طایفه ها, محتوای اپلیکیشن

ارزگانی/Orozgâni/

قوم، از طایفه‌های بزرگ هزاره
مؤلف: احمد سعادت
جلد اول، ویراست دوم

ارزگانی یکی از قبایل و طوایف بزرگ هزاره‌هاست و افراد متعلق به آن در مناطق مختلف هزاره‌جات شامل ارزگان در جنوب شرق اجرستان، دای‌چوپان در جنوب، غور در غرب، جاغوری در شرق، و قبایل سُلطان، زَوْلِی، مِیرآدینَه، دایَه و پولادی در شمال به‌سر می‌برده‌اند (پولادی، ۱۳۹۰: ۸۷؛ تیمورخانوف، ۱۳۷۲: ۱۷۶). طبق منابع تاریخی، ارزگانی‌ها در ساحه‌های وسیعی زندگی می‌کردند و در بخش‌های جنوبی مناطق مرکزی، از شرق به غرب پراکنده بودند (صدیقی، ۱۳۶۶: ۵۵).

در آغاز قرن بیستم، چهار ملک که هر کدام هشتاد ده را اداره می‌کردند، بر عشیرۀ ارزگانی حکومت می‌کردند (همان: ۵۶) مسئولیت ملک‌ها عمدتاً به گردآوری مالیات از مردم مربوط می‌شد. از لحاظ تئوری، ملک‌ها باید به‌صورت انتخابی تعیین می‌شدند، اما در مقام عمل آنان همیشه از میان خان‌های نیرومند برگزیده می‌شدند. در طایفۀ ارزگانی ملک‌ها به‌صورت موروثی و جانشینی به مقام مَلِکی یا اربابی می‌رسیدند. قائم مقام ملک یا نایب ملک از میان بزرگان طایفه به همان روش انتخاب ملک برگزیده می‌شد و در مرکز ده یا قریه قدرتی شبیه قدرت ملک داشت (همان: ۵۶).

بر اساس بعضی روایت‌ها، قبیلۀ ارزگانی اسم خود را از اسم ارگون خان نواسۀ چنگیزخان گرفته است. این واژه به‌مرور زمان و طی چندین قرن به «ارگون‌گان» تبدیل شده و سرانجام به‌صورت «ارزگان» درآمده است (پولادی، ۱۳۹۰: ۸۷). برخی عنوان هزارۀ یاغیستان یا هزاره پس‌کوه را به هزارۀ ارزگان داده‌اند. برخی منابع ارزگانی‌ها را از طایفۀ مشعل خان می‌دانند (پولادی، ۱۳۹۰: ۸۷؛ وحیدی فولادیان، ۱۳۸۵، ج ۲: ۹۶). موسیو لوپه، یکی از پژوهشگران تاریخ هزاره، یادآوری می‌کند که هزاره‌های غور و غَرجستان خود را هزاره نمی‌خواندند، بلکه خود را به همان اسم قبیلوی و دهاتی خود یعنی قلندر، مسکه، ارزگان، مالستان و اجرستان یاد می‌کردند (دلجو، ۱۳۹۲: ۱۷۱؛ عارف، ۱۳۹۱: ۲۴). اما بعد از حملۀ مغول، مهاجران نجرابی، زابلی، سیستانی، و مغول نیز به اقوام ساکن در غور پیوستند و باهم آمیختند و جمعیت نوینی را در غور و غرجستان تشکیل دادند (پژواک، ۱۳۵۴: ۸۹).

قبیلۀ ارزگانی به‌صورت کلی از دو طایفۀ قدیمی دای‌ختای و دای‌چوپان تشکیل شده‌است (خدابنده، ۱۳۶۸: ۸) و به زیرمجموعه‌های ذیل تقسیم می‌شود: نیک‌روز، شیخا (شیخه)، پالان (پهلوان)، فیروز، سید (سعید)، درویش، حسانی (حسینی)، خادم نجرود و بیتمور، قدم و بهرود (پولادی، ۱۳۹۰: ۸۷؛ تیمورخانوف، ۱۳۷۲: ۷۲). غرجستانی طایفۀ ارزگانی را جزء هزاره‌های چهارکنت می‌داند (غرجستانی، ۱۹۸۹: ۱۶۸). او طایفۀ ارزگانی را جزء طوایف لعل و سرجنگل نیز نام می‌برد (همان: ۱۹۶).

طایفۀ ارزگانی که از ساکنان اصلی غور یا غرجستان بوده‌اند، شیعه‌مذهب هستند. گرایش آن‌ها به مذهب شیعه به قرن اول هجری بازمی‌گردد؛ زیرا در زمان خلافت علی بن ابیطالب، امام اول شیعیان هنگامی که جعده بن هبیره خواهرزادۀ علی از جانب وی حاکم خراسان بود، فرمان حکومت غوریان را برای شَنسَب بن خرنگ آورد و در نتیجه اولاد و افراد تحت حکومت او شیعه شدند. نوادگان و بازماندگان شنسب که عهد و لوا از علی گرفته بودند، آن را حفظ کرده و به آن مباهات می‌کردند خود را هواداران خاندان پیامبر می‌خواندند (میرنیا، ۱۳۶۹: ۱۶۹ و۱۷۱).

طایفۀ ارزگانی علاوه بر مناطق مختلف هزاره‌جات، به کشورهای همسایه مثل ایران و پاکستان نیز مهاجرت کرده‌اند. بر اساس برخی روایت‌های تاریخی، بربری‌های غوری که پس از خشونت‌های حکومت امیر عبدالرحمان به مشهد مهاجرت کردند، به پیشنهاد سیدناصرالاسلام هراتی نام «خاوری» بر خود نهادند و از آن به بعد به ایل خاوری معروف شدند. در اینجا از طایفۀ ارزگانی در کنار سایر طوایف نظیر جاغوری، دای‌زنگی، دای‌کندی، بهسود، لعلی و سرجنگلی، عظیمی، عبقری، ضابطی نام برده شده است (همان).

در سال‌های پایانی قرن نوزدهم (۱۸۸۰تا ۱۸۹۱)، تلخ‌ترین واقعه در تاریخ طایفۀ ارزگانی به‌طور خاص و ساکنان ارزگان به‌طور عام رخ داد. آن خشونت‌های اعمال‌شده از طرف حکومت امیر عبدالرحمان بود که در اثر آن شمار زیادی قلعۀ آباد و مستحکم آن‌ها ویران شد و خودشان فراری و مهاجر شدند و زمین‌هایشان به زور غصب شده و در اختیار ا‌فغان‌ها و عشایر دیگر قرار گرفت (یزدانی، ۱۳۷۰: ۲۷۲). به‌روایت منابع، ساکنان ارزگان می‌خواستند خودمختاری نسبی داشته باشند و تابع رهبران محلی خود باشند (خدابنده، ۱۳۶۸: ۹)، اما حکومت که درصدد ایجاد مرکزیت قوی بود، با اعمال فشار با کشتار، آتش‌زدن اراضی، وضع مالیات‌های سنگین و کمرشکن و نظایر آن به سرکوب هزاره‌های نواحی ارزگان و اطراف آن پرداخت که در نتیجه اغلب آنان از مناطق خود آواره شده و حتی راه مهاجرت به کشورهای همسایه را در پیش گرفتند (کاتب، ۱۳۹۳: ج ۳، ب ۱: ۱۰۲۰ تا ۱۰۲۲؛ یزدانی، ۱۳۷۰: ۲۷۸ تا۲۸۰). در بسیاری از منابع در شرح این رویدادها به طایفۀ خاصی اشاره نشده است، اما با توجه به اینکه ارزگانی یکی از طوایف بزرگ ارزگان بوده، به‌احتمال زیاد آنان نیز همین وضعیت را داشته‌اند.

منابع: پژواک، عتیق‌اللّه، (۱۳۵۴). غوریان. کابل: انجمن تاریخ افغانستان؛ پولادی، حسن، (۱۳۹۰). تاریخ هزاره‌ها. ترجمۀ علی عالمی کرمانی. چاپ سوم. تهران: عرفان؛ تیمورخانوف، ل. (۱۳۷۲). تاریخ ملی هزاره. ترجمۀ عزیز طغیان. تهران: اسماعیلیان؛ خدابنده، م. ع. (۱۳۶۸). «ساختار اجتماعی مردم هزاره». در مجلۀ غرجستان. سال سوم. شمارۀ ۱۳. ص ۸ تا ۱۸؛ دلجو، عباس. (۱۳۹۲). تاریخ باستانی هزاره‌ها. کابل: امیری؛ صدیقی، جلال‌الدین. (۱۳۶۶). «نظری به تاریخ و فرهنگ هزاره‌های افغانستان». در مجلۀ غرجستان. شماره ۱. ص ۴۳ تا ۵۸؛ عارف، سید محمدامین. (۱۳۹۱). هزاره‌جات قلب افغانستان. چاپ دوم. کابل: سعید؛ غرجستانی، محمدعیسی. (۱۹۸۹). تاریخ هزاره و هزارستان. کویته: شورای فرهنگی اسلامی افغانستان؛ کاتب، ملا فیض محمد. (۱۳۹۳). سراج التواریخ. جلد ۳. بخش ۱. تهران: عرفان؛ میرنیا، سیدعلی. (۱۳۶۹). ایل‌ها و طایفه‌های عشایری خراسان. تهران: نسل دانش؛ وحیدی فولادیان، میرزا احمد. (۱۳۸۵). کشف‌النسب. جلد ۱ و ۲ در یک مجلد. بی‌جا: بی‌نا؛ یزدانی، حسین‌علی (حاج کاظم). (۱۳۷۰). صحنه‌های خونینی از تاریخ تشیع در افغانستان. مشهد: مؤلف.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *