدُخت و دهقان فرامرز بِهمنش از مدرسان علم نجوم در مدرسۀ بغداد و از منجمان محترم دربار خلفای عباسی بوده‌اند (مرتضی‌پور، ۱۳۸۴: ۳۵) و حکیم افضل بامیانى منجم دربار اتابک حاکم فارس بوده است (قزوینی، ۱۳۷۳: ۲۰۹ و ۲۱۰). عبدالحمید، شاعر بامیانی نیز از مشاهیربامیان بوده است (رنجبر، ۱۳۶۳: ۱۱۶). شماری از مشاهیر دورۀ معاصر ولایت بامیان عبارت‌اند از: قربان‌علی عرفانی (از رهبران جهادی)، سیدعلی بهشتی (رئیس شورای اتفاق اسلامی)، محمد اکبری (از رهبران جهادی)، غلام‌علی محمدی بامیانی (محقق و مدرس)، اکبر خان نرگس (نمایندۀ مجلس دورۀ ظاهرشاه)، علی‌حسین نطاق (فعال سیاسی در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ خورشیدی)، محمد ناطقی (فعال سیاسی و جهادی) محمدحسین خان شهیدانی (وکیل در دوره ظاهرشاه)، استر جنرال علی‌یار (فرمانده جهادی)، جنرال عبدالطالب زکی (والی در دورۀ حزب وحدت)، محمدعظیم احمدی (والی در دوران حکومت چپ)، شیخ موسی عالمی بامیانی، موسی کلانی یکه‌اولنگی، فاضل ورسی؛ مقدس یکه‌اولنگی، رئیس یکه‌اولنگی، محمد امینی بامیانی، امیرشاه حسن‌یار، طاهر شاران، تیمور شاران، محمدابراهیم بامیانی، فکوری بهشتی، صفورا ایلخانی، محمدسرور جوادی، عبدالرحیم علی‌یار، جنرال غلام‌علی وحدت، جنرال عبدالرحمان شهیدانی، جنرال فهیمی، سید انور علاء رحمتی، سعیدی یکه‌اولنگی، صفدر توکلی، سید داوود یکه‌اولنگی، حسین‌بخش صفری، زهرا زاهدی و محمدجواد خاوری (مدقق، ۱۳۹۸؛ برهانی، ۱۳۹۸).
آبدات تاریخی و جاذبه‌های گردشگری: بامیان با آثار تاریخی و جاذبه‌های شگفت طبیعی مشهور است. پیشینۀ تمدنی بامیان به دوره‌های بسیار کهن می‌رسد و در آن مورد مطالعۀ علمی دقیق دیرینه‌شناسی انجام نشده است. سه پیکرۀ بزرگ در مرکز بامیان، در تاریخ و ادبیات به نام‌های خاص یاد شده است. پیکرۀ 54 متری مرد به نام «سرخ‌بد» و پیکرۀ 35 متری زن به نام «خنگ‌بد» یاد شده است (حموی، ج 1، 1995: 330؛ همان، ج 6، 134). برخی سرخ‌بت و خنگ‌بت نوشته‌اند که معرب سرخ‌بد و خنگ‌بد است (السمعانی، ج 2، 1962: 64). به روایت هیوان تسانگ، پیکرۀ خوابیده‌ای به نام «نسرم» که ۱۰۰۰ پا (حدود ۳۰۴ متر) درازا داشته است نیز در بامیان وجود داشته و اکنون پنهان است. این پیکره نیز مانند خنگ‌بد پیکرۀ زن است (یزدانی، 1390: 119). نشانه‌هایی در نقاشی‌های ایوان بالای سر پیکره‌های سرخ‌بد و خنگ‌بد وجود دارد که پیکره‌ها را به فرهنگ و دیانت مهری و زردشتی پیوند می‌دهد. بالای سر پیکرۀ 35 متری خنگ‌بد، نگارۀ رب‌النوع ماه ترسیم شده است (گودار و همکاران، 1372: 76) که با مشخصه‌های ایزدبانو آناهیتا مطابقت دارد (کیانی، 1398: 125). بالای سرِ سرخ‌بد، رب‌النوع مهر ترسیم شده است که با ایزد مهر که هر روز سوار بر گردونۀ روشن و تابانی از سمت مشرق برمی‌آید که چهار اسپ سپید بهشتی آن را می‌کشند، همخوانی دارد (کیانی، 1398: 125). پیکرۀ خنگ‌بد، پیش‌تر از سرخ‌بد ساخته شده است (گودار و همکاران، ۱۳۷۲: 58 و 59). یکی از نشانه‌های این‌که خنگ‌بد پیش‌تر ساخته شده، این است که در مرکز و بهترین موقعیت صخرۀ بامیان ساخته شده و بالای سرش نزدیک سی‌متر جا برای کندن مجسمه وجود داشته است. دو پیکرۀ خنگ‌بد و نسرم، پیکره‌های زن هستند. پیکره‌های سرخ‌بد و خنگ‌بد در ادبیات عامیانۀ بامیان به نام «سلسال» و «شمامه» یاد شده است. پیکرۀ جدید 19 متری خوابیده را مریالی طرزی در تابستان سال 1387 ش کشف کرده است (یزدانی، 1390: 123). برخی، پیکره‌های بزرگ زن و مرد بامیان را پیکرۀ سیدارتا بودا دانسته‌اند و به دورۀ کوشانی نسبت داده‌اند (جاوید، ۱۳۹۰، ج ۱: ۱۴۱ و ۱۵۷). این تندیس‌ها را گروه طالبان در حوت ۱۳۷۹ ش / مارچ ۲۰۰۱ م منفجر کردند.
بامیان را اگر سرزمین سموچ‌ها بنامیم گزاف نیست. بر اساس روایت ابوالفضل دکنی، بامیان بیش از ۱۲۰۰۰ سموچ دارد (یزدانی، 1390: 57). مهم‌ترین مغارۀ ماقبل تاریخ بامیان چهل‌ستون است که در فاصلۀ یک کیلومتری غرب پیکرۀ بزرگ سرخ‌بد بنا شده است (جاوید، 1390: ۱۳۹؛ رسولی، ۱۳۵۱: ۴). شهر ضحاک در جنوب شرقی مجسمه‌های بودا، پیش از تخریب به فرمان چنگیز، از متمدن‌ترین شهرهای هزاره‌جات بوده است (عارف، ۱۳۹۱: ۱۳ و ۱۶). شهر غلغله از دیگر آثار باستانی بامیان است که در زمان ملوک شنسبانیه ساخته شده و حیثیت مرکز حکومت را داشته است (کهزاد، ۱۳۳۴: ۳۴). شهر شیران نیز که در مرکز بامیان است از دیگر آثار فرهنگی با پیشینۀ تاریخی طولانی است. شهر سرخوشک در درۀ شکاری نیز که در فاصلۀ ۳۰ کیلومتری شرق بامیان قرار دارد، به عنوان یکی از پایگاه‌های استحفاظی و به عنوان مدخل ورودی حوزۀ بامیان مطرح بوده است. درۀ ککرک در فاصلۀ ۵ کیلومتری جنوب شرق مجسمه‌های بامیان، از نظر هنر هیکل‌تراشی و نقاشی دورۀ بودایی از محل‌های تاریخی مهم بامیان است. درۀ فولادی که به شهر شاهی معروف است در جنوب غرب بامیان است (عظیمی، ۱۳۹۱: ۳۴). لخشوم قلعه، برج خواجه‌کفشان، حصار باستانی دهن‌درۀ اژدر، آتشدان‌ها و سایر آثار ساحۀ کیلگان، شهر بربر، شهرک زیرزمینی بامیان، قلعۀ چهل‌دختران، اژدهای سرخ‌در، کالو، سوماره، معابد و مغاره‌های درۀ آهنگران، اَغربات و مزار سیدعلی یخ‌سوز نیز مطرح هستند (کهزاد، ۱۳۳۴: ۲۱ تا ۴۲؛) مساجد مربوط به دورۀ اول فتوحات اسلامی در قرن دوم هجری از دیگر آثار باستانی بامیان است (رنجبر، ۱۳۶۳: ۱۱۶ و ۱۱۷).
از جاذبه‌های اکوتوریستی مهم بامیان می‌توان آثار طبیعی مانند بند امیر، درۀ آجر، روستاهای درۀ چمن، دریاچه‌های کوهستانی باباکول نی‌تاق، دریاچۀ درۀ چاشت، دریاچۀ سوختگی، دریاچۀ تریکک، کمان یا قوس طبیعی هزارچشمه و در نهایت کوهستان‌های مناسب ورزش‌های زمستانی را برشمرد (عظیمی، ۱۳۹۱: ۲۵۹، ۲۶۱ و ۲۶۳ تا ۲۶۷). در دوران داوود خان روزانه صدها توریست به بامیان می‌رفتند که منبع درآمدی برای مردم آنجا بودند. اما این روند بعد از کودتای هفت ثور ۱۳۵۷ ش قطع شد و تا اکنون هم رونق مجدد نیافته است (عارف، ۱۳۹۱: ۱۳۲ و ۱۳۳). درۀ قاضان در فولادی و آهنگران در مرکز بامیان از مناطق مهم گردشگری و تفریحی این ولایت در فصل بهار و تابستان است.
صنایع دستی: صنایع دستی بامیان، بافت شال، ماشو یا برک، نمدبافی، گل‌دوزی، گلیم‌بافی، قالین‌بافی، خامک‌دوزی، مهره‌دوزی، طوق زنانه‌دوزی، جوال و خورجین، نجاری، آهنگری و زرگری است. شال و بَرَک دو نوع پارچۀ دست‌بافت هستند و نوع ورسی آن ظرافت و ارزش خاصی دارد. این پارچه‌ها به وردک، پروان، کابل، شمال افغانستان و جای‌های دیگر صادر می‌شود (عظیمی، ۱۳۹۱: ۲۲۷ تا ۲۲۹). بَرَک‌سازی که برای بالاپوش، کرتی و پتلون استفاده می‌شود همچنان در بامیان رواج دارد اما به دلیل صنعتی‌شدن تولید آن و وارد شدن کالاهای جایگزین خارجی رونق خود را از دست داده است (رسولی، ۱۳۵۱: ۵۵).
پوشش گیاهی و جانوری: ۷۵ درصد زمین‌های بامیان چراگاه و مرتع، ۱۸ درصد زمین زراعی، ۲ درصد جنگل و ۵ درصد زمین بایر است. پوشش گیاهی به صورت جنگل متراکم وجود ندارد اما پوشش جنگلی پراکنده و محدودی از نوع بید، سپیدار، چنار، الترغو، سرخکنه، سُلبی، گز و بادام کوهی دیده می‌شود.
نباتات مورد استفاده برای تغذیۀ حیوانات، ادویه یا غذای انسانی شامل بلدرغو، شورکی، بوته، چکری، غوزبه، خارآهو، خوله، پالی، کمی، غیغو، بدره و خاموش و درختان بی‌میوه ازجمله چنار، بید، گز و پنجه‌چنار همه‌جا یافت می‌شوند. گفتنی است که طی دهه‌های ۶۰ تا ۹۰ شمسی، ۵۰ درصد گیاهان کوهی و ۹۰ درصد جنگل‌ها در مناطق کوهستانی بامیان از میان رفته است (عظیمی، ۱۳۹۱: ۶۷ و ۶۸).
بامیان زیستگاه حیوانات مختلفی چون بز کوهی سایبریایی، گوزن باختری، گوسفند ترکمنی، آهوی رنگ، گرگ مشهور این مناطق، روباه سرخ، گربۀ سیاه‌گوش هیمالیایی، پلنگ، پشک دشتی، پشک وحشی، دله خفک، کورموش پامیر، موش‌خرمای کوهی دم‌دراز، موش خاکستری و موش خاکستری دم‌دراز، انواع خفاش، سهره افغانی، شیرماهی، سگ‌ماهی و خال‌ماهی است (همان: ۷۴ و ۷۵).
امکانات منطقه: مهم‌ترین فرصت بامیان، قدرت بالقوۀ گردشگری آن است (وواله، ۱۳۷۱: ۱۵۹). معادن کشف‌شده و کشف‌ناشدۀ بامیان به‌خصوص معدن آجه‌گگ و معدن زغال‌سنگ اِشپشته نیز از امکانات بالقوۀ بامیان به شمار میروند که اگر مورد بهره‌برداری بخش صنعت قرار بگیرند رشد اقتصادی را به دنبال خواهند آورد (نایل، ۱۳۷۹: ۳۰؛ رسولی، ۱۳۵۱: ۴۳ تا ۴۵؛ عظیمی، ۱۳۹۱: ۲۱۷ تا ۲۲۱).
بخش مرکزی و ولایت بامیان سه جادۀ عمده دارد که شاهراه‌های منطقه را تشکیل می‌دهند: شاهراه اول، بامیان را از مسیر میدان‌وردک به کابل وصل می‌کند. این شاهراه پخته و آسفالت‌شده است؛ شاهراه دوم، بامیان را از مسیر درۀ شکاری و دوشی به بغلان و شمال کشور وصل می‌کند. این مسیر در حال کار است. شاهراه سوم، بامیان را از مسیر شیبر و پروان به کابل وصل می‌کند. این مسیر پخته و آسفالت شده است. شاهراه چهارم، سرک گردن‌دیوال است. گردن‌دیوال منطقه‌ای است در ولسوالی مرکز بهسودِ ولایت میدان وردک. جادۀ گردن‌دیوال از مسیر کوتل اونی بهسود در ولایت میدان وردک، ولسوالی پنجوِ بامیان، ولسوالی دولت‌یارِ ولایت غور، کوتل سرخون ولسوالی چشت شریف و اوبه در ولایت هرات می‌گذرد. جادۀ گردن‌دیوال بیش از ۷۰۰ کیلومتر طول دارد و فاصلۀ میان کابل و هرات را حدود ۵۰۰ کیلومتر کوتاه‌تر می‌کند. شاهراه پنجم، مرکز بامیان را به یکه‌اولنگ، پنجو، ورس و دای‌کندی وصل می‌کند. همچنین این شاهراه، بامیان را به ولایت غور متصل می‌کند. علاوه بر شاهراه‌های نامبرده، تعدادی جاده وجود دارد که مرکز بامیان را به دیگر ولایات کشور متصل می‌کند. جادۀ اول، مرکز بامیان را به دره‌صوف ولایت سمنگان وصل می‌کند. جادۀ دوم، مرکز بامیان را به یکه‌اولنگ(یک و دو) و بعد به ولسوالی کاشان ولایت بلخاب متصل می‌کند. جادۀ سوم، مرکز بامیان را از مسیر سیغان و کهمرد به شمال کشور وصل می‌کند.
از اقدامات مهم برای بهبود وضعیت اقتصادی این ولایت، تأسیس اتاق‌های بازرگانی بامیان است. همچنین، طرح توسعۀ شفاخانه بامیان به شفاخانۀ ۲۰۰ تخت‌خوابی که با کمک بنیاد آقاخان انجام شده است. کشور جاپان نیز برای بازسازی مناطق هزاره، خصوصاً پیکره‌های بامیان کمک‌های بسیاری کرده است (بهمنی قاجار، ۱۳۹۱: ۷۵ و ۲۸۹).
منابع: آریان‌پور، محمدعلی. (1391). بامیان سرزمین اسطوره ها؛ پیشینه و آثار تاریخی بامیان. مجموعه مقالات. کابل: مرکز فرهنگی و اجتماعی سلام؛ ابن خلدون، عبدالرحمان. (۱۳۷۵). مقدمۀ ابن خلدون. ترجمۀ محمد پروین گنابادی. چاپ هشتم. تهران: علمی و فرهنگی؛ اداره ارگان‌های محلی. (۱۳۹۸).idlg.gov.af/bamyan؛ ادارۀ مرکزی احصائیه. (۱۳۹۴). سالنامۀ احصائیوی ۱۳۹۴. «مساحت و تقسیمات ملکی افغانستان». بازیابی ۳ سرطان ۱۳۹۷.www.cso.gov.af؛ ادارۀ مرکزی احصائیه. (۱۳۹۵). سالنامۀ احصائیوی ۱۳۹۵. «برآورد نفوس مسکون ولایت بادغیس به تفریق واحد اداری، شهری، دهاتی و جنس». بازیابی ۳ سرطان ۱۳۹۷..cso.gov.af؛ اصطخری، ابواسحاق ابراهیم. (۲۰۰۴). المسالک و الممالک. قاهره: الهیئة العامه القصور الثقافه؛ برهانی، عبدالعلیم. (1398). «ارسال یادداشت مشاهیر بامیان برای شوکت‌علی محمدی شاری». دلو ۱۳۹۸؛ بهرامی، احسان. (۱۳۶۹). فرهنگ واژه‌های اوستا. ج ۲. تهران: بلخ؛ بهمنی قاجار، محمدعلی. (۱۳۹۱). جایگاه سیاسی و اجتماعی شیعیان در افغانستان. تهران: مؤسسۀ مطالعات اندیشه‌سازان نور؛ پورداوود، ابراهیم. (۱۳۴۷). یشت‌ها. ج ۱. ترجمۀ بزرگمهر کیانی. چاپ پنجم. تهران: جامی؛ پورداوود، ابراهیم. (2535 شاهی). فرهنگ ایران باستان. تهران: دانشگاه تهران؛ جاغوری، حیدرعلی. (بی‌تا). هزاره‌ها و هزاره‌جات باستان در آیینۀ تاریخ. بی‌جا: بی‌نا؛ جاوید، سید محمدعلی. (۱۳۹۴). افغانستان کنونی در شاهنامۀ فردوسی. کابل: رنگین‌کمان؛ جاوید، عبدالاحمد. (۱۳۹۰). مقالات جاوید (پژوهش‌های تاریخی). جلد ۱. کابل: سعید؛ جرفادقانى، ابوالشرف ناصح. (1374). تاریخ یمینى. تحقیق جعفر شعار. چاپ سوم. تهران: علمى و فرهنگى؛ جوزجانی، منهاج سراج. (1363). طبقات ناصرى (تاریخ ایران و اسلام). تحقیق عبدالحى حبیبى. چاپ اول. تهران: دنیاى کتاب؛ حبیبی، عبدالحی. (۱۳۸۰). افغانستان بعد از اسلام. چاپ سوم. تهران: افسون؛ حبیبی، عبدالحی. (۱۳۸۲). جغرافیای تاریخی افغانستان (۵۰ مقاله). چاپ سوم. کابل: میوند؛ حدودالعالم من المشرق الى المغرب. (۱۴۲۳ ق). مؤلف ناشناس. قاهره: الدارالثقافیه للنشر؛ حموی بغدادی، یاقوت. (1955). معجم‌البلدان. بیروت: دارصادر؛ حیدری، گلشاد. (۱۳۹۱). بررسی تحولات سیاسی و اجتماعی بامیان در دو سدۀ اخیر. جلد ۳. کابل: مرکز فرهنگی و اجتماعی سلام؛ خبرگزاری پژواک. (۱۳۹۳). «بامیان به ولایت درجۀ دوم ارتقا یافت». www.pajhwok.com. بازیابی ۱۰ دلو ۱۳۹۸؛ خبرگزاری آوا. (۱۳۹۷). «نخستین نمایشگاه سیب و محصولات باغداری در ولایت بامیان برگزار شد» www.avapress.com. بازیابی ۱۰ دلو ۱۳۹۸؛ دارمستتر، جیمس. (1382). مجموعۀ قوانین زردشت (وندیداد اوستا). ترجمۀ دکتر موسی جوان. تهران: دنیای کتاب؛ دمشقی، محمد بن ابی‌طالب. (۱۲۸۱). نخبة الدهر فی عجائب البر و البحر. روسیه: مطبعة الآکادمیه الامبراطوریه؛ رسولی، غلام‌عمر. (۱۳۵۱). اقتصادیات بامیان. کابل: پوهنتون کابل؛ رضی، هاشم. (۱۳۸۵). وندیداد. تهران: بهجت؛ رنجبر، احمد. (۱۳۶۳). خراسان بزرگ. تهران: امیرکبیر؛ السمعانى. ابوسعید عبدالکریم. (1382 / 1962). الانساب. تحقیق عبدالرحمان الیمانى. حیدرآباد: مجلس دائرة‌المعارف العثمانیة؛ عارف، سید محمدامین. (۱۳۹۱). هزاره‌جات قلب افغانستان. چاپ دوم. کابل: سعید؛ عظیمی، محمدعظیم. (۱۳۹۱). جغرافیای ولایت بامیان. کابل: الهدی؛ غرجستانی، محمدعیسی (۱۹۸۹). تاریخ هزاره و هزارستان. کویته: شورای اسلامی فرهنگی افغانستان؛ غرجستانی، محمدعیسی. (۱۳۷۲). کله‌منارها در افغانستان. قم: اسماعیلیان؛ فردوسی، ابوالقاسم. (۱۳۸۶). شاهنامه. تهران: شقایق؛ فرهنگ، سید محمدحسین. (۱۳۸۰). جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی شیعیان افغانستان. قم: مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی؛ فرهنگ، میر محمدصدیق. (۱۳۸۵). افغانستان در پنج قرن اخیر. ج ۱ و ۲ در یک مجلد. تهران: عرفان؛ قزوینی، زکریا بن محمد. (۱۳۷۳). آثار البلاد و اخبار العباد. ترجمۀ جهان‌گیر میرزا. تهران: امبیر کبیر؛ کاتب، فیض‌محمد. (۱۳۷۹). نژادنامۀ افغان. پیشاور: کتابخانۀ الازهر؛ کاتب، فیض‌محمد. (۱۳۹۳). سراج‌التواریخ. جلد ۳، بخش ۱. تهران: عرفان؛ کاتب (۱)، فیض‌محمد. (۱۳۹۲). تذکرةالانقلاب. بی‌جا: میچید؛ کاتب (۲)، فیض‌محمد. (۱۳۹۲). سراج‌التواریخ. جلد دوم. کابل: مؤسسۀ تحصیلات عالی کاتب؛ کهزاد، احمدعلی. (۱۳۳۴). رهنمای بامیان. کابل: مطبعۀ عمومی کابل؛ کیانی، محمدفاضل. (۱۳۹۳). «سرآغاز تاریخ غزنی». در غزنی، بستر تمدن شرق اسلامی. جلد ۱. تهران: عرفان. صص ۹۳ تا ۱۱۳؛ کیانی. محمد فاضل. (1398). بامیان در تاریخ و ادبیات فارسی. کابل: سمینار افغانستان گهوارۀ زبان فارسی دری؛ گودار، خانم گودار و هاکن. (۱۳۷۲). آثار عتیقۀ بامیان در هزارستان. ترجمۀ احمدعلی خان. قم: اسماعیلیان؛ مالستانی، حسن. (1398). «یادداشت حسن مالستانی بر مدخل بامیان». ارسال‌شده به دفتر دانشنامه. دلو ۱۳۹۸؛ مالاندرا، ویلیام. (۱۳۹۱). مقدمه‌ای بر دین ایران باستان. ترجمۀ خسرو قلی‌زاده. تهران: کتاب پارسه؛ مدقق، احمد. (1398). مصاحبۀ اینترنتی شوکت‌علی محمدی شاری با احمد مدقق. دلو ۱۳۹۸؛ مرتضی‌پور، اکبر. (۱۳۸۴). شرح حال ریاضی‌دانان ایران و جهان. چاپ دوم. تهران: عطار؛ مقدسى، محمّدبن احمد. (1361). احسن‌التقاسیم فى معرفةالاقالیم. ترجمۀ علی‌نقى منزوى. چاپ اول. تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان ایران؛ مقدسی، مطهر بن طاهر. (۱۳۷۴). آفرینش و تاریخ. ترجمۀ محمدرضا شفیعی کدکنی. چاپ اول. تهران: آگه؛ منصوروا، آزادشاه. (۱۳۶۸). «دربارۀ وضع اجتماعی _ اقتصادی مردم هزاره، بخش دوم». مجلۀ غرجستان. سال سوم. شمارۀ ۱ (مسلسل ۱۳). صص ۳۶ تا ۵۴؛ مهدی، محی‌الدین. (۱۳۹۴). تبار و زبان مردم هزاره. کابل: امیری؛ مُهلّبی، حسن بن احمد. (۲۰۰۶). الکتاب العزیزى او المسالک و الممالک. دمشق: التکوین؛ نایل، حسین. (۱۳۷۹). یادداشت‌هایی دربارۀ سرزمین و رجال هزاره‌جات. قم: مرکز فرهنگی نویسندگان افغانستان؛ نبی‌زاده، محمدعوض. (۱۳۹۰). مجموعه مقالات. جلد ۱. کابل: شرکت هوپس گرافیک دیزاین؛ وواله. (۱۳۷۱). انکشاف ولایات مرکزی «هزاره‌جات». ترجمۀ محمدعلم رشنو. بی‌جا: صحافی عبدالخالق هزاره؛ یاقوت حموی، شهاب‌الدین ابی‌عبدالله. (۱۳۹۹). معجم‌البلدان. بیروت: دار إحیاء التراث العربی؛ یزدانی، کاظم. (۱۳۹۰). بامیان، سرزمین شگفتی‌ها. بی‌جا: کتابفروشی مقصودی و گلستان اندیشه.

One thought on “بامیان/Bâmyân/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *