جغرافیا, محتوای اپلیکیشن

اراکوزیا /Arâkuziyâ/

نام بخشی از هزاره‌جات، حوزۀ هیرمند
مؤلفان: نرگس تنهایی و شوکتعلی محمدی شاری
جلد اول، ویراست دوم

نام اراکوزیا در منابع موجود به اشکال مختلف همچون ارکوزی، اراکوزیه، آراکوزیا، ارخوسیا، آراخوزیا، ارکوسیا و آراکوسیا ثبت شده است. تمدن این منطقه‌ به حدود دو هزار سال پیش برمی‌گردد (یزدانی، بی‌تا: ۴).

آراکوزیا / آراخوزیا: مارکوات به نقل از موسی خورنی، به گونۀ «آراخوز» ثبت کرده است که همسایۀ درنگیانا یعنی زرنگ است (مارکوات، ۱۳۸۳: ۵۹). قندهار، بخشی از آراخوزیا بوده است. آراخوزیا به دامنه‌های هندوکش و سرچشمۀ رود بلخ نیز اطلاق شده است (همان: ۱۷۳). احتمال می‌رود اراکوزیا، گونه‌ای از تلفظ واژۀ «سرسوتی» سنسکریت باشد. دریای سَرَسوَتی Saras vati (هیرمند)در ریگ‌ودا، به عنوان خداوندِ روزی فراوان، بهترین الهه، بهترین مادر و بهترین رودخانه ستایش شده است.

هَرَخوَتی: یکی از شهر‌های زابلستان که به نام دهمین شهر اهورایی یاد شده، هَرَخوتی یا هیرمند شمالی است (کیانی، ۱۳۹۳: ۱۰۲). در اوستا، دهمین شهر ایران باستان پیشازردشت، هَرَخْوَ ئِی‌تِی زيبا دانسته شده است (رضی، ۱۳۷۶: فصل ۱، بند ۱۳). چون در كنار رود ارغنداب واقع است، ارغنداب نيز می‌گويند (رضی، ج ۱، ۱۳۷۶: ۲۲۶، پاورقی ۸۷). ارغنداب يکی از آبراهه‌های رود هلمند در افغانستان و رود مهمی است که در زمین‌داور به رود هیرمند می‌پيوندد. ارغنداب و مملکت گذرگاه آن مانند مالستان، هژیرستان، جاغوری، ارغنداب، قند‌هار، گرشک و… در نزد مورخان و جغرافيون قديم يونان اراخوزيا (Arachosia) ناميده شده است و در اوستا هرخوائيتی (Haraxvaiti) نام دارد (پورداوود، ج ۲، ۱۳۴۷: ۲۹۸). قند‌هار نیز در اوستا هرخوائيتی ناميده شده است (همان: ۳۵).

از گفتۀ اوستاشناسان فهمیده می‌شود که منظور از هَرَخوَتی یا هَرَهوَتی یا هَرَهواتی اَوِستا که به نام دهمین شهر اهورایی یاد شده است، سیستان و هیلمند جنوب نیست، بلکه منظور حوزۀ شمال هیرمند یا هیرمند عُلیا مانند قند‌هار، ارغنداب، دِه هِراوُت، بهسود، ورازگان شمالی و جنوبی، جاغوری، مالستان و هجیرستان است، زیرا در بند چهاردهم وندیداد از هیلمند جنوب جداگانه به نام «هَتومنت» و به عنوان یازدهمین شهر اهورایی یاد شده است (فاضل کیانی، ۱۳۹۳: ۱۰۴).

تمام ویژگی‌ها و نشانه‌های سرزمینی که در ریگ‌ویدا به نام سَرسوَتی و در اوستا به نام هَرَخوَتی و در متون پهلوی به نام فراخکرت یاد شده، بر حوزۀ هیرمند شمالی قابل تطبیق است (همان: ۱۰۲)

رحذ/ رخد: دارمستتر دهمین کشور اهورایی را «رُخج زیبا» نوشته است (دارمستتر، ۱۳۸۸: ۶۷). مترجم کتاب، موسی جوان در پاورقی رخج زیبا نوشته است که شهر رخج در اوستا هرووائیتی Hara Haiti و به یونانی اراکوزیه Arachosia آمده و در افغانستان نزدیک کابل است، همان جایی که یعقوب لیث صفاری در 255 قمری وقتی به کابل لشکر کشید، نزدیک رخج با دشمن جنگید و پیروز شد (همان، ۷۲). آن به یونانی آراکوزیا و آرخوزیا تلفظ شده است. این واژه در فرایند دیگردیسی، در فارسی به رُخَذ و رُخَد تبدیل شده است، در پهلوی رخوت (با «و» مجهول) و در عربی رُخَّـج ثبت شده است. در فرس قديم آراخوزيا و در متون پهلوى رخوت با واو معدوله است (تاريخ ‌سيستان، ۱۳۶۶: ۸۶، پاورقی ۳).‌ ابن حوقل رخج را نام سرزمین بسیار آباد و با غلۀ فراوان دانسته است که در میانۀ زمین‌داور و بالش (والشتان) واقع است و شهرش پنجوایی است و از شهر‌هایش کُهک است (ابن حوقل، ۱۹۳۸: ۳۵۲). کلمه «رُخَج» عربی شدۀ «رُخَد» است. تاریخ سیستان و حدودالعالم جوزجانی از جمله کهن‌ترین کتاب‌های فارسی سدۀ سه و چهار به ترتیب رُخَد (با دال) و «رُخَذ» (با ذال) ضبط کرده‌اند و مرکز آن را پنجوایی نوشته‌اند (فاضل کیانی، ۱۳۹۳: ۱۰۳).

تمدن این منطقه به حدود دو هزار سال پیش برمی‌گردد (یزدانی، بی‌تا: ۴). هیوانگ تسنگ، سیاح چینی در ۲۴ ق / ۶۴۴ م از آراکوزیا دیدار کرد (عظیمی (۱)، ۱۳۹۱: ۱۱) و آن را به صورت «هساله» ضبط کرده است. او می‌نویسد: «از هساله چشمه‌ساری خیزد و به چندین شعبه تقسیم شود. اقلیم آن سرد و دارای برف و ژاله است. مردم آن خوشدل و آزاده‌اند. تحریر و زبانشان با دیگر مناطق اختلاف دارد (یزدانی، بیتا: ۴)».

پیشینۀ تاریخی: اراکوزیا شهری وسیع و یکی از هفت ناحیۀ مهم ولایت آریانا بوده است (کهزاد، ۱۳۹۱: ۵۷؛ عظیمی (۲)، ۱۳۹۱: ۲۷۸) و آن را «هراووتی» و «هرخوواهیش» نیز می‌نامیدند (دهخدا، ذیل: آراخوزیا). یونانیان آن را آراخوزیا می‌خواندند (فیلد، ۱۳۴۳: ۷۱؛ لی، ۱۳۹۲: ۴۶). اسکندر مقدونی بعد از تصرف اراکوزیا در این ناحیه یک قشلۀ نظامی ساخت و آن را اسکندریۀ اراکوزیا نامید (کهزاد، ۱۳۷۶: ۵۸؛ دایرةالمعارف آریانا، ۱۳۸۶، ج ۱: ۳۹۷) هرچند برخی معتقدند که اسکندر شهر جدیدی در این منطقه تأسیس نکرده است؛ بلکه صرفاً نام اراکوزیا را به اسکندریه تغییر داده است (لی، ۱۳۹۲: ۴۷).

اراکوزیا بعد از یونانیان به دست قومی به نام گندهارا تصرف شد و قندهار نامیده شد (فیلد، ۱۳۴۳: ۷۱) تازی‌ها بعد از حمله آن را الرُّخَج نامیدند (دایرةالمعارف آریانا، ۱۳۸۶، ج ۱: ۳۹۷؛ کهزاد، ۱۳۹۱: ۶۶).

اراکوزیا مناطق وسیعی از هزاره‌جات تاریخی را در بر می‌گیرد. بطلمیوس مورخ و جغرافیانگار یونانی در قرن دوم میلادی اراکوزیا را شامل مناطقی دانسته است که ارغنداب، شمال شرق قندهار، جاغوری، مالستان، اجرستان و بخشی از ارزگان را دربرمی‌گیرد (جاغوری بی‌تا: ۱۶ و ۴۰؛ یزدانی، ۱۳۷۲، ج ۱: ۲۰۹؛ دلجو، ۱۳۹۲: ۲۰۱؛ خاوری، ۱۳۸۲: ۱۶). پایتخت آن در حدود مالستان قرار داشته و به هزاله [هساله] معروف بوده است (یزدانی، بی‌تا: ۴). بر اساس نوشتۀ بطلمیوس، شهرها و قریه‌های ولایت آراکوزیا عبارت بودند از اوزلا یا ازولا، فوکلیس، اریکاکا، اسکندریه، ریزانا، ارباکا، سیگارا، خواسپه، اراخوتس، ازیاکه، گمکه، ملیانه و دمانا (کهزاد، ۱۳۹۱: ۶۷).

بطلمیوس برخی از قبایل ساکن در ولایت اراکوزیا را نام می‌برد که ازجملۀ آن‌ها قبیلۀ «پارسیه تی»، «سیدروا»، «روپلوتی» و «اوری تی» بودند (همان: ۶۶ تا ۶۷).

اداره و حکومت: این ناحیۀ هزاره‌جات قدیم (اراکوزیا) حکمرانان محلی مستقل داشته و به صورت ملوک‌الطوایفی اداره می‌شده است (جاغوری، بی‌تا: ۶۵؛ دلجو، ۱۳۹۲: ۱۴۰). حاکمان این ناحیه پیش از اسلام در مقطعی از تاریخ، کوشانی و یَفتَلی بوده‌اند.

پس از اسلام در آنجا شیران بامیان و شاران غرجستان و ریوشاران حکومت می‌کرده‌اند. در سطح کلان، پس از اسلام حاکمان محلی، آن را زیر نظر خلفای اموی و عباسی اداره می‌کردند (عظیمی (۲)، ۱۳۹۱: ۲۸۰). در قرن چهارم هجری غزنویان به موجودیت حکومت‌های محلی اراکوزیا خاتمه دادند و تمامی مناطق آن را تسخیر کردند.

در زمان سلسلۀ شاهان غوری، غزنی پایتخت دوم اراکوزیا بود (عظیمی (۱)، ۱۳۹۱: ۱۱۱؛ تیمورخانوف، ۱۳۷۲: ۲۰). این وضعیت تا زمان حملۀ چنگیز ادامه یافت.

منابع: ابن حوقل. ابوالقاسم محمد. (۱۹۳۸). صورة الارض. بيروت: دار صادر، افست ليدن. بيروت؛ پورداوود، ابراهيم. (۱۳۴۷). یشت‌ها. تهران: کتابخانۀ طهوری، تهران؛ تاریخ سیستان. (۱۳۶۶). تحقيق ملك الشعراى بهار. چاپ دوم. تهران: كلاله خاور؛ رضی، هاشم. (۱۳۷۶). وندیداد. چاپ اول. تهران: فکر روز؛ تیمورخانوف، ل. (۱۳۷۲). تاریخ ملی هزاره. ترجمۀ عزیز طغیان. ایران: مؤسسۀ مطبوعاتی اسماعیلیان؛ جاغوری، حیدرعلی. (بی‌تا). هزاره‌ها و هزاره‌جات باستان در آیینۀ تاریخ. بی‌جا: بی‌نا؛ خاوری، محمدتقی. (۱۳۸۲). مردم هزاره و خراسان بزرگ. تهران: عرفان؛ دارمستتر، جیمز. (۱۳۸۸). مجموعه قوانین زردشت یا وندیداد. ترجمۀ موسی جوان. تهران: دنیای کتاب؛ دایرةالمعارف آریانا. (۱۳۸۶). جلد ۱. دورۀ دوم. کابل: اکادمی علوم افغانستان، ریاست دایرةالمعارف؛ دلجو، عباس. (۱۳۹۲). تاریخ باستانی هزاره‌ها. کابل: امیری؛ عظیمی (۱)، محمدعظیم. (۱۳۹۱). جغرافیای ولایت غزنی. تهران: الهدی؛ عظیمی (۲)، محمدعظیم. (۱۳۹۱). مدخلی بر جغرافیای سیاسی افغانستان. تهران: علم و دانش؛ کیانی، محمدفاضل. (۱۳۹۳). «سرآغاز تاریخ غزنی». غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، مجموعه مقالات. جلد اول. چاپ اول. تهران: عرفان؛ فیلد، هنری. (۱۳۴۳). مردم شناسی ایران. ترجمۀ عبدالله فریار. تهران: کتابخانۀ ابن ‌سینا؛ کهزاد، احمدعلی. (۱۳۷۶). افغانستان در پرتو تاریخ. مشتمل بر ۱۱۴ گفتار تاریخی از سخن‌پراکنی‌های رادیوهای افغانستان. بی‌جا: کتاب‌فروشی خاور؛ کهزاد، احمدعلی. (۱۳۹۱). آریانا. کابل: امیری؛ لی، جاناتان. (۱۳۹۲). عجایب تاریخی افغانستان. ترجمۀ سید محمد حسینی. تهران: مؤسسۀ نشراتی رحمت؛ ماركوات. يوزف (۱۳۸۳). ايرانشهر در جغرافياى بطلميوس. ترجمۀ مریم میراحمدی. چاپ اول. تهران: طهورى؛ یزدانی، حسین‌علی. (۱۳۷۲). پژوهشی در تاریخ هزاره‌ها. جلد ۱. قم: شریفی؛ یزدانی، حسین‌علی. (بی‌تا). دفاع هزاره‌ها از استقلال و تمامیت ارضی افغانستان. قم: احسانی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *