تاریخ, محتوای اپلیکیشن

ارزگان و اسیری

اسیری و بردگی هزاره‌ها بعد از جنگ
مؤلف: پروین ولی‌زاده
جلد اول، ویراست دوم

فرمان تکفیر هزاره‌ها در شوال ۱۳۰۹ ق / می ۱۸۹۲م صادر شد. محمدامین احمدی در مقالۀ «تسخیر هزارۀ یاغستان به روایت سراج‌التواریخ» می‌نویسد: «تا هزاره‌ها تکفیر نمی‌شدند؛ جان، مال، عِرض و فرزندانشان برای عموم حلال نمی‌شد، نمی‌توانستند مردان هزارۀ یاغی را بکشند و زنان و کودکان‌شان را برده بگیرند و به بردگی در بازار کافر و مسلمان بفروشند و همه را غنیمت اعلام کنند». به این ترتیب در جنگ ارزگان میزان بی‌رحمی دربارۀ هزاره‌ها به کشتار آنان خلاصه نشد بلکه به نابودی و تصرف سرزمین آنان و فروش خود آنان منجر شد (احمدی، ۱۳۹۶: ۹۶ و ۱۲۰).


اگرچه جنگ سه ساله در ارزگان محدود به مناطقی چون چوره، گیزو، ارزگان (درۀ پالو، سلطان‌احمد، حسینی، درۀ شالی، شش‌برجه)، چنارتو، چارچینه، دهراود، اجرستان، دای‌چوپان (شوی، شیره، میان‌نشین) و دای‌کندی (دای‌کندی، تمزو و سه‌پای) و قسمت‌هایی از مالستان، شیرداغ و جاغوری بود. اما تبعات آن شامل تمام هزاره‌جات، میران و بزرگان و رعیت هزاره‌ها شد.

 فرمان‌های اولیه در خصوص اسیری و بردگی: در شوال ۱۳۰۹ ق / می ۱۸۹۲ م ملا عبدالصمد خان، قاضی قلات، ۴۹ نفر از هزاره‌های میان‌نشین را که سردار فقیرمحمد خان دستگیر کرده بود با ۵۲ تن دیگر به مُقُر فرستاد. عبدالرحمان در ۲۶ شوال دستور داد که زنان و دختران و پسران فرستاده شده به مُقُر، به کنیزی و غلامی در بین مردم آنجا تقسیم شوند. کاتب این اتفاق را سرآغاز خرید و فروش هزاره‌ها در این دوره می‌داند و می‌نویسد با فرمان تکفیر، بردگی هزاره رایج و شایع شد، به طوری که مردان را تمام می‌کشتند و زنان و دختران و پسران خردسال آنان را به نام برده و کنیز بین ا‌فغان‌ها تقسیم می‌کردند (کاتب، ۱۳۹۳، ج ۳، ب ۱: ۹۴۴ و ۹۴۵). در زمان جنگ، میران و بزرگان دستگیر شده و به فرمان عبدالرحمان به کابل فرستاده می‌شدند و باقی اسیران بین طوایف افغان قندهار به عنوان برده و کنیز تقسیم می‌شدند. برای مثال در ۹ صفر ۱۳۱۰ ق / ۲ دسمبر ۱۸۹۲ م بزرگان هزارۀ چُورَه، گِیزاب و کَمْسون را حکمران قندهار با خود به قندهار برده بود. بعداً تعدادی به کابل فرستاده شدند و باقیماندۀ آن‌ها به بردگی بین طایفۀ دُرانی قندهار تقسیم شدند (گلزاری، بی‌تا: ۱۱۶).

زندانی کردن میران و خانواده‌هایشان: بعد از اشغال ارزگان و مناطق اطراف، عبدالرحمان در مورد میران همکار حکومت سیاست تنبیه را در پیش گرفت. این سیاست را در سال‌های ۱۳۱۰ و ۱۳۱۱ ق / ۱۸۹۲ و ۱۸۹۳ م اجرا شد.

حکومت تعداد زیادی از میران را که در جبهۀ مخالف بودند، دستگیر و روانه زندان‌های کابل کرد. در سال ۱۳۱۰ ق / ۱۸۹۲ م به درخواست میر یوسف بیگ ساکن سَگ‌دِیز دای‌زنگی، شانزده نفر از میران دای‌زنگی که در هنگام جنگ با محمدامیر بیگ ایلخانی همکاری داشتند، با عیال و اطفالشان به کابل فرستاده و زندانی شدند. زنان و دختران محمدامیر بیگ ایلخانی، پس از فراری شدن پدرشان با صدور فرمانی به همراه میر محمدحسین بیگ لعل، به کابل آورده شدند و در شمار اسیران قرار داده شدند. همچنین ۳۷ نفر از بزرگان یکه‌اُولنگ با زن و فرزند اسیر شدند و روانۀ کابل شدند و اکثراً با حکم پادشاه به قتل رسیدند (کاتب، ۱۳۹۳، ج ۳، ب  ۱: ۱۰۵۶، ۱۰۷۳، ۱۰۸۲ و ۱۰۸۳).

در محرم ۱۳۱۱ ق / جولای ۱۸۹۳ م حسین بیگ فرزند صادق بیگ تمزانی با اهل و عیال و خواهران و دختران مهدی بیگ کورگه دستگیر و به همراه اسرا به کابل فرستاده شد (کاتب، ۱۳۹۳، ج ۳، ب ۱: ۱۰۹۰؛ ج ۳، ب ۲: ۱۷۱).

در صفر ۱۳۱۱ ق / اگوست ۱۸۹۳ م هفده تن از بستگان سلمان بیگ بن حسن سردار از دای‌کندی که خود مأمور اقامت در کابل بود، با اهل و عیال میران و میرزادگان سرجنگل شرکت‌کننده در جنگ به کابل فرستاده و زندانی شدند. محمدحسین بیگ لعل، ابراهیم بیگ سرجنگل، سلمان بیگ ورس، یوسف بیگ تخت با اهل و عیالشان و با جمعی از اسیران هزاره و با اسبان و اسلحه و مال و متاعشان به کابل فرستاده شدند. حیدر بیگ مگسک، مهراب بیگ و اسدالله بیگ پسران میر ایام بیگ، میر یزدان‌بخش، سعیدمحمد، صفدرعلى، علی‌رضا، علی‌بخش پسران میر صفرقلی بهسودی با ۱۶ تن زن و فرزند خود با فرمان به کابل آمدند و بعد زندانی و اکثراً کشته شدند. محمداعظم بیگ سه‌پای از طایفۀ شادی خان، یزدان‌بخش، پیوند بیگ، بیژن بیگ، دولت بیگ، قاسم بیگ، طلب‌حسین بیگ، محمد بیگ، رمضان بیگ و اقبال بیگ با ۴۴۸ تن مرد و زن و پسر و دختر از منسوبان و خویشاوندانشان گرفتار و در کابل زندانی شدند. شمس‌الدین بیگ بن رضایی بیگ، جمشید خان از جاغوری، آقا رضا، یعقوب‌علی بیگ پسران محمداسماعیل خان خلج، سید اسدالله خان و چند تن سادات، محمدرسول خان از شوی، رحم‌علی خان دم‌سگان از طایفۀ قلندر، محمدحسن بیگ کوه بیرونی، محمد نعیم بیگ از اَشْتَرلَی و محمداکبر بیگ نوی‌طاق، محمد‌حسن بیگ از سَرقُول یکه‌اُولنگ، محمدباقربیگ و یوسف بیگ از زاری، حسین‌علی بیگ از پَنْجَوْ، محمد علی بیگ از قوم آبَه، یوسف بیگ از تَخت، محمدمحسن خان و آقامحمد بابلی و فقیرمحمد خان گیزَو، علی‌جان بیگ از قوم غُولْکَه، علی‌احمد از حجرستان، محمداسلم بیگ از طایفۀ دولت بیگ، پسران باباشاه بیگ از دای‌کندی گرفتار و در کابل زندانی شدند و اکثراً به امر پادشاه به قتل رسیدند (کاتب، ۱۳۹۳، ج ۳، ب ۲: ۱۸۳، ۱۸۷، ۱۸۸، ۱۹۶ و ۱۹۷).

در ربیع‌الاول ۱۳۱۱ ق / سپتمبر ۱۸۹۳ م جنرال شیرمحمد خان در تَمَزان مستقر شد. او صد گاو برای زراعت اراضی میران هزاره، هر یک به هشت روپیه از هزاره‌های بازمانده از جنگ خرید و به دهقانان دستور داد که زراعت کنند. او همچنین از دوازده هزارۀ رعیت، مال و دختر خواست و آنان به خاطر فقر مال و برای حفظ ناموس دختر ندادند. همۀ آنان را به نام میرزاده با چهارده تن از میرزادگان با ۳۵ نفر عیال و اطفال میر محمود بیگ، میر جان‌محمد بیگ، محمدباقر بیگ، عباس بیگ از تَغَه مِیچِید و مُرغَک اَشْتَرلَی و گُورکَۀ دای‌کندی به کابل فرستاد. جنرال میر عطا خان ۱۴۲ تن از میران دای‌زنگی را که دستگیر کرده بود، در غل و زنجیر و با مال و منال و عیال و اطفالشان و ۲۰۰ رأس گوسفند به کابل فرستاد و آن‌ها همه زندانی شدند. در ربیع‌الثانی ۱۳۱۱ ق / اکتوبر ۱۸۹۳ م ۲۷ تن از بزرگان بهسود، دای‌زنگی، دای‌کندی، گیزَو، ارزگان، شُوی، قَلَندر و جاغوری که در جنگ شرکت داشتند، در پشتۀ سمت غربی قلعۀ هاشم خان که عبدالرحمان در آنجا اقامت ییلاق داشت، با ضرب گلولۀ تفنگ سپاهیان کشته شدند (کاتب، ۱۳۹۳، ج ۳، ب ۲: ۲۱۴، ۲۱۵ و ۲۲۸).

کهندل خان حاکم بهسود، سید محمد بن سید رضا وکیل، کربلایی عسکر، حسن‌علی و محمدامین بیگ کوه‌بیرونی را با اهل و عیال و با ۵۳ میل تفنگ، ۵ میل قره‌بنه، ۵ میل تفنگچه و ۲۰ قبضه سیلاوه و ۱۴ قبضه شمشیر که از مردم هزاره بهسود گرفته بود، به کابل فرستاد و آن‌ها زندانی شدند (همان: ۲۲۹).

در شوال ۱۳۱۱ ق / اپریل ۱۸۹۴ م غلام محى‌الدین خان حاکم مالستان و میرآدینه، چهل و هشت تن از بازماندگان کسانی را که از مناطق میرآدینه، زَردَک، پَیِک و زَوْلِی در جنگ شرکت داشتند و از قبل در کابل زندانی بودند، به کابل فرستاد. کمیدان محمدحسن خان اسلحۀ طوایف اِیزْدَری، باغُ‌چَری و گَرِی را به خاطر اینکه افواج نظامی در بین آنان بودند، جمع کرد و دستور داد قلعه‌های آنان را خراب کنند. با صدور این فرمان، به خاطر جست‌وجوی اسلحه، سپاهیان به خانه‌ها وارد شدند و زنان و دختران بسیاری از سه طایفه به دست افراد سپاه افتادند. جنرال شیرمحمد خان به فرمان عبدالرحمان، مأمور گرفتن هزاره‌های پناه‌گرفته در غار لیگان شد. علی‌بخش بیگ و قاسم‌علی بیگ از غار لیگان گریختند و به کوه پناه بردند. شیرمحمد خان بیست و پنج تن مرد و زن را از دای‌کندی، تَمَزان و گیزَو دستگیر کرد و روانۀ کابل کرد. او همچنین پنج پسر و دو دختر و زن محمدرحیم کور از میرآدینه، تاج‌محمد، دوست‌محمد را با عیال و اطفال آنان، مراد گیزابی و دو برادرش و ۱۳۴ تن از مردم ارزگان را دستگیر کرد و به کابل فرستاد (همان: ۳۲۲ و ۳۴۱).

در محرم ۱۳۱۳ ق / جولای ۱۸۹۵ م میرمحسن بیگی، رئیس علاقۀ سرخ‌جوی هزارۀ دای‌زنگی، ۳۲ تن مرد و زن و دختر و پسر از طایفۀ سلطان را دستگیر کرد و همه را به کابل فرستاد. کمیدان محمدحسن خان، هشتاد خانوار از «اشرار هزاره» ارزگان و غیره را که جنرال شیرمحمد خان به نزد او فرستاده بود، به کابل فرستاد (همان: ۶۱۹).

دستگیری سادات، کربلائیان و زوّاران: در ۱۲ رجب ۱۳۱۰ ق / ۳۰ جنوری ۱۸۹۳ م عبدالرحمان ۱۹ دستور به نام حکام و افسران سپاه مقیم هزاره‌جات و برخی از میران طرفدار دولت به این مضمون صادر کرد: «اشخاص فتنه‎جو، سادات، ملایان، کربلاییان، زوّاران، میران و میرزادگان و غیره بزرگان هزاره و آنانی که فتنه کرده یا نکرده باشند» را در مناطقشان نگذارند و همه را با تمام اهل و عیالشان به کابل بفرستند. کاتب در ادامه می‌نویسد که با صدور این حکم دو سومِ مردم هزاره که سید، ملا، کربلایی، زوار، میر و میرزاده و بزرگ و بزرگ‌زادۀ قوم بودند، خود را گرفتار و زندانی پنداشتند و در دای‌زنگی، دای‌کندی و بهسود که درصدی بیست تن از این شمار افراد بودند، سر به شورش گذاشتند.  کرنیل فرهاد خان ۴۶ تن از شورشیان طوایف بابَه، هِیچَه، مسکه علیا و سفلی، پشی، شیرداغ، زردک، قلندر، میر آدینه و زَولِی را گرفتار کرد و به کابل فرستاد و آنان اکثراً با حکم پادشاه کشته شدند (کاتب، ۱۳۹۳، ج ۳، ب ۱: ۴۱، ۴۲ و ۷۴). همچنین در صفر ۱۳۱۱ ق / اگوست ۱۸۹۳ م پادشاه‌گل‌خان، نائب فراش‌خانۀ دولت، مأمور دستگیر کردن و به کابل فرستادن میران، میرزادگان، سیدان، کربلاییان و زواران هزاره شد. کهندل خان حاکم بهسود، عیال و اطفال ۳۲۳ تن از بزرگان بهسود را با مال و منال آنان به کابل فرستاد. خود آنان قبلاً دستگیر و به کابل فرستاده شده بودند (کاتب، ۱۳۹۳، ج ۳، ب ۲: ۱۸۸). در ۲۲ ربیع‌الثانی ۱۳۱۱ ق / ۲ نوامبر ۱۸۹۳ م دوباره به تمام حکام و افسران سپاه مستقر در هزاره‌جات فرمان داده شد که میران و میرزادگان و سیدان و کربلاییان و زواران و غیره بزرگان دای‌زنگی، دای‌کندی، بهسود، حجرستان، ارزگان، گیزَو، جاغوری و مالستان را با اهل و عیال و مال و منال آنان در مناطقشان نگذارند و روانۀ کابل کنند. آنان بعداً در اشپان، نهر شاهی در جلال‌آباد، نهر فتح در بگرام کوهستان کابل سکونت داده شدند و اکثراً به خاطر تغییر آب و گرمی آنجا هلاک شدند، چون محل سکونت خودشان سردسیر و در کوهستان‌های پوشیده از برف دایمی بود (همان: ۲۰۶ و ۲۰۷).

در جمادی‌الثانی ۱۳۱۱ ق / نوامبر ۱۸۹۳ م عبدالرحمان با فرمانی حکّام مُلکی و افسران نظامی مقیم هزاره‌جات را از مأمور شدن پادشاه‌گل‌خان آگاه کرد، با این تذکر که او برای تجسس و تفتیش میران، میرزادگان، سیدان، کربلاییان و زواران وارد هزاره‌جات شده است و همه با او همکاری کنند تا این شمار از افراد که در بین طایفۀ خود پنهان شده‌اند دستگیر شده و به کابل فرستاده شوند (همان: ۲۵۶). در ۲۹ ذی‌القعده ۱۳۱۱ ق / ۳ جون ۱۸۹۴ م نایب پادشاه‌گل‌خان به عبدالرحمان نوشت که تا کنون ۸۰۲ نفر از جاغوری، مالستان، حجرستان، میرآدینه، زردک،‌ پیک، سلطان‌احمد، زَولی، پشی، شیرداغ، قلندر، ارزگان، بوباش، شوى و میان‌نشین دستگیر و روانۀ کابل شده‌اند (همان: ۳۵۹). عبدالکریم خان، حاکم یکه‌اُولنگ ۱۰۰ خانوار آنجا را به کابل فرستاد و برای عبدالرحمان نوشت که ۲۱۰۰ نفر از سادات و زوار یکه‌اُولنگ به خاطر گرسنگی و ظلم و ستم سپاه دولت هلاک شده‌اند؛ ۷۰۰ خانوار که نه سیداند و نه کربلایی و نه زوار، در مناطق خویش مقیم هستند (همان: ۳۰۴، ۳۲۵ و ۴۳۷).

رفتار با اسیران و بردگان: اسیران به بدترین وجه از مناطق جنگی به شهرهای دیگر منتقل می‌شدند. طبق یکی از اسناد انگلیسی‌ها، یک گروه ۴۰۰ نفری از زندانیان، شامل زن و مرد و کودک را از ارزگان در ۶ ربیع‌الثانی ۱۳۱۰ق / ۲۸ اکتوبر ۱۸۹۲ م به قندهار آوردند و پیش از رسیدن آن‌ها به قندهار، زنجیرهای بسیار فرستاده شد تا آنان را با غل و زنجیر به شهر وارد کنند. دستورهایی نیز به سربازان داده شد که وقتی اسرا را به شهر می‌آورند، آن‌ها را لت‌وکوب‌ کنند و در بازار شهر بگردانند. بیشتر این زندانی‌ها از گیزَو و کمسون بودند و تعداد معدودی هم از ارزگان. البته در ابتدا به هزاره‌‎های ارزگان وعدۀ خوش‌رفتاری داده شده بود، ولی پس از مدتی آن‌ها نیز همراه با دیگر اسرا به قندهار فرستاده شدند. افسران و بزرگان قبیله‌های شرکت‌کننده در جنگ همراه حکمران قندهار هر کدام چهار یا پنج زن هزاره را به حیث کنیز به خانه‌هایشان بردند (گلزاری، بی‌تا: ۱۱۳).

لیلیان همیلتون پزشک دربار عبدالرحمان در کتابش شرح مفصلی از اسیری و بردگی هزاره‌ها را نوشته است. حسن پولادی به نقل از او می‌نویسد که صحنه‌ای که در تمام روستاهای هزاره‌نشین مناطق جنگی تکرار می‌شد به این صورت بود که نیروهای دولتی تمام مردم را از خانه‌هایشان بیرون می‌کردند و در مرکز قریه جمع می‌کردند و تمام اموال و متعلقات آنان را غارت می‌کردند و بعد قریه را آتش می‌زدند. در اردوگاه‌های ارتش، افسران دختران جوان را برای خود انتخاب می‌کردند. برخی یکی یا دو تا و گاهی شش دختر را به خدمت می‌گرفتند و بقیه را به کابل می‌فرستادند. صف‌های طولانی از اسیران با پای پیاده در هوای سرد و گرم حرکت می‌کردند و بسیاری از کودکان و کهن‌سالان در مسیر راه به خاطر گرسنگی و بیماری هلاک شدند. برای مثال در یک اردوگاه در قندهار از ۶۱۹ نفر، ۲۹۲ نفر بر اثر گرسنگی، مرض و سرما مردند. در توقف‌های بین مسیر و هنگام ورود اسیران به کابل و دیگر شهرها، بازرگانان دور زندانی‌ها جمع می‌شدند و بهترین آن‌ها را در برابر پول انتخاب می‌کردند (همان: ۴۱۴ تا ۴۲۰). یزدانی در کتاب صحنه‌های خونینی از تاریخ تشیع در افغانستان، قسمتی دارد به نام «روایاتی از زبان مردم» و در آن از زبان مردم ماجرا‌های شکنجه، اسیری و بردگی هزاره‌ها را در دورۀ عبدالرحمان نقل می‌کند. او به نقل از وکیل گل‌محمد ارزگانی می‌نویسد: پدرکلانم، محسن بیگ از میران ارزگان در زمان عبدالرحمان بود که در دیوارۀ بینی‌اش سوراخی داشت. یزدانی به نقل از پدر کلان خود می‌گوید: من و پنج برادرم در جنگ ارزگان اسیر شدیم. ما را از مسیر جاغوری به طرف کابل انتقال دادند. برای آنکه اسیران فرار نکنند، به دستور فرهاد خان میخ آهنین را در آتش داغ کردند و بینی اسیران را با آن سوراخ کردند و طنابی از آن سوراخ رد کردند تا اسیران به هم وصل شوند. همچنین در مسیر راه به اسیران آب و نمک می‌دادند و آن‌ها را در آفتاب داغ نگه‌می‌داشتند. در این حال بسیاری جان دادند. از جمله دو تا از برادرانم در منطقۀ لومان فوت کردند و ما اجازه یافتیم که با گل‌میخ زمین را حفر کنیم و جنازه را در خاک بگذاریم (یزدانی، ۱۳۷۰: ۳۲۴).

کنیزی و بردگی دختران هزاره: عبدالرحمان در پایان جنگ، دختران هزاره را به عنوان کنیز به جنرال‌ها و افسران خود توزیع کرد. «تصرف زنان و دختران هزاره زیر نام «ملک یمین» که زیر مجموعۀ همان حکم فقهی در باب تصرف سرزمین‌های مفتوح‌العنوه و فتوای کفر هزاره است، از شخص امیر عبدالرحمان خان و پسران و درباریان او شروع می‌شود و تا پایین‌ترین طبقات مردم می‌رسد» (مولایی، ۱۳۹۰، مقدمۀ تتمه جلد سوم: ۱۸۸). زیباترین آن‌ها که معمولاً شامل دختران بزرگان هزاره بودند در بارگاه سلطنتی، در حرم‌سرای شخصی امیر نگهداری می‌شدند (پولادی، ۱۳۸۱: ۴۲۰). برای مثال لیلی دختر میر ایلخانی به نام «ملک یمین» به شاهزاده نصرالله خان پسر حبیب‌الله خان داده شد (کاتب، ۱۳۹۰، ج ۴، ب ۱: ۲۶۵). عبدالرحمان در رجب ۱۳۱۰ ق / جنوری ۱۸۹۳م دستور داد از ۲۷۶ تن از زنان، پسران و دختران ارزگان که در زندان کابل به سر می بردند، پیرزنان رخصت داده شوند تا به وطن خود برگردند و دوشیزگان به بزرگان بخشیده شوند (کاتب، ۱۳۹۳، ج ۳، ب ۲: ۴۴).

با صدور فرمان واگذاری مراتع و علفچرهای هزاره‌جات، راه آمد و شد قبایل کوچی به هزاره‌جات گشوده شد و کوچی‌ها در وقت بازگشت خویش، دختران و زنان هزاره را «پیش انداخته» و با خود می‌بردند. بعضی را به زنی می‌گرفتند و برخی را می‌فروختند. در صورتی که هزاره‌ها به تعقیب آنان می‌رفتند و دخترانشان را می‌خواستند و از کوچی‌ها شکایت می‌کردند، کوچی‌ها در محاکم دادخواهی ادعا می‌کردند که دختران را خریده‌اند و نکاح ‌کرده‌اند. با آن که قبالۀ نکاح و خرید ظاهر نمی‌کردند، دختران را به پدرانشان نمی‌دادند و با زور با خود می‌بردند (کاتب، ۱۳۹۰، ج ۴، ب ۱: ۱۴۴).

تعداد زیادی از سپاهیان، با دختران هزاره ازدواج کرده بودند. عبدالرحمان در رجب سال ۱۳۱۰ ق دستور داد که هر کس با دختران هزاره ازدواج کند از خدمت سپاه اخراج خواهد شد و باید مواجب سه سال را به عنوان جرم برگرداند (کاتب، ۱۳۹۳، ج ۳، ب ۲: ۴۴).

جنرال شیرمحمد خان در ارزگان در ربیع‌الثانی ۱۳۱۲ ق / اکتوبر ۱۸۹۴ م زنان و پسران و دختران ۴۷ تن ازبزرگان و میران چنارتو را که در زندان کابل محبوس بودند، به کابل فرستاد. ۱۵۲ تن گرفتارشدگان هزارۀ سکنۀ چوره و چنارتو و غیره که جنرال شیرمحمد خان و سمندر خان حاکم ارزگان به سنگماشه فرستاده بودند، به کابل فرستاده شدند و همه در شمار کنیزان و بردگان دولت درآمدند (همان: ۴۳۷).

در جمادی‌الثانی ۱۳۱۴ ق / نوامبر ۱۸۹۶ م دو دختر اسیرِ هزاره که از کنیزان حرم شاهی بودند، گریختند و پس از تفحص و تجسس از خانۀ محمدمهدی خان قزلباش پیدا شدند. املاک و قلاع محمدمهدی خان و غیره قزلباشان که در هزاره‌جات بودند، با خانه‌ها و سراهای آنان در کابل تمام ضبط دولت شد (همان: ۹۳۹).

پرکردن خزانه دولت: عبدالرحمان در صفر ۱۳۱۰ ق / اگوست ۱۸۹۲ م به تمام افسران نظامی و مُلکی فرمان جداگانه فرستاد و امر کرد که طبق قوانین دین اسلام، پنج‌یکِ هرچه از مرد و زن و دختر و پسر و مال و متاع هزاره را که از راه غنیمت به دست می‌آورند، تحویل خزانۀ دولت کنند و چهار قسمت باقی سهم آنان است (کاتب، ۱۳۹۳، ج ۳، ب ۱: ۹۹۶).

در فرمان جداگانۀ دیگر در رمضان ۱۳۱۱ ق / مارچ ۱۸۹۴ م عبدالرحمان دستور داد هرکس زنان و دختران هزاره را بخرد، چه نظامی و چه مُلکی، باید ده یک بهای آن را که از هر تومانی دو روپیه می‌شود، به کارگزاران دولت بدهد. کاتب می‌نویسد که تنها در قندهار، درآمد حاصل از اجرای این فرمان حدود هفتاد هزار روپیه شد (همان: ۲۸۳).

با این فرمان، هرکدام از فرماندهان ارتش، اسیران بسیاری را از مناطق محل مأموریتشان در حین جنگ می‌گرفتند؛ تعدادی را می‌فروختند و تعدادی را برای بردگی و کنیزی به محل سکونت خودشان می‌فرستادند. در سراج‌التواریخ، آماری ارائه شده است که هرکدام از افسران چه تعداد اسیر گرفته‌اند: زبردست خان ۲۵۰ تن؛ جنرال شیرمحمد خان و کرنیل فرهاد خان از طوایف زَولِی، پیک، پشی و شیرداغ ۱۴۰ نفر را کشتند و ۶۰ تن مرد و زن را اسیر گرفتند. سردار عبدالله خان حکمران قندهار ۶۱۹ تن از چوره، درۀ پهلوان، حجرستان و کمسان را با خود برده بود. غلام‌حیدر خان در هنگام برگشت به ترکستان ۱۱۰۰ نفر را با خود برد (همان: ۹۲۰، ۱۰۱۶، ۱۰۱۷، ۱۰۴۴، ۱۰۴۵و ۱۰۵۶).

جنرال شیرمحمد خان و افسران سپاه در ارزگان، دختران و پسران را از بازماندگان جنگ به اکراه و جور، به پنج و ده روپیه می‌خریدند و به پنجاه و صد روپیه می‌فروختند. با شایع‌شدن فروش برده در مناطق جنگی، تاجران برده از قندهار، کلات، غزنین، کابل، ترکستان و هرات رو به هزاره‌جات نهادند و هزاران زن و دختر و پسر را از سپاهیان خریدند (کاتب، ۱۳۹۳، ج ۳، ب ۲: ۲۱۲).

حسن پولادی می‌نویسد که در دورۀ عبدالرحمان برده‌داری به سطح بسیار بالایی رسید، بالاتر از آنچه در تاریخ افغانستان ثبت شده بود. عبدالرحمان به‌بردگی‌گرفتن مردم هزاره را قانونی ساخت و خزانه‎اش را از فروش ده‌ها هزار مرد، زن و کودک پر کرد (پولادی، ۱۳۸۱: ۴۱۳). سمندرخان از شورآبک حدود هشت سال برده‌فروشی می‌کرد. او در هر سال ۱۶ تا ۲۰ زن و دختر هزاره را به ۱۰ و ۲۰ روپیه در قندهار می‌خرید و در هندوستان، هریک را ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ روپیه می‌فروخت (کاتب، ۱۳۹۰، ج ۴، ب ۱: ۱۱۶). مولوی‌ها با صدور فتوای تکفیر هزاره‌ها با امیر همکاری کردند. یکی از مولوی‌های مورد علاقۀ امیر، ملا خواجه‌محمد خان بود. او بعد از اشغال ارزگان، به عنوان سردستۀ امور مذهبی در این ناحیه منصوب شد. او ۱۲۹۳ نفر را در زمان سرپرستی خود فروخت و مبلغ ۱۹۴۲ روپیه به خزانۀ دولتی فرستاد. مقامات رسمی حکومتی و رهبران مذهبی و مولوی‌ها از افسران همکار خود می‌خواستند که برایشان برده‌های مؤنث بفرستند. رقابت شدیدی برای دختران زیبای هزاره بین ملایان وجود داشت (همان: ۴۲۴ و ۴۲۵).

سربازان با دستورهای امیر تشویق شده بودند که برای به دست آوردن هزاره‌ها به نقاط دوردست هزاره‌جات بروند. آن‌ها زنان را دستگیر می‌کردند (همان: ۴۲۳). حتی در مناطقی مثل جاغوری با اینکه به حاکم جاغوری و کمیدان محمدحسن خان در شوال ۱۳۱۱ ق / اپریل ۱۸۹۴ م دستور داده شد که دست تصرف سپاهیان و غیره را از زنان و دختران هزاره بازدارند، آنان  زنان و دختران را می‌گرفتند و اگر پدر و مادر و برادر آنان نزد حاکم یا قاضی شکایت می‌کردند، ادعای خرید می‌کردند و دو تن از سپاهیان را گواه قرار می‌دادند. به نوشتۀ کاتب به این طریق تجّار برده و قبایل کوچی هزاران دختر و زن را در کابل و غیره بلاد و اطراف، فروختند (کاتب، ۱۳۹۳، ج ۳، ب ۲: ۳۲۳).

کاتب در خلال رویدادهای رجب ۱۳۱۴ ق، می‌نویسد که هزاران زن و دختر مردم هزاره به فروش رسید. خانه‌ای در افغانستان نماند که یک و دو تن از زنان آنان را برای خود به کنیزی نبرده باشند. حتی کوچی‌ها آنان را به هندوستان و سایر بلاد خارجه برده و می‌فروختند (همان: ۹۵۶).

در شوال ۱۳۱۴ ق / مارچ ۱۸۹۷ م میرزا محمدحسن خان قزلباش و سردفتر قندهار به امر محمدعلم خان، نایب‌الحکومۀ آنجا، امور مالی زمان حکومت سردار عبدالله خان تیموری را بررسی و حساب کرد و فهمید که عبدالله خان ۴۰۰ تن زن و پسر و دختر از ارزگان و دیگر مناطق هزاره‌جات را اسیر کرده و به طایفۀ درانی و غیره فروخته است و بهای همه را خود گرفته و تحویل خزانه نکرده است. عبدالرحمان دستور داد که میرزا عبدالواحد خان هندی که دفتر فروش غلام و کنیز مردم هزاره را در پیش خود دارد به کابل دعوت شود تا از روی لیست او مبلغ بر سردار عبدالله خان حواله شود و از او گرفته شود (همان: ۹۹۱).

خریداران برده: وقتی هزاره‌جات اشغال شد، یک مرجع رسمی از ا‎‌فغان‌ها وجود نداشت که مسئولیت امور اقتصادی هزاره‌جات را به عهده بگیرد. بنابراین امیر مجبور شد یک نفر هندو به نام دیوان نرنجان دس را برای ادارۀ امور هزاره‌جات منصوب کند. برای مدتی، جامعۀ هندو در شغل خرید و فروش برده شرکت نداشتند. آن‌ها فکر می‌کردند که این موضوع ممکن است مخالفت مذهبی ا‌فغان‌ها را در پی داشته باشد. اما وقتی دیدند که هم مقامات دولتی و هم مولوی‌ها فعالانه به این شغل درگیر هستند، آن‌ها هم وارد این تجارت پُررونق شدند، مخصوصاً هندوهای شهر قندهار که خیلی از پسرهای هزاره در فاصلۀ سنی ۶ تا ۸ سال را خریدند. هندوها، زنان و بچه‌های هزاره را از پشتون‌های کوچی و سربازان می‌خریدند و در شهر شالکوت (کویته)، سند و دیگر بخش‌های هند می‌فروختند. وقتی ا‌فغان‌هایِ دلالِ برده متوجه شدند که هندوها وارد شغل پرمنفعت برده شده‌اند، ترسیدند که ممکن است آن‌ها بر این شغل مسلط شوند. پس به رهبران مذهبی خود نزدیک شدند (پولادی، ۱۳۸۱: ۴۲۵). چهار تن از هندوان ساکن قندهار، در شوال ۱۳۱۱ ق / اپریل ۱۸۹۴ م پسران شش‌ساله و هشت‌سالۀ هزاره را خریدند و زنار به گردنشان انداختند. قاضی عبدالشکور خان پسران هزاره را با این بهانه که اهل قبله هستند و به فطرت اسلام متولد شده‌اند، از هندوان پس گرفت و هندوان را نیز ۳۵۰۰ روپیه جریمه کرد. هندوان قندهار برای عبدالرحمان نوشتند که خرید و فروش کنیز و غلام از مردم هزاره رایج است و ما آن پسران را خریده بودیم، همان طور که دختران و پسران و زنان بسیاری از این قوم را تاجران مسلمان و هندو خریده و به شالکوت و سند و هند برده و حتی به لولیان شهر و بازار فروخته‌اند. ولی شکایت آنان پذیرفته نشد (کاتب، ۱۳۹۳، ج ۳، ب ۲: ۳۲۶).

بعد از مدتی تقاضای برده کاهش یافت، اما عرضۀ آن در حال افزایش بود. برای قبایل کوچی که عادت کرده بودند متاع خود را در هند بریتانیایی بفروشند، فرصت مساعدی به وجود آمد. لذا مجدداً وارد تجارت برده‌فروشی شدند. آن‌ها می‌دانستند که برده‌ها در کجا فروخته می‌شوند و متاع خود را به تپه‌های بلوچستان می‌بردند که قبایل ماری بلوچ در آن ساکن بودند. برده‌داری یک جنبۀ سنتی در تشکیلات اجتماعی بلوچ‌ها شده بود. بنابراین کوچی‌ها، هزاره‌ها را به مبلغ بسیار بالایی به بلوچ‌ها می‌فروختند. علاوه بر کوچی‌ها، همسایه‌های غربی هزاره‌ها، فیروزکوهی‌ها نیز مشغول خرید و فروش برده شدند. آن‌ها زندانی‌های خود را در بخارا و دیگر پایتخت‌های کشورهای آسیای میانه می‌فروختند. وقتی خبر منفعت بسیارِ برده فروشی در افغانستان، به کشورهای همجوار رسید، آن‌ها نیز در این غنیمت شرکت کردند. مثلاً اعضای قبیلۀ بلوچ از بلوچستان، مرزها را پشت سر گذاشتند؛ وارد افغانستان شدند و تعداد زیادی از زنان و فرزندان مردم هزاره را از قندهار خریدند.

با رونق بازار برده‌داری و ورود غیرمسلمانان، بخصوص هندوان در این تجارت، عبدالرحمان نگران شد که ممکن است در صحنۀ بین‌المللی شهرت نامطلوبی پیدا کند. بنابراین دستور داد هیچ هزاره‌ای به کسانی که اصالتأ خارجی هستند، فروخته نشود و به خارج از افغانستان برده نشود (پولادی، ۱۳۸۱: ۴۲۶).

 فروش فرزندان به خاطر «قوت لایموت»: عبدالرحمان در رجب ۱۳۱۰ ق / جنوری ۱۸۹۳ م دستور داد اگر خود مردم هزاره بخواهند زن و دختر و پسر خود را بفروشند، به سجل و مهر قاضی و حاکم باشد و از هر غلام و کنیزی که فروخته و معامله می‌شود، ده یکِ بهای آن را به دولت بدهند. کاتب دربارۀ پیامد این فرمان می‌نویسد: «از صدور این حکم مردم هزاره که از میان سرگین اسپان تحصیل قُوت می‌نمودند، ممر معیشت یافته، هزاران زن و فرزند و دختر را از دو الی ده سیر جو، جواری، گندم فروخته، عسرت ایشان به یسرت مبدل گردید» (کاتب، ۱۳۹۳، ج ۳، ب ۲: ۴۴). سربازان از وضعیت قحطی و گرسنگی هزاره‌ها که مزارعشان را در جنگ آتش زده شده بود و انبار و ذخیرۀ غذایی‌شان در جنگ از بین رفته بود، استفاده می‌کردند و در مقابل خریدن فرزندانشان به آنان غذا می‌دادند. شغل پردرآمدی شروع شده بود و هر سربازی که برای مرخصی به خانه برمی‌گشت، چند نفر برده از هزاره‌جات همراه خود می‌برد و آن‌ها را به بازرگانان می‌فروخت. همچنین سربازان هزاره‌هایی را که به خاطر قحطی برای کار به قندهار می‌رفتند، می‌دزدیدند (پولادی، ۱۳۸۱: ۴۲۴).

در ربیع‌الاول ۱۳۱۷ ق / نوامبر ۱۸۹۹ م اهالی هرات و نواحی اطراف آن، دختران و پسرانِ مردم هزاره را که قصد فرار به مشهد  داشتند، از آنان می‌خریدند. هزاره‌ها چون درمانده و تهی‌دست بودند برخی فرزندان خود را فروخته، توشۀ راه می‌کردند. هراتیان فرزندان آنان را به بهای اندک می‌خریدند و در پنجده و تخته‌بازار، از خاک مستعمرۀ دولت روس، می‌فروختند. آن‌ها در حدود شش سال این کار را انجام دادند تا اینکه کارکنان دولت روس از جمله حاکم پنجده، به حکمران هرات نوشتند که در قواعد و قوانین دولت روس، که اهل اسلام آن را کافر می‌دانند، کاری بدتر از آدم‌فروشی نیست. باید مردم هرات را از این کار ناهنجار باز دارید که در مملکت روس، آدم‌فروشی نکنند و هر کاری که می‌خواهند در سرزمین خود بکنند. حکمران هرات به سرحدداران دستور داد که نگذارد که تجار افغان، پسران و دختران هزاره را به نام غلام و کنیز، در خاک دولت روس برده و بفروشند (کاتب، ۱۳۹۰، ج ۴، ب ۱: ۵۰۱).

کار اجباری: در محرم ۱۳۱۴ ق / جون ۱۸۹۶ م عبدالرحمان به طور رسمی به احداث کارخانۀ برک‌بافی دستور داد و همه زنان و دختران هزاره را که به اسیری آورده شده بودند، امر به ریسیدن، تابیدن پشم و برک بافتن کرد. سید اکبر شاه از سادات هزارۀ دای‌زنگی و نوکر عبدالقدوس خان به سرپرستی این کار گماشته شد. کم کم این حرفه رایج شد و به تمام کدخدایان مناطق لعل و سرجنگل، تَخت، پَنجاب، سُرخ‌جُوی، اَخضَرات، خُردَک تَختَه، وادر، گَنداب، ورس و دیگر مناطق دای‌زنگی فرمان داده شد که پشم سرخ برۀ گوسفندان خود را که بهتر از پشم‌های گوسفندان دیگر مناطق افغانستان است، به کابل آورده و بهای آن را از دولت بگیرند. مقدار وزن پشم در مقابل هر روپیه، در فرمان معین شده بود. در آن زمان، قیمت رایج این قسم پشم در بین مردم هزاره هر روپیه یک پاو کابل (۹۶ مثقال، معادل حدود ۴۴۰ گرم) بود. سید اکبرشاه نیم الی یک چارک (هر چهارک، چهار پاو) را یک روپیه قیمت کرد و خروارها پشم حواله کرد. کاتب در این باره می‌نویسد که مردم ناچار بودند که برای دریافت وجه نقد به کابل بیایند و پشم را تحویل دهند و رسید بگیرند، هرچند نظر به مصارف رفت و برگشت به کابل، فقط یک دهم بهای آن برای مردم باقی می‌ماند (کاتب، ۱۳۹۳، ج ۳، ب ۲: ۸۴۶).

فرمان لغو بردگی: طبق سنجش نمایندۀ دولت انگلیس، از ذی‌الحجه ۱۳۰۹ تا ذی‌العقده ۱۳۱۱ ق / جولای ۱۸۹۲ تا جون ۱۸۹۴ م در حدود ۹۰۰۰ نفر هزاره به عنوان کنیز و غلام تنها در بازار کابل فروخته شدند (فرهنگ، ۱۳۸۸، ج ۱: ۴۴۳).

بالاخره در ذی‌العقده ۱۳۲۰ ق / جنوری ۱۹۰۳ م و در پی آشکار شدن فساد غلام‌محی‌الدین خان حاکم دای‌زنگی و دادخواهی موفق خانواده‌ای که دخترشان هتک حرمت شده بود، حبیب‌الله خان خرید و فروش پسران و دختران و زنان هزاره را منع کرد و دستور داد که با جور و اکراه از مردم هزاره زن گرفته نشود و همچنین چون مسلمان و از اهل قبله هستند، شهادت آنان در شرع شنیده شود. کاتب می‌نویسد که با صدور این فرمان هم، کسی از تصرف و تملک زنان و دختران دست برنداشت و این کار تا زمان امان‌الله خان رونق داشت (کاتب، ۱۳۹۰، ج ۴، ب ۲: ۳۶۵و ۳۶۶).

در زمان امان‌الله خان، در مادۀ ۱۶ قانون اساسی گفته شد «کافۀ تبعۀ افغانستان به حضور شریعت و نظامات دولت در حقوق و وظایف مملکت حق مساوات دارند» و همچنین در مادۀ ۲۲، مصادره و بیگاری به‌کلی منع شد و در مادۀ ۲۴ شکنجه و انواع زجر ممنوع شد. بر اساس این قوانین بردگان هزارۀ میراث دورۀ عبدالرحمان از بردگی نجات یافتند و از آن جمله هفتصد و چند نفر کنیز و غلام در شهر کابل از منزل اربابان خود خارج شدند (غبار، ۱۳۸۹: ۶۷۵ و ۶۷۶).

منابع: احمدی، محمدامین. (۱۳۹۶). «تسخیر هزارۀ یاغستان به روایت سراج‌التواریخ». مجموعۀ مقالات سمینار علمی گرامی‌داشت هشتاد و ششمین سالگرد وفات علامه فیض‌محمد کاتب هزاره. تدوین حسین حیدربیگی. کابل: بنیاد اندیشه؛ پولادی، حسن. (۱۳۸۱). هزاره‌ها. ترجمۀ علی عالمی کرمانی. تهران: عرفان؛ غبار، میرغلام‌محمد. (۱۳۸۹). افغانستان در مسیر تاریخ. جلد ۲. تهران: عرفان؛ فرهنگ، میر محمدصدیق. (۱۳۸۸). افغانستان در 5 قرن اخیر. جلد 1 و 2 در یک مجلد. چاپ بیستم. تهران: عرفان؛ کاتب، فیض‌محمد. (۱۳۹۰). سراج‌التواریخ. جلد ۴. بخش ۱. کابل: امیری؛ کاتب، فیض‌محمد. (۱۳۹۰). سراج‌التواریخ. جلد ۴. بخش ۲. کابل: امیری؛ کاتب، فیض‌محمد. (۱۳۹۳). سراج‌التواریخ. جلد ۳. بخش ۱. تهران: عرفان؛ کاتب، فیض‌محمد. (۱۳۹۳). سراج‌التواریخ. جلد ۳. بخش ۲. تهران: عرفان؛ گلزاری، م. (بی‌تا). یادداشت‌های قندهار، هزاره‌ها در نامه‌ها و مکاتبات خبرنویسان بریتانیایی (۱۸۰۵ تا ۱۹۰۵). ترجمۀ ع. محمدی. کابل: صبح امید؛ مولایی، محمدسرور. (۱۳۹۰). مقدمۀ تتمۀ جلد سوم سراج‌التواریخ. کابل: امیری؛ یزدانی، حسین‌علی (حاج کاظم). (۱۳۷۰). صحنه‌های خونینی از تاریخ تشیع. مشهد: مؤلف.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *