جغرافیا, محتوای اپلیکیشن

اندراب /Andarâb/

ولسوالی در ولایت بغلان
مؤلف: یونس طغیان ساکایی
جلد اول، ویراست دوم

این ولسوالی در ولایت بغلان و تقریباً در طول جغرافیایی ۶۹۰۵۱۷ تا ۶۹۵۴۴۹ درجۀ شرقی و عرض جغرافیایی ۳۵۲۱۵۲ تا ۳۵۴۷۴۰ درجۀ شمالی است و ارتفاع آن از سطح دریا در حدود ۱۵۰۰ متر است. اندراب از غرب به ولسوالی خنجان و قسمتی از دوشی، از شرق به ولسوالی خوست و قسمت پریان پنجشیر، از شمال به ولسوالی‌های جلگه و نارین (نهرین) و از جنوب به ولایت پنجشیر متصل است (دهاتی، ۱۳۹۲: ۲۴). اندراب طبق تقسیمات کشوری سال ۱۳۳۵ ش / ۱۹۵۷ م جزءحکومت کلان درجه ۴ ولایت قطغن بوده است (قاموس، ۱۳۳۵، ج ۱: ۱۶۶).

بر اساس گزارش ادارۀ مرکزی احصائیه، در سال ۱۳۹۵ ش اندراب، ده‌صلاح و پل‌حصار هر کدام به تنهایی به یک ولسوالی مستقل تقسیم‌شده‌اند. جمعیت اندراب در آن سال ۲۶۴۶۸ نفر ذکر شده است (ادارۀ مرکزی احصائیه: ۱۳۹۵).

دلیل نام‌گذاری: چون در بیشتر منابع جغرافیایی قدیم از دو رود اندراب سخن رفته است، محمدحسین یمین را باور بر این است که اندراب به معنی «میان آب» به مفهوم «میاندوآب» یا «دو رود» است (یمین، 138۸: 94). اما با توجه به وضعیت جغرافیایی، منطقۀ اندراب نمی‌تواند به معنی «میان آب» یا «میان‌دوآب» باشد و با عنایت به نام «سراب»، منطقۀ دیگر در بالادست اندراب باید به معنی پایان آب باشد. سراب دهکده‌ای در نزدیک کوتل خاواک و جزء اندراب است. دریای اندراب عمدتاً از گرد و نواحی سراب سرچشمه می‌گیرد. بنا به نقلی «باشندگان قریه‌های سراب و اطراف آن که به مرکز اندراب می روند، می‌گویند اندراب می‌رویم. تصور می‌شود که اندراب، پایان آب را گویند، نه مابین آب؛ یعنی اندراب در برابر سراب گفته شده است (سراب = بالای آب و اندراب = پایان آب). با این توضیح معنی پایان آب دربارۀ اندراب محقق می‌شود (طغیان ساکایی، ۱۳۹۸)».

پیشینۀ تاریخی: طبق موجودیت بعضی از نام‌ها مانند «خواجه کانشیر» (کان شی= معدن آب) که پیش از آیین زردشتی آن را جایگاه خدای بارندگی و آب (تیشتر) می‌دانسته‌اند و در دوران اسلامی، مردم بنا بر شباهت تیشتر = ایشتر با اشتر، گمان بردند که بر فراز این کوه مزار مالک اشتر، از یاران علی بن ابی‌طالب است، سوابق این خطه را از مرز تاریخ به اساطیر می‌کشاند. نام برخی دیگر از کوه‌ها، مانند تَمبَنَه، سچی و آرزو با نام کوه‌هایی شباهت دارد که در وندیداد اوستا آمده است (طغیان ساکایی، ۱۳۹۸). طبق تحقیقات «شورتز» باستان‌شناس آلمانی، ادراپسا یا دراپاسکا که اسکندر بدان‌جا رسیده است، با اندراب تطبیق می‌شود و همچنان فراتس Fhratos متذکره بطلیموس را نیز با اندراب یکی می‌داند (کهزاد، ۱۳۹۱: ۸۵).

هیون تسانگ نام این شهر را «ان _ تا _ لو _ پو» ذکر کرده و متعلق به سرزمین کهن «تو _ هو _ لو» دانسته و گفته است که احاطۀ آن ۳۰۰۰ لی و احاطۀ مرکز آن ۱۴ تا ۱۵ لی است. او در هنگام گشت‌وگذار در اندراب سه معبد بودایی را دیده است که دارای چهل تا پنجاه نفر راهب، عالم و خدمه بوده‌اند (مفتاح، ۱۳۷۶: ۲۸۱) نام بزرگ‌ترین قریه در مرکز اندراب (نوبهار) و تپه‌ای در جوار آن به نام «توپ» تأیید می‌کند که یکی از این معابد سه‌گانه در همین قریۀ نوبهار موقعیت داشته است (طغیان ساکایی، ۱۳۹۸). به قول ابوالفدا، اندراب شهری از اعمال بلخ و از اقلیم چهارم است (مفتاح، ۱۳۷۶: ۲۸۱) و او به نقل از المشترک آورده است که: «اندراب میان غزنه و بلخ است. کاروانیان از آنجا به کابل روند. نزدیک به اندراب کوه پنجهیر است که در آن معدن سیم باشد و از نواحی بلخ و در خراسان است (همان: ۲۸۱)». نویسندۀ حدودالعالم آن را شهرکی میان کوه‌ها و دارای کشت و برز بسیار دانسته و تذکر داده است که پادشاه آن را «شهر سلیر» می‌خوانند (حدودالعالم، ۱۳۴۲: ۳۹۱). مراد از شهر سلیر، شهرسالار خواهد بود (طغیان ساکایی، ۱۳۹۸).

مقدسی از دره‌های پر درخت و بازارهای گرم این منطقه یاد کرده است (اصطخری، ۱۳۴۰: ۱۵۶). ابن حوقل اندراب را سومین شهر بزرگ تخارستان پس از طایقان و وروالیز دانسته است و دربارۀ آن می‌نویسد: «اندراب شهری است در میان کوه‌ها، و نقره‌هایی که از جاربایه (چارپایه) و پنجهیر به دست می‌آید، بدین شهر می‌آورند. در این شهر دو رود به نام‌های اندراب و کاسان جریان دارد و دارای تاک [احتمالاً ناک] و درختان بسیار است (ابن حوقل، ۱۳۴۵: ۱۸۲)». اصطخری هم همین تعریف را از اندراب دارد (اصطخری، ۱۳۴۰: ۲۱۸). شاید یکی از منابع ابن حوقل همین کتاب باشد. یاقوت و بغدادی اندراب را شهری نیکو با دره‌های پر درخت و بازار گرم و مردمی اهل علم و پرقافله دانسته‌اند (مفتاح، ۱۳۷۶: ۲۸۲). در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری قمری ابوداوودی‌های بلخ اندراب را تحت سیطره داشتند. عباسیان، سامانیان و غزنویان در اندراب سکه می‌زده‌اند (همان: ۲۸۲).

فاصلۀ اندراب تا جاربایه را سه مرحله و تا پنجهیر یک روز و تا پروان دو مرحله ذکر کرده‌اند. از بلخ تا اندراب نه مرحله راه و از اندراب تا سمنجان پنج روز بوده است. هیون تسنگ در باب مردم اندراب در کتاب سی _ یو _ کی، کتاب دوم گفته است: «اما مردم اندراب تندخوی و لاقید و نافهم و بی‌علم‌اند» و با مقایسۀ گفتار او با یاقوت، می‌توان گفت که طی ششصد سال، علم و دانش در اندراب رونق یافته است تا جایی که اندراب را از پایگاه‌های مهم علم، تجارت و صنعت دانسته است (همان: ۲۸۳).

ابوالقاسم بن احمد جیهانی در اشکال العالم، ترجمۀ علی بن عبدالسلام آورده است: «اندرابه و حاریانه دو شهر است خوردتر از پنجهیر و هردو معدن نقره است و مقام مردمان ایشان بیشتر نزدیک آن معدن‌هاست (جیهانی، قرن ۴: ۷۰)».

چنگیز پیش از فتح نصرت کوه و بامیان، دسته‌هایی از لشکر خود را مأمور فتح قلاع تخارستان کرده بود. یکی از قلعه‌هایی که به سرکردگی قوتوقو نویان به محاصره درآمده بود، حصار والیان در اندراب بود که در اثر مداخلۀ سلطان جلال‌الدین از محاصره بیرون و فتح‌ناشده باقی ماند (رشیدالدین ‌فضل الله، ۱۳۷۳: ۵۲۳). اما چنگیز در این زمان به اندراب رسید. مردم اندراب بنای مقاومت در برابر او گذاشتند و چنگیز یک ماه در اندراب ماند تا مقاومت مردم را درهم شکست و پس از قتل و نهب و غارت راه بامیان در پیش گرفت (یزدی، ۱۳۷۳: ۱۵۶).

امیر تیمور نیز در جریان جهان‌گشایی خویش از این سرزمین گذشت. او هنگامی که از راه خویش به سوی کابل می رفت به اندراب رسید. مردم اندراب از دست‌اندازی و ظلم مردم کتور شکایت کردند. تیمور از اندراب به جنگ کتور رفت. او در این سفر جنگی، قلعه‌ای را در خاواک اندراب ترمیم کرد (شامی، ۱۶۳: ۱۷۲). همایون فرزند بابر در یکی از سفرهایش که از کابل به بدخشان می‌رفت، از این منطقه گذشت و به یاد نیای بزرگ خویش سه روز در همین قلعه اتراق کرد (مبارک، ۱۳۷۲: ۴۲۲).

ابن بطوطه جهان‌گرد معروف در اندراب شهر کهنه‌ای را دیده بود که کاملاً ویران شده بود (ابن بطوطه، ۱۳۷۶: ۴۷۳). بقایای این شهر در دهانۀ درۀ کُشْنْ‌آباد هنوز باقی است. ابن بطوطه از قریۀ بزرگ دیگری سخن می‌گوید که در آن خانقاهی وجود داشته و نیک‌مردی به نام محمد مهروی متولی آن بوده است. این خانقاه دقیقاً در قریۀ سنگبران اندراب بوده است که اکنون (۱۳۹۸ ش) نیز نام خانقاه بر قسمتی از این قریه اطلاق می‌شود. جهانگرد عرب از اکرام فراوان مردم اندراب نسبت به خودشان یاد کرده و آورده است که چون پس از غذا دست‌مان را می‌شستند، آب آن را به گونۀ تبرک می‌نوشیدند. ابن بطوطه همچنان از چشمۀ آب گرم سراب یاد کرده است که اکنون هم از پهنۀ یک کوه می‌جوشد (طغیان ساکایی، ۱۳۹۸).

وضعیت سیاسی: در زمان بابرشاه اندراب و قندوز دو ولایت در شمال افغانستان بوده است (بابرشاه، ۱۳۸۶: ۳۶). برخی اسناد حقوقی از جمله تعدادی از قباله‌ها تا عصر امیر عبدالرحمان خان نیز نشان می‌دهد که این منطقه به نام ولایت اندراب یاد می‌شده است. بابر از راه سمنگان، درۀ زندان، کهمرد و رویی، به سوی اندراب برگشته و در مقام دوشی در زیر یک چنار بزرگ، دربار تشکیل کرده و قدرت را از شاه این مناطق (خسروشاه) تصرف کرده و سپس از درۀ خواجه زید به غوربند و به کابل رفته است (همان: ۲۸ تا ۳۲). همایون فرزند او در اثر درگیری‌هایی با برادران، حداقل دو بار از اندراب به قصد بدخشان گذشته است. بار نخست در ۹۵۳ ق / ۱۵۴۶ م در باغ علی‌قلی اندرابی اتراق کرده و با میرزا سلیمان، برادر خود در مقام تیرگران از اعمال اندراب جنگیده و بر او پیروز شده است (مبارک، ۱۳۷۲: ۳۷۴). بار دیگر در اواسط جمادی‌الثانی سال ۹۵۵ ق / ۱۵۴۸ م که در اولنگ قاسان فرود آمده، چند روز در آنجا ‌مانده و قاضی اندراب همراه با اقوامی از توقبایی و سالقانچی و بلوچ به خدمتش رسیده‌اند (همان: ۴۰۸). اولنگ قاسان مسلماً جای وسیعی بوده که گنجایش لشکر همایون را داشته است. امروزه این اولنگ محدود شده است، چون بعدها قلعه‌ای در گوشه این اولنگ ساخته شده و قریه‌ای ایجاد شده است که اکنون به نام قلعۀ لنگ (قلعه اولنگ) وجود دارد (طغیان ساکایی، ۱۳۹۸).

محمدنادر خان در زمانی که نایب‌الحکومۀ قطغن بود، اندراب را مقام مهمی در شمال افغانستان تصور کرده و در این باب نوشته است: «در کوهستانات قطغن مردم اندراب و ورسج باهمت‌ترند و در موقع مهم و محاربات سابقه، همواره مظفر، منصور و غالب بوده‌اند (محمدنادر خان، ۱۳۰۲: ۱۲۷)». محمدنادر خان در باب اندراب به گونۀ مفصل بحث کرده است. اندراب در این دوران حکومت درجه اول از مضافات قطغن، تحت دارالحکومۀ خان‌آباد بوده است و دو علاقه‌داری خوست و فرنگ و خنجان از مربوطات آن بوده است. محمدنادر خان گفته است: «موضع مذکور از برای استحکام دولتی بسیار محل خوب است، چنان‌که اگر استنادجای و دارالسلطنۀ ثانی برای دولت افغانستان لازم باشد، از این بهتر جای دیگر نیست. به جهت کارزار آنقدر کارآمد است که اگر فوج قلیل در آنجا متمکن باشند، افواج کثیر را تاب پیشقدمی بدان طرف نخواهند گذاشت» و در ادامه می‌آورد که اندراب در میان قطغن و مزارشریف و پنجشیر واقع است و از هر طرف آذوقه و سامان و امداد نیز برای آن می‌تواند رسید (همان: ۴۴ و ۴۵).

دریای اندراب در اصل از کتل خاواک سرچشمه می‌گیرد. در قسمت پل حصار آب لَغَک و پس‌کَندی به آن می پیوندد. رود قاسان در دهکدۀ سنگبران با آن یکجا می‌شود. رود آرزو که آب زلال آن مشهور است، در قریۀ بنو به آن ملحق می‌شود. پایان‌تر از آن آب کشن‌آباد و سپس رودخانۀ درۀ باجگاه با آن یکجا می‌شود. در خنجان آب درۀ سالنگ و بعد آب کرو و والیان به آن می‌پیوندد و خود در قسمت دوشی با رود سرخاب، دریای عظیمی را تشکیل می‌کند که همه جلگه‌های بغلان و قسمت‌های اعظمی از قندوز را آبیاری می‌کند (طغیان ساکایی، ۱۳۹۸).

در اندراب شش دسته یا طایفه زندگی می‌کنند. یکی از این طایفه‌ها هزاره است. تقریباً همۀ ساکنان منطقۀ باجگاه در همسایگی اندراب، هزاره هستند. در اندراب، به‌خصوص در پایین این درۀ سرسبز، طایفۀ «اَبَکَه» زندگی می‌کنند. طوایف «ساکَه»، «دَهْلَه» و «تُلی» در مرکز اندراب، «قوزی» در غرب و «دَرْگی»، «قُرغلی» و «کتل مُرغی» در شمال اندراب به سر می‌برند. طایفۀ دَهْلَه، از دهلۀ قندهار (اکنون به نام شاه ولی‌کوت نام‌گذاری شده) به اینجا آمده‌اند. این طایفه از طوایف مقتدر هزاره در اندراب است. دسته‌ای از این طایفه در عمق درۀ پس‌کندی، یکی از دره‌های هندوکش زندگی می‌کنند (همان).

ساکَه‌های اندراب از نواده‌های نائب مرادعلی فرزند رستم‌اند. از مرادعلی به عنوان انسانی باتدبیر و شجاع یاد شده است. امیر شیرعلی خان با استقرار حکومتش در منطقۀ قطغن، با صدور فرمانی، نیابت هزاره‌های آن دیار را به او محول کرده بود (حفیظ، ۱۳۸۹: ۲۳۰). نایب محمد مؤمن در هنگام نایب‌الحکومگی محمدنادر خان در قطغن سردسته هزاره‌های اندراب بوده است (محمد نادر خان، ۱۳۰۲: ۱۲۷). بنا بر قولی ۴۰ درصد جمعیت این ولسوالی را هزاره‌ها تشکیل می‌دهند (مهدی، ۱۳۹۴: ۳۹۱).

از علمای قدیم و بزرگان اندراب ابوذر احمد بن عبدالله بن مالک الترمذی اندرابی، محمد بن المثّنی و ابن بشار هستند (حفیظ، ۱۳۸۹: ۲۳۷ به نقل از یاقوت حموی، ج ۱: ۳۷۲). همچنین یکی از رجال هزاره که در حکومت امیر عبدالرحمان (۱۳۰۱ تا ۱۳۱۳ ق) منصبی به عهده داشت، محمدجعفر خان هزاره مالستانی است (کاتب، ۱۳۹۳، ج ۳، ب ۲: ۴۹۵؛ نایل، ۱۳۷۹: ۴۷۰؛ نبی‌زاده، ۱۳۹۰: ۱۰۹).

اندراب طبق تقسیمات اداری ۱۳۳۵ ش سه قریۀ بزرگ به نام‌های بَنُو، ده‌صلاح و پل‌حصار داشته است (قاموس جغرافیای افغانستان، ۱۳۳۵، ج ۱: ۱۳). این ولسوالی ۲۲۱ قریۀ کوچک دارد. امکانات صحی و آموزشی اندراب به این شرح است: ۵ باب کلینیک صحی، ۱۶ لیسۀ پسرانه، ۴ لیسۀ دخترانه، ۲ مدرسۀ علوم دینی، ۱۹ مکتب متوسطۀ پسرانه، ۹ مکتب متوسطۀ دخترانه و ۲ مکتب ابتداییۀ دخترانه (دهاتی، ۱۳۹۲؛ ۲۱).

وضعیت طبیعی: اندراب دره‌های طبیعی، آب سرد و هوای معتدل دارد. در جنوب اندراب سلسله کوه‌های هندوکش واقع شده است. منبع آب اندراب، همین کوه‌هاست که آب از دره‌های متعدد آن به طرف مغرب سرازیر می‌شود و رودخانۀ خروشان اندراب را تشکیل می‌دهد. این رودخانه در طول سال آب دارد و در سرسبزی این دره مؤثر بوده است. میوه‌جات مهم اندراب، سیب، انگور، چهارمغز، پسته، ناک، شفتالو، زردآلو، توت، گیلاس، آلوچه، کوک سلطان، آلوبالو، و خربوزۀ قندک است. این خربوزه در نازکی پوست و مزۀ خود شهرت دارد. ناک اندراب از قدیم‌الایام معروف بوده است. اقسام و انواع این میوه در اندراب وجود داشته است؛ مانند بلخی، سرخ گردن، یخناک، امشال و بغره. تولیدات زراعتی اندراب، گندم، جو، شالی لُک، جواری، باقلی و مُوْشُنْگْ، ارزن، شاخل، شرشم و زغیر است. از حیوانات وحشی این ولسوالی، روباه است که از پوست آن استفاده می‌شود. بلبل اندرابی نیز معروف است (آریانا، ۱۳۳۵، ج ۳: ۹۳۲).

منابع: آریانا، دائرةالمعارف افغانستان.(۱۳۳۵). جلد ۳. کابل: انجمن دائرةالمعارف آریانا؛ ابن بطوطه. (۱۳۷۶). سفرنامۀ ابن بطوطه. جلد ۱. ترجمۀ محمدعلی موحد. چاپ دوم. تهران: آگه؛ ابن حوقل (۱۳۴۵). صورةالارض. ترجمۀ جعفر شعار، تهران: بنیاد فرهنگ ایران؛ ادارۀ مرکزی احصائیه. (۱۳۹۵). «برآورد نفوس مسکون ولایت بغلان، سال ۱۳۹۵». وب‌سایت ادارۀ مرکزی احصائیه. بازیابی ۷ ثور ۱۳۹۶.  cso.gov.af؛ اصطخری، ابواسحق ابراهیم. (۱۳۶۸). مسالک و ممالک. به اهتمام ایرج افشار. تهران:  علمی و فرهنگی؛ بابرشاه، ظهیرالدین محمد.(۱۳۸۶). بابرنامه. ترجمۀ شفیقه یارقین. کابل: اکادمی علوم افغانستان؛ جیهانی، ابوالقاسم بن احمد.(قرن ۴ ق). اشکال العالم. ترجمۀ علی بن عبدالسلام. نسخه خطی. آرشیف ملی افغانستان. شماره ۵۸ فهرست A-M؛ حدودالعالم. (۱۳۴۲). نویسنده نامعلوم. با مقدمۀ بارتولد و حواشی و تعلیقات مینورسکی، ترجمه، حواشی و تعلیقات میرحسین‌شاه، کابل: نشرات پوهنزی ادبیات؛ حفیظ، بهروز. (۱۳۸۹). فرهنگ عامیانۀ اندراب. کابل: سعید؛ رشیدالدین فضل‌الله (۱۳۷۳). جامع‌التواریخ. مصحح محمد روشن و مصطفی موسوی. ج ۱. تهران: البرز؛ شامی، نظام‌الدین. (۱۳۶۳). ظفرنامه (تاریخ فتوحات امیر تیمور گورکانی). به کوشش پناهی سمنانی. از روی چاپ فلکس تاور، تهران: بامداد؛ طغیان ساکایی، یونس. (۱۳۹۸).«یادداشت‌های طغیان ساکایی دربارۀ اندراب». چاپ‌نشده. ارسال‌شده به دفتر دانشنامه. ۱ عقرب ۱۳۹۸؛ قاموس جغرافیایی افغانستان. (۱۳۳۵). جلد ۱. کابل: انجمن دائرةالمعارف آریانا؛ کاتب. فیض‌محمد. (۱۳۹۳). سراج‌التواریخ. جلد ۳. بخش ۲. تهران: عرفان؛ کهزاد، احمدعلی. (۱۳۹۱). آریانا. چاپ دوم. کابل: امیری؛ مبارک، ابوالفضل. (۱۳۷۲). اکبرنامه تاریخ گورکانیان هند. تهران: مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی؛ مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد (۱۳۸۵). احسن‌التقاسیم فی معرفةالاقالیم، ترجمۀ علی‌نقی منزوی. تهران: کومش؛ مفتاح، الهامه. (۱۳۷۶). جغرافیای تاریخی بلخ و جیحون و مضافات بلخ. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی؛ محمد نادر خان. (۱۳۰۲). رهنمای قطغن و بدخشان. به کوشش برهان‌الدین کشککی. کابل: مطبعۀ سنگی وزارت حربیه؛ مهدی، محیی‌الدین. (۱۳۹۴). تبار و زبان مردم هزاره. کابل: امیری؛ نایل، حسین. (۱۳۷۹). یادداشت‌هایی دربارۀ سرزمین و رجال هزاره‌جات. قم: پاسداران؛ نبی‌زاده، محمدعوض. (۱۳۹۰). جلد  ۱. بی‌جا: شرکت هوپس گرافیک دیزاین؛ یزدی، شرف‌الدین علی (۱۳۷۳). ظفرنامه. (جلد ۱ و۲). به کوشش سید سعید محمد صادق، تصحیح عبدالحسین نوایی، تهران: مرکز اسناد مجلس؛ یمین، محمدحسین. (۱۳۸۸). افغانستان تاریخی. چاپ پنجم. کابل: سعید.

توضیح: مدخل «اندراب» را در چاپ نخست دانشنامه، علی جعفری نوشته بود و از ایشان تشکر می‌شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *