احزاب, محتوای اپلیکیشن

اسلام

دین هزاره‌ها و سایر اقوام افغانستان
مؤلف: حسن‌رضا فهیمی و علی‌مدد شریفی
جلد اول، ویراست دوم

اسلام، یکی از ادیان مهم توحیدی است که از حدود 610 میلادی به وسیلۀ محمد بن عبدالله در مکه تبلیغ شد. اسلام از مشتقات «س ل م» مصدر باب اِفعال و مادۀ ترکیب آن عربی است. فعل «اسلم» گاهی لازم و گاهی متعدی استعمال می‌شود و در لغت به معنای صحت و عافیت و دورى از هرگونه عیب، نقص و فساد است (ابن فارس، 1415 ق، ج 3: 90 و 91) و همچنین به معنای داخل‌شدن در آشتی و صلح آمده است (راغب اصفهانی، ۱۴۰۴ ق: ۲۴۰) و نیز به معنای خالص‌کردن عبادت و دین و عقیده برای خدا و فرمان‌برداری و تسلیم است (طریحی، ج 6: 86؛ ابن منظور، ۱۴۰۸ ق، ج 12: 293).


واژۀ «اسلام» مانند صوم، صلاة، کفر و ایمان از اصطلاحات و اسم‌های شرعی است و در عرف شرع برای معانی تازۀ دینی به کار رفته است (مشایخ فریدنی، 1368، ج 2: 153). در نهج‌البلاغه و بعضی تفاسیر، اسلام مترادف با تسلیم آمده است (نهج‌البلاغه، حکمت ۱۲۵؛ طباطبایی، ۱۴۰۳ ق، ج 1: 301، ج 3: 120)؛ برای اینکه «تسلیم» جامع‌ترین تعریف برای اسلام است و سایر معانی چون اطاعت، حفظ و ایمنی را در بر دارد (طوسی، 1413 ق، ج 1: 412؛ طبرسی، بی‌تا، ج 1: 358؛ طباطبایی، ۱۴۰۳ ق، ج 1: 301).

تعلیمات اسلامی در سه بخش باورها (اعتقادات)، دستورها (احکام)، و ارزش‌ها (اخلاق) خلاصه می‌شود. قرآن و سنت، از منابع مهم شناخت باورها، اعمال و اخلاق اسلامی هستند. پایه‌های اعتقادی اسلام از توحید، نبوت و معاد تشکیل شده است. نماز، روزه، خمس، زکات، حج و جهاد از دستورهای مهم اسلامی شمرده می‌شود. بخش عمده‌ای از آموزه‌های اسلامی به ارزش‌های اخلاقی و اجتماعی اختصاص یافته است. اسلام بعد از وفات بنیان‌گذار آن به دو شاخۀ اصلی شیعه و سنی تقسیم شد. هر شاخه نیز به فرقه‌ها و مذاهب متعددی تقسیم شده است. عبدالکریم شهرستانی به موجب احادیثی که از پیامبر اسلام وارد شده، فرقه‌های اسلام را هفتاد و سه فرقه (شهرستانی، 1362، ج 1: 7). و علوی فقیه بلخی آنان را به هشت مذهب سنی، شیعی، جبری، معتزلی، صوفی، خوارج، مشبهّه و مرجئه تقسیم کرده است (علوی فقیه بلخی، 1376: 55).

مهم‌ترین مذاهب کلامی اهل سنت غیر از معتزله، خوارج و مُرجئه، شامل اهل حدیث، اشاعره، قدریّه، جبریّه و جهمیّه، ماتریدیّه و وهابیت است (شهرستانی، 1362، ج 1: 66 تا 283؛ شریف، 1362، ج 1: 283 و 402؛ برنج‌کار، 1381: 109 تا 146). مذاهب فقهی اهل سنت عبارت‌اند از شافعیه، مالکیه، حنبلی‌ و حنفیّه. مبانی فقهی حنفی و اکثر فقهای سایر مذاهب کتاب، سنت، اجماع و قیاس است و بخشی از مسلمانان آسیا در بنگلادش، هند، پاکستان، افغانستان، ترکیه و آسیای صغیر پیرو این مذهب‌اند. مستند فقهای اهل سنت عمدتاً شش مجموعه حدیثی صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ابو داوود، سنن ترمذی، سنن ابن ماجه و سنن نسائی است که نزد ایشان معتبر و به نام صحاح ستّه معروف است (مشایخ فریدنی، 1368، ج 2: 153).

 فرقه‌های مهم شیعه، امامیه، زیدیه و اسماعیلیه هستند (نوبختی، 1355 ق: 57 و 68 تا ۷۲ و 108؛ شهرستانی، 1362: 192؛ طوسی، 1367: 388 تا 422).

فقه شیعۀ امامیه مبتنی بر قرآن، سنت، اجماع و عقل است و احادیثی نزد آنان معتبر است که از طرف امامان دوازده‌گانه روایت شده باشد (مشایخ فریدنی، 1368، ج 2: 153). شیعیان چهار کتاب حدیثی معتبر (کتب اربعه) اصول کافی، من لایحضره الفقیه، تهذیب الاحکام و استبصار دارند که آن‌ها را سه نفر از بزرگان فقهای امامیه تدوین و تألیف کرده‌اند. این چهار کتاب نزد علمای امامیه به منزلۀ صحاح ستّه در نزد اهل سنت است. البته بعدها نیز سایر علما در جمع احادیث شیعه همت گماشتند که از جمله کتاب وسائل الشیعة تألیف محمد بن الحسن حُرّ عاملی در 30 جلد و بحارالانوار تألیف محمدباقر مجلسی در 110 جلد است (همان: 153 و 154).

غلات: غلو در لغت به معنای تجاوزکردن از حدّ و افراط کردن در چیزی است (جوهری، 1407 ق، ج 6: 2448؛ ابن فارس، 1404 ق، ج 4: 387). اما در علم مذاهب و فِرَق به گروه‌هایی غالی گفته می‌شود که انسانی را به مرتبۀ خدایی یا فرد عادی را به مقام پیامبری رسانده باشند، گرچه غالباً دربارۀ کسانی که در خصوص امامان اهل بیت غلو کرده‌اند، گفته می‌شود. اکثر فرقه‌های غالی منقرض گشته‌اند و آن‌هایی که هم اینک وجود خارجی دارند، عبارت‌اند از دروزیه، اهل حق و نُصیریه، شیخیه، بابیه و بهائیت. دربارۀ غالی بودن این گروه‌ها اختلاف نظر وجود دارد. از این میان تنها فرقۀ بابیه و بهائیت صریحاً غالی و خارج از اسلام شناخته می‌شوند (برنج‌کار، 1381: 151).

جمعیت مسلمانان: نتیجۀ یک تحقیق در مؤسسه «پیو» در امریکا در سال ۲۰۰۹ م از 232 کشور و منطقۀ جغرافیایی در سراسر جهان، نشان می‌دهد که شمار مسلمانان جهان به یک میلیارد و 570 میلیون نفر رسیده است و به عبارتی تقریباً از هر چهار نفر در جهان یک نفر مسلمان است. نزدیک به دو سوم مسلمانان جهان در قارۀ آسیا به سر می‌برند. خاورمیانه و افریقای شمالی مکان زندگی نزدیک به یک پنجم مسلمانان جهان است (فردانیوز، ۱۳۸۸). تعداد کشورهای مستقل اسلامی در آماری که به سال 1986 م انتشار یافته است، 52 کشور است که بیش از 50 درصد مسلمان داشته‌اند (زواره، 1372: 69 و 70). در حال حاضر سازمان کنفرانس اسلامی 56 عضو دارد. علاوه بر کشورهای مستقل اسلامی، در آمار سال 1986 م تعداد مسلمانانی که در 68 کشور غیراسلامی ساکن هستند، حدود 300 میلیون نفر ذکر شده است. بر اساس آخرین آمار سازمان ملل، جمعیت جهان به حدود ۷ میلیارد و ۸۰۰ میلیون نفر تخمین زده شده است (ویکی‌پدیا، ۲۰۲۰؛ جهان‌سنج، 2020). مرکز مطالعات و پژوهش‌های دینی اجتماعی پیوفورم امریکا طی گزارشی جدیدترین آمار توزیع جمعیتی ادیان جهان را اعلام کرده است. بر اساس گزارش این مرکز، در آمارگیری‌ای که در 230 کشور جهان دربارۀ پیروان ادیان مختلف انجام شده است، دین اسلام با 23 درصد پیرو در رتبۀ دوم بعد از مسیحیت قرار دارد (خبر آنلاین، ۱۳۹۹). جمعیت شیعیان نیز حدود یک دهم کل مسلمانان جهان است. شیعیان جهان از ۳۲۰ میلیون تا ۴۰۰ میلیون نفر برآورد شده‌اند و در حدود نیمی از جمعیت ساکن در منطقۀ مرکزی خاورمیانه، شیعه هستند (فردانیوز، ۱۳۸۸).

اسلام در افغانستان (خراسان): نام افغانستان در زمان ورود اسلام «خراسان» بود که شامل تمامی افغانستان کنونی و قسمت‌هایی از ایران، تاجیکستان، ازبکستان و پاکستان می‌شد. بعد از فوت پیامبر اسلام به فاصلۀ نزدیکی فتوحات اسلامی هم آغاز شد. اسلام از دو سو وارد افغانستان شد؛ یکی از سوی هرات و مرو در شمال (طبری، 1404 ق، ج ۴: ۱۶۷) و دیگری بعدها از طریق سیستان در جنوب (مستوفی، ۱۳۶۴: ۳۷۱). بر اساس برخی منابع تاریخی، مسلمانان برای اولین بار در اواخر حکومت خلیفۀ دوم در تعقیب یزدگرد ساسانی وارد خراسان شدند و شهرهای مهم آن چون هرات، بلخ و مرو را تصرف کردند (طبری، 1369، ج 4: 167؛ ابن اثیر، 1351، ج 3: 33). در زمان خلیفۀ سوم، عبدالله بن عامر به فرمانداری بصره رسید و در سال 30 قمری مأمور فتح خراسان شد (بلاذری، 1367: 547). وی پس از تسلط بر استخر و فارس پیشروی به سمت شرق را ادامه داد. او شهر نیشابور را به محاصرۀ خود درآورد. پس از فتح نیشابور، شهرهای نسا، ابیورد، سرخس و طوس را با صلح گشود (همان: 563 و 564). به دنبال آن، ابن عامر سپاهی را به فرماندهی اوس بن ثعلبه و به قولی خلید بن عبدالله حنفی به هرات فرستاد. زمانی که حاکم شهر از این وضعیت اطلاع یافت، نزد ابن عامر آمد و نسبت به هرات، بادغیس و بوشنج (پوشنگ) مصالحه کرد. به نقل دیگر، ابن عامر با مردم هرات به جنگ پرداخت و فرماندار هرات نسبت به سه شهر یاد شده در برابر یک میلیون درهم صلح کرد (همان: 564). پس از آن، فرماندار مرو «ماهویه» با عبدالله بن عامر پیمان صلح بست. اهالی طخارستان شامل جوزجان، طالقان و فاریاب به مقابله برخاستند ولی شکست خوردند و برخی نیز با صلح تسلیم شدند (بلاذری، 1367: 566 و 567؛ کوفی، 1411 ق: 339). آنگاه احنف بن قیس از طرف عبدالله بن عامر به بلخ رفت و در برابر چهارصد هزار و یا هفتصد هزار درهم صلح کرد (بلاذری، 1367: 567). وی بعد از بلخ عازم خوارزم شد ولی توفیقی نیافت و به بلخ بازگشت (همان). سپس ابن عامر مناطق قبل از نهر را به تصرف خود درآورد. این پیروزی‌ها باعث شد که اهالی ماوراءالنهر از وی درخواست صلح کنند (همان: 568). به این ترتیب مناطق شمالی خراسان شرقی به تصرف مسلمانان درآمد.

طبری فتح فاریاب، طالقان، مرو رود، جوزجان، تخار و صلح بلخ را ذیل حوادث سال 32  قمری آورده است (طبری، 1387 ق، ج 4: 309 تا 313). گرچه دربارۀ فتح این شهرها روایات متفاوتی وجود دارد، ولی اینکه فتح تمام شهرهای اطراف غور در دوران عثمان بوده است، تقریباً اتفاق نظر وجود دارد. مرو، سرخس و مرورود (شمال غرب غور)، فاریاب، جوزجان و بلخ (شمال غور)، کابل (شرق غور) و سیستان (تقریباً جنوب و جنوب شرق غور) میان سال‌های 31 تا 34 قمری فتح شده‌اند (طبری، 1387 ق، ج 4: 300؛ کوفی، 1411 ق، ج 2: 338 تا 340؛ بلاذری، 1417 ق: 386 و 415). گزارش‌های متعدد از فتح این شهرها به دلیل آن است که برخی از این مناطق بارها فتح شده‌اند. در گزارش‌های تاریخیِ فتح خراسان، سخن از غور و هزاره‌جات به صورت مستقل نیامده است. به طور قطع این منطقه جزء مناطق فتح‌شده به شمار می‌رفته است و نمی‌توان جدا از مناطق اطراف آن در نظر گرفت.

سیستان نیز در سال سی‌ام قمری در زمان عثمان بن عفان پس از جنگ‌هایی که در کنار دریای هیرمند در بین لشکر ربیع بن زیاد حارثی و مدافعان محلی رخ داد،  سرانجام توسط ربیع  با مصالحه فتح شد (تاریخ سیستان، 1316: 80 و 81). ربیع بن زیاد دو سال و نیم بر سیستان حکومت کرد. او در این مدت چهل هزار نفر را به بردگی گرفت (بلاذری، 1367: 549؛ ابن خیاط، 1415 ق: 107). سپس ابن عامر در سال ۳۳ قمری (ابن خیاط، 1415 ق: 98 تا 107) بعد از اینکه مردم سیستان شورش کرده بودند، عبدالرحمان بن سَمُره را به حکومت آنجا گمارد. او به زرنج آمد و حاکم شهر را در قصرش محاصره کرد، تا اینکه در مقابل دو میلیون درهم و دو هزار غلام‌بچه صلح کرد (بلاذری، 1367: 549). بعد از فتح اول سیستان در سال سی‌ام قمری، مناطقی میان زرنج (مرکز سیستان)، کش، رُخج (قندهار) و بلاد داور که محل آبایی غوریان در این زمان بوده است، با صلح گشوده شد (کوفی، 1411 ق، ج 2: 339؛ بلاذری، 1367: 549). عبدالرحمان بن سَمُره پس از حدود یک سال کابل را نیز فتح کرد. شاهِ کابل پس از شکست، اظهار اسلام کرد و از طرف وی، بر حاکمیتش ابقا شد. پس از قتل عثمان، عبدالرحمان از سیستان رفت و به جای خود امیر بن احمر یشکری را مقرر کرد. اهل زرنج وی را بیرون کردند و دروازۀ شهر را بستند (بلاذری، 1367: 550). علی بن ابی‌طالب در سال ۳۶ قمری به خلافت رسید (ابن خیاط، 1415 ق: 108). زمانی که وی از جنگ جمل فارغ شد، عده‌ای از راهزنان عرب به زرنج حمله کردند و این شهر را تصرف کردند. علی بن ابی‌طالب عبدالرحمان بن جزء طائی و بعد عون بن جعده مخزومی را به سیستان فرستاد. بعد از قتل این دو، به عبدالله بن عباس نامه نوشت تا فردی را با چهار هزار نفر به سیستان بفرستد. عبدالله، ربعی بن کاس عنبری را با چهار هزار نفر فرستاد. وی حسکه رئیس راهزنان و آشوب‌گران را به قتل رساند و سیستان را تصرف کرد (بلاذری، 1367: 550 و 551). بعد از وی معاویه در سال چهل و یک قمری حکومت خود را اعلام کرد (همان: 123). او ابن عامر را کارگزار بصره تعیین کرد و ابن عامر در سال ۴۲ قمری عبدالرحمان بن سَمُره را والی سیستان مقرر کرد (همان: 125). ابن سمره با جنگ و صلح از سیستان گذشت و به کابل رفت و بعد از ماه‌ها محاصره شهر کابل را دوباره تصرف کرد (بلاذری، 1367: 552). وی در سال ۴۳ رُخج و زابلستان و در سال ۴۴ کابل را برای چندمین بار گشود (بلاذری، 1367: 553؛ ابن خیاط، 1415 ق: 125 و 126). در سال ۴۶، معاویه ابن سمُره را از فرمانداری سیستان عزل کرد و ربیع بن زیاد حارثی را به جایش منصوب کرد. در همین زمان کابل‌شاه شورش کرد و مسلمانانی را که در کابل بودند، بیرون کرد. از طرف دیگر رتبیل، حاکم وقت سیستان، رُخج و زمین‌داور، زابلستان و رُخج را به تصرف خود درآورد و تا بُست پیش رفت. ربیع بن زیاد با رتبیل در بُست جنگید و پس از فرار او به رُخج، وی را شکست داد و بلاد داور را گشود (ابن خیاط، 1415 ق: 127؛ بلاذری، 1367: 384). معاویه در سال ۵۰ قمری، زیاد بن ابوسفیان را والی کوفه و بصره مقرر کرد. زیاد ربیع حارثی را از سیستان عزل کرد و به جایش عبیدالله بن ابوبکره را منصوب کرد. زیاد به عبیدالله فرمان داد تا هِیربُدان را بکشد و آتشکدۀ سیستان را خاموش کند (ابن خیاط، 1415 ق: 128 و 129). در سال ۵۲ قمری، زمانی که عبیدالله در رزان بود، رتبیل نماینده‌ای نزد او فرستاد و از وی خواست تا در مقابل پرداخت یک میلیون و دوصد هزار درهم نسبت به بلاد خویش و بلاد کابل صلح کند. عبیدالله با بخشش دوصد هزار درهم آن، با وی صلح کرد (بلاذری، 1367: 553 و 554). معاویه بعد از مرگ زیاد در سال ۵۳ قمری، عبیدالله بن ابوبکره را از ولایت سیستان عزل کرد و به جایش عباد بن زیاد را منصوب کرد. عباد به جنگ قندهاری‌ها رفت و تا «بیت‌الذهب» رسید. آنگاه مردم هند با لشکر عباد جنگیدند و مغلوب شدند. عباد در سیستان بود تا معاویه وفات کرد (ابن خیاط، 1415 ق: 134 و 135). سپس یزید بن معاویه، سلم بن زیاد را به ولایت خراسان و سیستان گمارد و سلم، برادر خود یزید بن زیاد را والی سیستان تعیین کرد. مقارن مرگ یزید، مردم کابل دست به شورش زدند و ابوعبیده بن زیاد را به اسارت گرفتند. یزید بن زیاد بن ابوسفیان با آنان به جنگ پرداخت. در این جنگ یزید بن زیاد و بسیاری از همراهانش کشته شدند و باقی فرار کردند (بلاذری، 1367: 385؛ ابن خیاط، 1415 ق: 147). در زمان ابن زبیر، عبدالعزیز  بن عبدالله بن عامر والی سیستان شد. عبدالعزیز به شهر زرنج آمد و با رتبیل نبرد کرد و رتبیل کشته شد و لشکر وی شکست خورد (بلاذری، 1367: 387). بعد از حدود یک سال حکومت مروان، در سال ۶۵ قمری عبدالملک پسر وی به قدرت رسید. عبدالملک بن مروان، امیه بن عبدالله بن خالد را والی خراسان تعیین کرد و او پسر خود عبدالله بن امیه را به ولایت سیستان منصوب کرد. وقتی که عبدالله به سیستان آمد به جنگ رتبیل شاه رفت که به جای رتبیل اول به حکومت آنجا رسیده بود. چون عبدالله به بُست رسید با وی به یک میلیون درهم مصالحه کرد، ولی عبدالله نپذیرفت و خواستار پرداخت بیشتر پول و طلا شد. تا اینکه در مصافی دیگر، عبدالله مجبور شد به خواستۀ رتبیل عمل کند و در مقابل سیصد هزار درهم و ترک جنگ و اقدامات خصمانه، پیمان صلح را امضا کند (بلاذری، 1367: 555 و 556). حجاج بن یوسف در زمان ولایت بر عراق، عبیدالله بن ابوبکره را به سیستان فرستاد، اما او کاری از پیش نبرد به رُخج آمد و از آنجا به نزدیکی کابل آمده و در آن محل اردو زد. رتبیل خواستار صلح شد ولی عبیدالله از قبول آن سرباز زد و به جنگ پرداخت. امّا او در این جنگ شکست خورد و بسیاری از لشکریانش از تشنگی و گرسنگی نابود شدند. خودش نیز فوت کرد و پسرش ابو برذعه به جایش نشست (همان: 556 و 557). در سال ۸۳ قمری (ابن خیاط، 1415 ق: 182). عبدالرحمان بن محمد بن اشعث از عبدالملک بن مروان و حجاج سرپیچی کرد و راهی سیستان شد و با رتبیل پیمان صلح بست. ولی رتبیل از بیم حجاج خواست وی را تسلیم حجاج کند، که عبدالرحمان خود را از بالای کوه و به قولی از بالای بام به زیر انداخت و کشته شد (بلاذری، 1367: 557). پس از این قضیه، حجاج خودش شخصاً آمد و با رتبیل مصالحه کرد، به این صورت که رتبیل تا هفت سال و یا نُه سال، با وی نجنگد و پس از آن، هرسال به اندازۀ نهصد هزار درهم جنس بپردازد. قتیبه بن مسلم باهلی در زمان ولید بن عبدالملک به ولایت خراسان و سیستان منصوب شد. وی برادر خود عمرو بن مسلم را به ولایت سیستان گمارد و او از رتبیل خراج صلح را مطابق پیمان با حجاج دریافت می‌کرد. سپس سلیمان بن عبدالملک به خلافت رسید و یزید بن مهلب را والی عراق کرد و او مدرک بن مهلب برادر خویش را بر سیستان گمارد. رتبیل به هیچ یک از کارگزاران بنی ‌امیه و نیز کارگزاران ابو مسلم بر سیستان، از آن خراج چیزی پرداخت نکرد (همان: 558). در هنگام خلافت منصور نیز رتبیل خراجی را که با حجاج قرارداد کرده بود، پرداخت می‌کرد. رتبیل خراج چندی برای مُعَن شیبانی والی سیستان فرستاد. مُعَن از زیاد حساب کردن قیمت اقلام خراجی خشمگین شده و به رُخج آمد. در آن وقت رتبیل در زابلستان به سر می‌برد. مُعَن رُخج را به تصرف خود درآورد و اسیران بسیاری به بردگی گرفت. گویند شمار زن و مردی که به بردگی گرفته شدند حدود سی هزار نفر بود (همان: 558 و 559). آنگاه «ماوند» جانشین رتبیل امان خواست که وی را نزد خلیفه بفرستد. مُعَن او را امان داد و با پنج هزار سرباز سیستانی به بغداد فرستاد. منصور وی را مورد نوازش قرار داد و به فرماندهی منصوب کرد. جمعی از خوارج از رفتار او ناخشنود شدند و با دسیسه‌چینی او را به قتل رساندند. سپس یزید بن مزید والی سیستان شد. عمال مهدی و رشید نیز از رتبیل سیستان خراج دریافت می‌کرد و کارگزاران خویش را بر مناطق تحت تصرف خلافت می‌گماشت. در زمان حضور مأمون در خراسان، خراج دوچندان به وی رسید و کابل را گشود. پادشاه کابل اسلام آورد و فرمان‌بردار خلیفه شد (همان: 559 و 560).

بعد از اموی‌ها و عباسیان، حکومت‌های طاهریان، صفاریان، سامانیان، غزنویان، سلجوقیان، غوریان، خوارزمشاهیان، ایلخانان، تیموریان، صفویه و درانی‌ها تا اواخر قرن سیزده قمری (نوزده میلادی) بر بخش‌های مختلف خراسان حکومت کردند (ویکی شیعه، 2019؛ غبار، 1390، ج 1: 135 تا 559). در قرن نوزده میلادی، مرزهای امروزی افغانستان به وجود آمد. امان‌الله خان پس از موافقت‌نامۀ استقلال با انگلیس (۱۲۹۸ ش / ۱۹۱۹ م)، تلاش کرد یک سری اصلاحات ساختاری ایجاد کند (ویکی‌شیعه، 2019).

هزاره‌ها و اسلام: هزاره‌ها از گذشته‌های دور تا به امروز در سراسر افغانستان زندگی می‌کنند و هزاره‌جات مرکز  سکونت آن‌ها به شمار می‌رود. دربارۀ محدودۀ جغرافیایی هزاره‌جات فعلی در میان جغرافی‌دان‌های مسلمان اختلاف نظر وجود دارد. برخی آن را منطقۀ غور دانسته‌اند. غور که در مرکز افغانستان قرارگرفته است، از مناطق کوهستانی و صعب‌العبور کشور است که با کوه‌های سربه‌فلک‌کشیده احاطه شده است. همین ویژگی باعث شده است تا جغرافی‌دان‌ها و مورخان مسلمان از وضعیت دقیق جغرافی، سیر تحولات و رخدادهای آن، اطلاعات دقیق ارائه نکنند. ابن حوقل، اطراف غور را هرات، فراه، بلاد داور، رباط کروان و غرجستان دانسته است (ابن حوقل، 1938 م، ج 2: 444). اصطخری نیز مانند ابن حوقل، غور را محدود به شهرهای نام‌برده و جزء خراسان به شمار آورده است (اصطخری، بی‌تا: 281). یاقوت حموی موقعیت غور را بین سرزمین هرات و غزنه ذکر کرده و «فیروزکوه» را بزرگ‌ترین قلعه آن نام برده  است که حاکمان و از جمله آل سام در آنجا به سر می‌برده‌اند (حموی، 1995 م، ج 4: 218؛ رازی قزوینی، 1405 ق: 429). با توجه به دیدگاه‌های ذکر شده، یکی از خاورشناسان محدودۀ غور را ناحیۀ بزرگ کوهستانی در سمت شرق و جنوب غرجستان  برمی‌شمارد که از هرات تا بامیان و حدود کابل و غزنه امتداد داشته است (لسترنج، 1374: 443). با توجه به این مسئله، غور میان سال‌های 543 و 612 م در ایام سلطنت خاندان سام به اوج شکوه و جلال خود رسید (لسترنج، 1374: 444). با همه تفاوت‌هایی که در منابع مختلف جغرافیایی دربارۀ غور و حدود آن وجود دارد، این مسئله روشن است که غور در گذشته بسیار وسیع‌تر از حدود کنونی‌اش بوده و در کل بخش عمده‌ای از هزاره‌جات کنونی را با درنظرداشت سرزمین‌های هزاره‌ها که در دو سدۀ اخیر از دست آن‌ها خارج شد، در بر می‌گرفته است (ناصری داوودی، 1386: 80). اما امروزه در تقسیمات اداری افغانستان، سرزمین غور یکی از ولایت‌های این کشور به شمار می‌رود (محمدی (کاظمی)، 1393، ج 2: 131).

به لحاظ زمانی دربارۀ اسلام‌آوردن مردم غور دست کم سه روایت وجود دارد. طبق روایت نخست، مردم غور در زمان خلافت عثمان بن عفان در سال ۳۱ ق / ۶۵۱ م دین اسلام را پذیرفتند (فروغی ابری، ۱۳۹۱: ۱۰۰). در این زمان غور و غرستان با مرکزیت مندیش در حاکمیت دو تن از فرزندان ضحاک به نام سام و سوری بود. طبق روایت دوم، مردم غور در سال‌های ۳۵ تا ۴۰ ق / 655 تا 660 م مسلمان شده‌اند. وقتی جعده بن هبیره مخزومی، خواهرزادۀ حضرت علی، به حکومت خراسان منصوب شد، حاکمان غور در اثر رفتار شایستۀ او مسلمان شدند. با پیشنهاد جعده، علی بن ابی‌طالب فرمان حکومت سرزمین غور را به خاندان شنسب فرستاد که حاکمان قبلی آن سامان بودند. شنسب بن خرنگ که از نسل ماهوی سوری بود، این فرمان را دریافت کرد (جوزجانی، ۱۳۴۲، ج ۱: ۳۲۰؛ تشیید، 1331: 45). علی بن ابی‌طالب دستور خواندن نماز را نیز به دست او برای اهالی غور فرستاد. این فرمان‌نامه سال‌ها نزد آنان نگهداری می‌شد و مایۀ افتخار و مباهات خانوادۀ شنسبی به شمار می‌رفت (تشیید، 1331: 45). شنسبیان دستور لعنت فرستادن به حضرت علی را که در زمان معاویه ترویج می‌شد، نپذیرفتند. فخرالدین مبارک شاه، ناظم دربار سلطان غیاث‌الدین، ضمن بیان نسب‌نامۀ منظوم شاهان غوری به این مطلب اشاره کرده است (اسفزاری، 1354: 355 و 356).

 پایداری مردم غور به هواداری از خاندان پیامبر و مخالفت با امویان، باعث نارضایتی حکام اموی و طرح ارتداد آن مردم شد. منطقۀ غور پس از حملات و غارت سال 47 ق / 667 م نیز از دشمنی دستگاه اموی مصون نماند و دست کم در سال‌های 74، 85 و 99 ق / 693، 704 و 717 م نیز به این سرزمین حمله کردند (ابن اثیر، 1358 ق، ج 2: 84).

 بر اساس گزارش ابن اثیر، اسد ابن عبدالله قسری در سال ۱۰۷ ق / ۷۲۵ م به غور، جبال هرات و اراضی جنوب غرجستان حمله کرد. او در سال ۱۰۸ ق نیز از جنگ با ترک‌های ختای اجتناب کرد و به غور حمله کرد. در حدود سال ۱۲۱ ق / ۷۳۹ م سلیمان بن وصول از فرماندهان نصر  بن سیار نیز به غور و غرجستان حمله کرد. لشکرکشی متعدد اموی‌ها نتوانست سلطۀ آنان را بر غور تحکیم بخشد. از این‌رو، به گرفتن بَرده و جمع‌آوری غنیمت اکتفا کردند. غوریان بعد از تثبیت استقلال محلی‌شان در مقابل حملات امویان ایستادند و با دولت‌های محلی اسلامی طاهریان و صفاریان نیز جنگیدند. در اثر جنگ‌های متعدد غوریان با حاکمان اموی، آنان به دشمنان بنی امیه تبدیل شدند (فروغی ابری، ۱۳۹۱: ۱۳). امیر فولاد از فرزندان شنسب در زمان شورش ابومسلم خراسانی بر جبال غور حکومت داشت. او با ۵۰۰۰ مرد مسلح به کمک ابومسلم رفت و در انتقال خلافت به آل عباس و خانوادۀ پیامبر تلاش کرد (جوزجانی، ۱۳۴۲، ج ۱: ۳۲۴).

بعد از سقوط اموی‌ها و استقرار حکومت عباسیان در 132 ق / ۷۵۰ م بنجی بن نهاران، امیر غوری از رشید، خلیفۀ عباسی عهد و لوا گرفت و به امارت غور منصوب شد. به این ترتیب حکومت حاکمان مسلمان غور از ماهوی سوری در سال ۳۵ ق / ۶۵۶ م شروع و با شنسب بن خرنگ (۳۶ ق / ۶۵۷ م)، امیر فولاد (۱۳۰ ق / ۷۴۸ م)، جهان کرور فرزند امیر پولاد (۱۳۹ ق / ۷۵۶ م)، امیر ناصر فرزند کرور (۱۶۰ ق / ۷۷۷ م)، بنجی بن نهاران (۱۷۰ ق / ۷۸۷ م) و امیر سوری (۲۵۳ ق / ۸۶۷ م) ادامه یافت (حبیبی، ۱۳۸۹: ۱۳۳).

 روایت سوم، ورود اسلام را به غرب هزاره‌جات در قرن چهارم قمری به وسیلۀ محمود غزنوی می‌داند. این روایت برخاسته از نوشتۀ برخی مورخان اسلامی است. ابن حوقل شاید اولین فردی باشد که به کافرستان بودن غور اشاره می‌کند (ابن حوقل، 1403 ق: 371). اصطخری ولایات اطراف غور را مسلمان و مردم غور را کافر می‌داند (اصطخری، 1356: 214). جوزجانی در حدود ۲۵۰ ق /  ۸۶۴ م مردم والشتان علیا و سفلی، منطقه‌ای در شمال قندهار و کجران کنونی را کافر دانسته است (جوزجانی، ۱۳۴۲، ج ۱: ۳۴۹). عتبی و بیهقی مورخان دربار غزنوی نیز مردم غور را تا سال ۴۰۱ ق / ۱۰۱۰ م کافر دانسته‎اند. این گزارش‌ها سبب شده است که غوریان تا سال ۴۰۷ ق / ۱۰۱۶ م و حتی تعدادی از آنان بعد از این تاریخ نیز غیرمسلمان شمرده شوند (مهدی، ۱۳۹۴: ۴۳۸). این روایت سوم، دچار اشکالات زیادی است. نخست، با منابع تاریخی سازگاری ندارد. از جمله منهاج‌ سراج جوزجانی مورخ دربار غور مسلمان شدن مردم غور را در قرن اول اسلامی دانسته است (جوزجانی، 1358: 319 و 320). در روایت اول و دوم حاکمان غور از نیمۀ اول قرن اول هجری مسلمان دانسته شده‌اند. دست کم برخی از مردم آن اسلام را پذیرفته بودند و نیز وقتی میان شیث بن بهرام غوری از تیرۀ شیشانیان و امیر بنجی بن نهاران از شنسبانیان اختلاف پیدا شد، آنان نزد هارون خلیفۀ عباسی رفتند. شیشانیان خود را سزاوار حکومت غور می‌دانستند و استدلالشان سابقۀ اسلام پدرشان نسبت به شنسبانیان بود (جوزجانی، ۱۳۴۲، ج ۱: ۳۲۶) و نیز ارتداد مردم غور که مورخان اسلامی از جمله ابن اثیر آن را در سال 47 ق / 667 م نقل کرده‌اند و این امر را سبب لشکرکشی مسلمانان به سرزمین غور و فتح مجدد آن به وسیله حکم بن عمرو می‌دانند (ابن اثیر، 1358 ق، ج 2: 478). این نکته با کافر بودن مردم غور تا زمان سلطان محمود غزنوی در تناقض آشکار است. گزارش اصطخری و ابن حوقل به علت دور بودن نویسندگان از جغرافیای منطقه اهمیت کمتری دارد. کتاب حدودالعالم که در سال ۳۷۲ ق / ۹۸۲ م به بعد، در دربار آل فریغون نوشته شده، مردم غور را مسلمان دانسته است (محمدی (کاظمی)، ۱۳۹۳، ج ۲: ۱۵۴). نام اسلامی داشتن حاکمان غور (فروغی ابری، ۱۳۹۱: ۱۰۲) و حملۀ سامانیان به غور و غرجه در سال ۲۹۵ ق / ۹۰۸ م برای سرکوبی قرامطه (یزدانی، ۱۳۸۶: ۳۰) نیز حکایت از وجود اسلام در این منطقه دارد (فروغی ابری، ۱۳۹۱: ۱۷).

چنان‌که ذکر شد، تمامی سرزمین سیستان و زابلستان و خراسان قدیم یعنی بلاد زرنج، فراه، نیمروز، رُخج، زمین‌داور، غزنی، هژیرستان (دایه، مالستان، جاغوری، ناهور و قره‌باغ)، ریوشاران (دای‌کندی)، سروستان (بهسود)، بامیان، غور، غرجستان، طالقان، هرات، بادغیسات، میمنه، بلخ، جوزجان و… در قرن اول قمری یعنی در سال‌های ۳۰ و ۳۱ قمری، غالباً بدون جنگ فتح شده و مردمان آن به طور داوطلبانه و دسته‌جمعی به اسلام گرویدند (تاریخ سیستان، 1316: 80 و 81). از این رو، بخش اعظم خراسان قدیم در سال ۳۱ قمری به سرکردگی احنف بن قیس که طرفدار علی بن ابی‌طالب و نمایندۀ ابن عامر والی بصره بود، فتح شد و از این جهت مردم خراسان نخست با اسلام علوی آشنا شدند (حموی بغدادی، 1995 م، ج 2: 350).

غوریان در قرن سوم قمری مطیع سلاطین آل‌فریغون جوزجان بودند و در زمان سلطان محمود غزنوی خراج‌گزار او شدند (یزدانی، 1390: 91). علاءالدین حسین غوری به انتقام خون برادر به غزنی لشکر کشید و این شهر را آتش زد و شهر، هفت شبانه‌روز در آتش سوخت (همان). بعد از آن، غیاث‌الدین محمد سام غوری سلطنت غزنویان را پایان داد و دامنۀ قلمرو حکومت غوریان را تا هندوستان، مرز چین، عراق، آب جیحون، خراسان و تا کنار دریای هرمز وسعت بخشید (جوزجانی، 1358: 377 تا 425). سلسلۀ حاکمان غوری و فیروزکوه بعد از چند قرن حکومت سرانجام در سال 612 ق / 1214 م به دست خوارزمشاهیان ساقط شدند. خوارزمشاهیان در سال 1214 میلادی به قدرت رسیدند. امپراتوری خوارزمشاهیان با حملۀ نیروهای چنگیز در سال 1220 میلادی از هم پاشید. بعد از چنگیز خان، نوۀ او هلاکو خان به حکومت رسید که بعد از تسخیر منطقۀ جنوب رودخانۀ آمو، سلسلۀ حاکمان ایلخانان ایران را تأسیس کرد؛ درحالی‌که بیشتر نقاط هزاره‌جات به عنوان قرارگاه موقتی ارتش جغتایی که به طرف هند در حال پیشروی بود، درآمده بود. ولایت شرقی خراسان هم چون بخش دایمی حکومت ایلخانی ایفای نقش می‌کرد. زمانی که چنگیز به بلخ لشکر کشید، هشت‌صد تن از هزاره‌های لاچین به فرماندهی سلطان جلال‌الدین با سپاه چنگیز جنگیدند. سپاه چنگیز در درۀ شکاری و شمال هزاره‌جات برای اولین بار از مدافعان این منطقه شکست خوردند و نوۀ چنگیز در بامیان کشته شد (کهزاد، 1355: 9). با سقوط ایلخانیان، هزاره‌ها استقلال یافتند و بیشتر مناطق هزاره‌جات به صورت یک کشور مستقل درآمد (پولادی، 1390: 100 و 101). درحملۀ امیر تیمور به سیستان، بُست، زرنج، گرمسیر و قندهار، هزاره‌های نکودری که در این نواحی زندگی می‌کردند، تلفات فراوانی را متحمل شدند و بازماندگانشان به سوی غرب هزاره‌جات عقب‌نشینی کردند (کهزاد، 1355: 9). محمد خان شیبانی ازبک در سال 911 ق /  1505 م از ماوراءالنهر به قصد تسخیر افغانستان و براندازی تیموریان نواحی بلخ، بادغیس و هرات را تصرف کرد. امیر ذوالنون نزدیک به ده تا دوازده هزار نفر از مردم هزاره را بسیج کرد. در حملۀ دوم شیبانی‌ها ذوالنون کشته شد و امارت هزاره‌جات به دست پسرش شجاع ‌بیک افتاد. در اواخر قرن نهم هجری در هزاره‌جات سه تن از سلسلۀ ارغونیه حکومت کردند و با مرگ میرزا حسن ارغون در سال 964 ق /  1556 م بعد از 80 سال، با ظهور صفویه در ایران و بابریه در کابل این سلسله به هزاره‌جات رانده شدند (همان: 10).

شیعیان افغانستان به شمول هزاره‌ها، بر اساس بسیاری از برآوردها حدود 25 تا 30 درصد جمعیت افغانستان را تشکیل می‌دهند (بختیاری، 1385: 95؛ دولت‌آبادی، 1371: 310؛ ویکی شیعه، ۲۰۲۰). حدود سه درصد آنان پیرو مذهب اسماعیلیه و مابقی شیعۀ دوازده‌امامی هستند.

شیعیان اسماعیلیه: اسماعیلیان پس از امامیه، دومین گروه بزرگ مسلمانان شیعه را تشکیل می‌دهند و امروز به عنوان اقلیتی دینی در بیش از ۲۵ کشور، در آسیا، افریقا، اروپا و امریکای شمالی پراکنده هستند (دفتری، 1378: 1). اغلب اسماعیلیان افغانستان از اقوام هزاره و تاجیک هستند. اسماعیلیان بیشتر در ولایت‌های بدخشان، کابل، بامیان، میدان، پروان، بغلان، کنر، لغمان، کاپیسا، ننگرهار، سمنگان، زابل، قندهار، فاریاب، جوزجان، بلخ و در مناطق شیبر، شنبل، عراق، درۀ کالو، درۀ شکاری، سیاه‌سنگ، بهسود، درۀ شیخ‌علی، سرخ وپارسا، دوشی، تاله، برفک، کیله‌گی، سرخاب، دره‌صوف و روی دوآب زندگی می‌کنند (رک: اسماعیلیه، شاخه‌ای از مذاهب شیعۀ امامیه).

هزاره‌های اهل سنت: هزاره‌های اهل سنت افغانستان بخش بزرگی از جامعۀ هزاره را تشکیل می‌دهند. اینان بیشتر در شمال، شمال شرقی، مرکز، غرب و جنوب افغانستان زندگی می‌کنند. جدازیستنِ این بخش از مردم هزاره به دوران تیمور، نادرشاه افشار و حاکمان ابدالی و محمدزایی‌ها و مخصوصاً حکومت عبدالرحمان برمی‌گردد. اختناق، سرکوب و تصرف سرزمین آنان باعث فروپاشی جامعۀ هزاره، آوارگی مداوم و پراکندگی این مردم شد. این پراکندگی و متفاوت‌شدن مذهب آنان با هزاره‌های شیعه، باعث شد که هزاره‌های اهل سنت با گروه‌های قومی دیگر افغانستان مانند تاجیکان، پشتون‌ها، اوزبیک‌ها، بلوچ‌ها، زابلی‌ها و… یکی دانسته شوند. اکنون هزاره‌ها از لحاظ مذهبی علاوه بر تشیع امامی و تشیع اسماعیلی شامل سنی حنفی نیز هستند (شریعتی، 1397: 13). با توجه به این تقسیم‌بندی، تعداد قابل‌توجهی از هزاره‌های سنی  در مرکز ولایت بادغیس در شهر قلعه‌نو سکونت دارند. افزون بر این در بدخشان، تخار، بلخ، سمنگان، بغلان، پروان، بادغیس، کنر، لوگر، ننگرهار، ارزگان، لغمان، کابل، غزنی، بامیان، غور، قندهار، هیرمند، فراه، هرات و ولایت‌های دیگر، هزاره‌های اهل سنت زندگی می‌کنند. از نظر جمعیت از چهارده ولسوالی ولایت بغلان، نُه ولسوالی هزاره‌نشین هستند. هزاره‌های سنی، ۶۵ درصد نفوس این ولایت را تشکیل می‌دهند. ۷۰ درصد ساکنان ولایت بادغیس هزاره‌اند. در ولایت قندوز، سه ولسوالی مربوط به هزاره‌های اهل سنت‌اند که نزدیک به ۳۰ درصد جمعیت این ولایت را تشکیل می‌دهند. در ولایت سمنگان ۴۰ درصد از جمعیت هزاره‌اند. در ولایت تخار چهار ولسوالی آن نزدیک به ۴۰ درصد هزاره دارند. در بدخشان در پنج ولسوالی هزاره‌ها زندگی می‌کنند. تعداد هزاره‌های بدخشان را بیشتر از صد هزار خانوار ذکر کرده‌اند که از نگاه وابستگی مذهبی بیشتر آنان شیعۀ اسماعیلی و اهل سنت هستند (الحاج عباسی: 1396). در ولایت‌های فاریاب، بلخ، جوزجان و شهر پل‌خمری نیز هزاره‌های اهل سنت زندگی می‌کنند. نزدیک به ۵۰ درصد ولایت غور را هزاره‌های اهل سنت تشکیل می‌دهند. ۲۰ درصد جمعیت ولایت پنجشیر هزاره‌اند. به همین ترتیب، نزدیک به ۴۰ درصد در ولایت پروان، ۱۱ درصد در لوگر، ۹ درصد در پکتیا، ۱۰ درصد در لغمان و ۱۲درصد در ولایت ننگرهار هزاره‌های اهل سنت به سر می‌برند (شریعتی، 1397: 51 و 52). در کابل هزاره‌ها از گذشته‌های دور در مناطق چهاردهی، قلعۀ فتح‌الله، ده مراد خان، علاءالدین، قرغه، قلعۀ قاضی، چهل تن، قلعۀ فتوح، تنگی للندر، قریه‌های پغمان و… زندگی می‌کردند که اکنون نیز ساکن‌اند (همان: 57). قاضی نورالله شوشتری در سال 1010 ق / 1601 م می‌نویسد:«هزارۀ کابل طایفۀ که در میان کابل، غزنین و قندهار مقام دارند و اکثریت شیعۀ اهل بیت اطهارند» (شوشتری، بی تا، ج 1: 60). تعداد هزاره‌های کابل در زمان سفر جهانگیر گورکانی 1015 ق / 1606 م یک‌صد هزار خانوار بوده است (دلجو، 1392: 238).

هزاره‌های اهل سنت غزنی بیش‌تر ترکان کهن‌اند که خود را تاجیک می‌دانند، ترکانی که در دوران پادشاهان غزنویان ساکن غزنی شده‌اند. این ترکان برخی اکنون خودشان را ترک می‌دانند؛ اما در زبان، فرهنگ، آداب و رسوم و زندگی معیشتی و شیعه‌بودن هزاره‌ هستند. برخی از این ترکان که در حقیقت هزارۀ‌ اهل سنت‌ هستند، خود را تاجیک می‌دانند. برخی دیگر از هزاره‌های اهل سنت غزنی خود را مغول می‌‌شمارند. عده‌ای از هزاره‌های اهل سنت در اطراف غزنی و در ولسوالی اندر زندگی می‌کنند که اکنون جزء پشتون‌‌ها به حساب می‌آیند (شریعتی، 1397: 86 و 87). در مرکز بامیان در ولسوالی‌های سیغان، کهمرد و شیبر بیشتر هزاره‌های اهل سنت زندگی می‌کنند که خود را تاجیک یا تاتار می‌گویند. این مناطق در گذشته نزدیک مسکن هزاره‌ها بوده‌اند (مروی، 1364: 574 تا 576). هزاره‌های لغمان بیشتر ساکن منطقۀ کوهستانی فراشغان‌اند که به مرور زمان در مرکز ولسوالی قرغه‌ای نیز ساکن شده‌اند. اکنون افزون بر ولسوالی دولت‌شاه صدها خانوادۀ هزاره در مهترلام و ولسوالی قرغه‌ای نیز زندگی می‌کنند (شریعتی، 1397: 87). هزاره‌های پنجشیر بیشتر در درۀ هزارۀ پنجشیر زندگی می‌کنند. درۀ هزاره با ولسوالی نجراب ولایت کاپیسا، نورستان و الیشنگ ولایت لغمان هم‌مرز است. هزاره‌ها در حصۀ دو و حصۀ اول پنجشیر شامل درۀ هزاره، درۀ تول و ولسوالی دره که شامل مناطق کرامان، چل‌پاوی و عبدالله خیل می‌شود، به سر می‌برند (همان: 93 و 102).

هزاره‌های بهسود در گذشته مناطق وسیعی را در اختیار داشتند. این مناطق از حدود پیشاور تا جلال‌آباد، بهسود مشرقی، لغمان و کاپیسا، کابل، میدان‌وردک، جلریز و بهسود کنونی را شامل می‌شد. بهسودی‌ها زمستان به جلال‌آباد و لغمان می‌رفتند و تابستان به هزاره‌جات ییلاق می‌کردند؛ چنان‌که جوی بهسود در دامنۀ کوه قرق (قوریغ) یادگار این جابه‌جایی‌هاست. قبر بابه‌بهسود در نقطه‌ای در قلۀ این کوه قرار دارد. ولسوالی نرخ که در گذشته نام یکی از طوایف بهسود بوده است و ارغنده یا اژغنده که در گذشته نام یکی از طوایف هزاره بوده است، نشان از زیستگاه هزاره‌ها در این مناطق دارد. هزاره‌ها در سده‌های بعدی به تدریج از بهسود مشرقی، نواحی کابل و میدان‌وردک به طرف هزاره‌جات عقب‌نشینی کردند، اما عدۀ کمی از آنان مقاومت کردند و در بهسود مشرقی در ولسوالی کنونی بهسود ننگرهار که در شمال شرقی شهر جلال‌آباد موقعیت دارد، ماندگار شدند. هزاره‌های بهسود ننگرهار در مرور ایام فرهنگ، زبان و مذهب مردمان پشتون را فرا گرفتند و با آنان خویشاوند شدند و چنین شد که رابطه‌شان با هزاره‌جات قطع شد (همان: 77 تا 79).

در ولایت پروان، هزاره‌ها در ولسوالی‌های شیخ‌علی، سرخ ‌و پارسا، غوربند و جبل‌سراج به صورت گسترده زندگی می‌کنند. در غرب ولایت پروان و شمال شرق هزاره‌جات در ولسوالی لولنج دو درۀ بزرگ به نام «درۀسرخ» و «درۀ پارسا» وجود دارد که دارای دره‌های فرعی به نام‌های «درۀ وند» و «درۀ قتندر»اند. ساکنان این دره‌ها همه هزاره‌اند و جمعیتشان نزدیک به چهل هزار نفر می‌شود و آنان از مذهب اهل سنت پیروی می‌کنند.هزاره‌های دای‌کلان در ولسوالی‌های سرخ‌وپارسا، شیخ‌علی و ولسوالی غوربند ولایت پروان و ولسوالی‌های دوشی، تاله‌وبرفک ولایت بغلان و ولسوالی حصۀ دوم پنجشیر، درۀ هزارۀ ولایت پنجشیر زندگی می‌کنند (همان: 64 تا 66).

با توجه به مطالب ذکرشده، بنا بر برخی آمارها، جمعیت هزاره‌ها، افزون بر هشت میلیون هزارۀ دوازده‌امامی، چهار میلیون هزارۀ سنی و یک‌ونیم میلیون هزارۀ اسماعیلی است. اینان در منطقه وسیعی در سراسر افغانستان زندگی می‌کنند (همان: 30).

دورۀ عبدالرحمان خان (۱۲۵۹ تا ۱۲۸۰ ش)، جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان (۱۳۵۷ تا ۱۳۷۱ ش)، دولت مجاهدین (۱۳۷۴ تا ۱۳۷۱ ش) و حکومت طالبان (۱۳۷۴ تا ۱۳۸۰  ش) کم‌و‌بیش دوره‌های سخت و دشواری برای هزاره‌های افغانستان بوده است. به استثنای نظام جدید سیاسی (1381 ش)، هزاره‌ها به ویژه در حکومت عبدالرحمان، فصل مشقتّ‌باری را پشت سر گذاشتند. در پی اخذ فتوای تکفیر شیعیان از برخی از روحانیان اهل سنت، عبدالرحمان اعلام کرد کسانی که ضد وی طغیان کرده‌اند، باید نابود شوند و اثری از آنان باقی نماند و املاک ایشان در بین اقوام غلجایی و درانی تقسیم شود. «سرکار اعلی چنین سررشته و تجویز فرمودند که سپاه نصرت‌پناه نظامی و اولوسی از هر سمت و جانب مملکت خداداد آنچنان در خاک طوایف باغیۀ هزاره‌جات جمع شوند که نفری از آن طوایف گمراهان جان به سلامت نبرد و رها نشود و کنیز و غلام از طوایف مذکور به دست هر نفری از اقوام مجاهدین افغانستان باشد (کاتب هزاره، ج 3، ب 1: 931؛ همان: 1001)» (رک: ارزگان، واگذاری مناطق به پشتون‌ها بعد از جنگ).

عبدالرحمان به تمامی افسران نظامی و ملکی که برای جنگ به هزاره‌جات رفته بودند فرمان داد که هر تعداد از مرد و زن و پسر و دختر و اموال مردم هزاره را به دست آورند، پنج‌یک آن مال دولت است و بقیه را خود تصرف کنند. و بعد از صدور این حکم بود که هزاران مرد به قتل رسیدند و دختران و زنان و پسران ایشان به غلامی و کنیزی رفت (همان: 992 و 993). و نیز هزاران زن و دختر هزاره را برای تجارت به داخل و خارج کشور فرستادند، به گونه‌ای که در داخل کشور کمتر کسی مانده بود که زن و یا دختر هزاره را مالک و متصرف نشده باشد (همان: 1041 و 1042). (رک: ارزگان، اسیری و بردگی هزاره‌ها بعد از جنگ).

عبدالرحمان در سال 1310 ق / 1892 م در دومین سال جنگ با هزاره‌ها، به تمام فرماندهان هزاره‌جات دستور داد تا میران، سادات، عالمان و بزرگان قوم هزاره را که دو ثلث این مردم را شامل می‌شدند و هنوز دستگیر نشده‌ بودند، با تمام اهل و عیالشان دستگیر کنند و به کابل بفرستند (کاتب هزاره‌، 1391، ج 3، ب 2: 99 و 100). در پی این فرمان عبدالرحمان، بیش از نیمی از مردم ساکن هزاره‌جات (62 درصد) کشته شدند (سعیدی، 1390). نیروهای عبدالرحمان قلعه‌های آن‌ها را تخریب کردند و آتش زدند و اقدام به اخراج هزاره‌ها و جایگزین‌کردن طوایف مختلف پشتون کردند. تا سال 1322 ق / 1904 م نزدیک به چهارصد هزار خانوار را از سرزمینشان فراری دادند و پشتون‌ها را جایگزین کردند. این افراد رانده‌شده 10 تا 20 درصد جان به سلامت بردند و به کشورهای همسایه پناه بردند (کاتب هزاره، ج 3، ب 2: 898؛ همان، ج 3، ب 1: 850، 851، 884 و 968). نتیجه آن شد که به گفتۀ میر غلام‌محمد غبار «مظالم امیر در هزاره‌جات سابقه‌ای در تاریخ کشور نداشت و فقط می‌توان مثال آن را در تاریخ هجوم چنگیز مطالعه کرد و بس (غبار، 1390، ج 2: 489)». (رک: مدخل ارزگان، جنگ سه ساله).

کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷ ش / 27 اپریل 1978 م و روی کار آمدن دولت کمونیستی «جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان» باعث تشدید رقابت قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای و درگیری فراگیر در کشور شد. یک سال بعد در جدی 1358 ش / 1979 م بیش از ۱۱۰ هزار نیروی ارتش شوروی وارد افغانستان شدند و شیعیان هزاره همانند دیگر هموطنان خود با سلاح‌های ابتدایی در برابر آن‌ها مقاومت کردند (محقق ارزگانی، 1391: 261).

در نظام جدید سیاسی و قانون اساسی مصوب سال ۱۳۸۲ ش /  2003 م، در کنار توجه به عدم تبعیض مذهبی و قومی، برای اولین بار، مذهب شیعه در افغانستان به رسمیت شناخته شد (بختیاری، 1385: 216). هم‌اکنون (۱۳۹۹ ش) هزاره‌ها مراکز و فعالیت‌های مذهبی، علمی و فرهنگی خود را دارند.

منابع: نهج‌البلاغه؛ ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن علی بن ابی الکرم الشیبانی. (1351ش). کامل (تاریخ کامل ایران و اسلام). ترجمۀ عباس خلیلی. تهران: علمی؛ ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن علی بن ابی الکرم الشیبانی. (1358ق). الکامل فی التاریخ. بیروت: دار الصادر؛ ابن حوقل، ابوالقاسم محمد بن حوقل. (1938م). صورة‌الارض. بیروت: دارالصادر؛ ابن حوقل، ابوالقاسم. (1403ق). صورة الارض. بیروت: دارالمکتبة الحیاة؛ ابن خیاط، ابو عمرو بن ابی هبیرة اللیثی. (1415ق). تاریخ خلیفة. تحقیق فواز. بیروت: دارالکتب العلمیة؛ ابن فارس، احمد. (1404 ق). معجم مقاییس اللغة. تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم: مکتبة الاعلام الاسلامی؛ ابن فارس، احمد. (1415 ق). معجم المقاییس فی اللغة. تحقیق شهاب‌الدین ابو عمرو، بیروت: دارالفکر؛ ابن منظور، ابوالفضل محمد. (1408 ق). لسان العرب. جلد ۱۲. بیروت: دار احیاء التراث العربی؛ اسفزاری، زمچی. (1354). روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات. به کوشش محمدکاظم امام. تهران: دانشگاه تهران؛ اصطخری، ابو اسحاق ابراهیم الفارسی. (بی‌تا). المسالک و الممالک. قاهره: الهیئة العامة لقصورالثقافة؛ اصطخری، ابو اسحاق ابراهیم. (1356). مسالک و ممالک. به اهتمام ایرج افشار. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب؛ بختیاری، محمدعزیز. (1385). شیعیان افغانستان. قم: شیعه‌شناسی؛ برنج‌کار، رضا. (1381). آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، چاپ چهارم. قم: مؤسسۀ فرهنگی طه؛ بلاذری، احمد بن یحیی. (1367). فتوح البلدان. ترجمه و مقدمۀ محمد توکل. بی‌جا: نقره؛ پولادی، حسن. (1390). هزاره‌ها. ترجمۀ علی عالمی کرمانی. تهران: عرفان؛ تاریخ سیستان.(۱۳۱۶). تحقیق ملک‌الشعرای بهار. تهران: کلالۀ خاور؛ تشیید، علی اکبر. (1331). هدیۀ اسماعیل یا قیام سادات. تهران: بنگاه مجلۀ تاریخی اسلام؛ جوزجانی، منهاج سراج. (۱۳۴۲). طبقات ناصری. جلد ۱. چاپ دوم. کابل: انجمن تاریخ افغانستان؛ جوزجانی، منهاج سراج. (1358). طبقات ناصری. تصحیح عبدالحی حبیبی. تهران: دنیای کتاب؛ جوهری، اسماعیل. (1407 ق). الصحاح. تحقیق احمد عبدالغفور عطار، بیروت: دارا لعلم للملایین؛ جهان‌سنج. (2020). «جمعیت جهان» (7 می 2020) www.worldometers.info. بازیابی ثور ۱۳۹۹؛ الحاج عباسی. (1396). «هزارۀ بدخشان». (21 حوت 1396). hajialiabbasi.blogfa.com. بازیابی ثور ۱۳۹۹؛ حبیبی، عبدالحی. (۱۳۸۹). تاریخ افغانستان از قدیم‌ترین ایام تا خروج چنگیز. تهران: دنیای کتاب؛ حموی بغدادی، یاقوت. (1955م). معجم‌البلدان. بیروت: دارالصادر؛ خبر آنلاین. (1399). «تازه‌ترین آمار جمعیت مسلمانان دنیا» (3 ثور 1399)..khabaronline.ir بازیابی ۳ ثور ۱۳۹۹؛ دفتری، فرهاد. (1378). تاریخ و عقاید اسماعیلیه. ترجمۀ فریدون بدره‌ای. چاپ اول. تهران: فرزان؛ دلجو، عباس. (1392). تاریخ باستانی هزاره‌ها. کابل: مقصودی؛ دولت‌آبادی، بصیراحمد. (1371). شناسنامۀ افغانستان. قم: مؤلف؛ رازی قزوینی، زکریا. (1405 ق). آثارالبلاد و اخبار العباد. بیروت: داربیروت للطباعة والنشر؛ راغب اصفهانی، ابی القاسم حسین بن محمد المفضل. (1404 ق). المفردات فی غرایب ا لقرآن. چاپ دوم. بی‌جا: مطبعة خدمات چاپی؛ زواره، گلی. (1372 ش). سرزمین اسلام. قم: دفتر تبلیغات اسلامی؛ سعیدی، علی‌جان. (1390). «شیعیان افغانستان، پیشینه و مناسبات». پایگاه اطلاع رسانی جاغوری .jaghori1.blogfa.com بازیابی ۲۷ ثور ۱۳۹۹؛ شریعتی (سحر)، حفیظ. (1397ش). هزاره های اهل سنت. کابل: واژه؛ شریف، میان‌محمد. (1362 ش). تاریخ فلسفه در اسلام. تهران: مرکز نشر دانشگاهی؛ شوشتری، قاضی نورالله. (بی‌تا). مجالس المؤمنین. بی‌نا؛ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم (1361). توضیح الملل (ترجمۀ کتاب الملل و النحل). ترجمۀ مصطفی خالق‌داد هاشمی، چاپ سوم. تهران: شرکت افست؛ طباطبایی، السید محمد حسین. (1403 ق). المیزان فی تفسیر القرآن. الطبعة الخامسة، بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات؛ طبرسی، ابی علی الفضل بن حسن. (بی‌تا). مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن. الطبعة الثانیة. تهران: ناصرخسرو؛ طبری، محمد بن جریر. (1369). تاریخ طبری. ج 4. ترجمۀ ابوالقاسم پاینده. تهران: اساطیر؛ طبری، محمد بن جریر. (1387 ق). تاریخ الامم و الملوک. ج 4. بیروت: دارالتراث؛ طبری، محمد بن جریر. (1404 ق). تاریخ الامم و الملوک. ج 4. بیروت: احیاء التراث؛ طریحی، فخرالدین. (1375 ش). مجمع البحرین. جلد ۶. چاپ سوم. تهران: مکتبة مرتضوی؛ طوسی، خواجه نصیرالدین محمد بن الحسن. (1367). کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد. شرح جمال‌الدین حسن بن یوسف حلی (علامه حلی)، قم: اشکوری؛ طوسی، محمد بن الحسن. (1413ق). التبیان فی تفسیر القرآن. قم: مؤسسة النشر الاسلامی؛  علوی فقیه بلخی، ابوالمعالی محمد بن نعمت. (1376). بیان الادیان. تصحیح محمدتقی دانش‌پژوه. تهران: موقوفات دکتر محمود افشار؛ غبار، میر غلام‌محمد. (۱۳۹۰). افغانستان در مسیر تاریخ. ج  ۱. تهران: عرفان؛ فردانیوز. (1388). «آمار تعداد مسلمانان جهان». (۱۷ میزان ۱۳۸۸).fardanews.com/ fa/ news. بازیابی  ثور ۱۳۹۹؛ فروغی ابری، اصغر. (۱۳۹۱). تاریخ غوریان. چاپ هفتم. تهران: سمت؛ کاتب هزاره، ملا فیض محمد. (1391). سراج التواریخ. جلد ۳، بخش ۲. تهران: عرفان؛ کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم. (1411ق). الفتوح. بیروت: دارالاضواء؛ کهزاد، احمد علی. (1355). افغانستان در شاهنامه. کابل: بی‌نا؛ لسترنج، گی. (1374). جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی. ترجمۀ محمود عرفان. تهران: علمی و فرهنگی؛ محقق ارزگانی، قربان‌علی. (1391). بررسی ریشه‌های تاریخی تشیع در افغانستان. چاپ اول. قم: آشیانه مهر؛ محمدی (کاظمی)، عبدالحکیم. (۱۳۹۳). «بررسی ورود اسلام به سرزمین غور». در غزنی بستر تمدن شرق اسلامی (مجموعه مقالات). جلد ۲. تهران: عرفان. صص ۱۲۹ تا ۱۶۶؛ مروی وزیر مرو، محمدکاظم. (1364). تاریخ عالم آرای نادری. تهران: زوار؛ مستوفی، حمدالله. (1364). تاریخ گزیده. به اهتمام عبدالحسین فدایی. جلد 3. تهران: امیر کبیر؛ مشایخ فریدنی، محمد‌حسین. (1368). دائرة‌المعارف تشیع. زیر نظر احمد صدر حاج سید جوادی، کامران فانی و بهاءالدین خرمشاهی. جلد 2. تهران: سازمان دائرة‌المعارف تشیع؛ مهدی، محیی‌الدین. (۱۳۹۴). تبار و زبان مردم هزاره. کابل: امیری؛ ناصری داوودی، عبدالمجید. (1386). تاریخ تشیع در افغانستان. چاپ اول. قم: مرکز جهانی علوم اسلامی؛ نوبختی، حسن بن موسی. (1355 ق). فرق الشیعة. تصحیح محمد صادق آل بحرالعلوم، نجف: مطبعة الحیدریه؛ ویکی‌شیعه. (2019). «افغانستان» (2 دسامبر 2019). fa.wikishia.net. بازیابی ثور ۱۳۹۹؛ ویکی شیعه. (2020). «افغانستان» (‏۹ ژانویهٔ ۲۰۲۰). fa.wikishia.net. بازیابی ثور ۱۳۹۹؛ ویکی‌پدیا. (1398).  «غزنی» (4 جدی 1398). fa.wikipedia.org‌. بازیابی ثور ۱۳۹۹؛ ویکی‌پدیا. (1399). «فهرست کشورها بر پایه جمعیت» (‏۱۴ آوریل ۲۰۲۰)..fa.wikipedia.org. بازیابی ثور ۱۳۹۹؛ یزدانی (حاج کاظم)، حسین‌علی. (1390). پژوهشی در تاریخ هزاره‌ها. چاپ چهارم. تهران: عرفان؛ یزدانی (حاج کاظم)، حسین‌علی. (۱۳۸۶). فرزندان کوهسار. کابل: سعید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *