جغرافیا, محتوای اپلیکیشن

اوروه /Owrvah/

نام تاریخی و اوستایی غزنی
مؤلف: عبدالعلی عادلی
جلد اول، ویراست دوم

غزنی یکی از شهرهای ایران باستان است که در منابع تاریخی با نام های متعددی یاد شده است. قدیم‌ترین نامی که بر این منطقه تطبیق می‌کند اوروه است که در اوستا هم آمده است. موقعیت جغرافیایی آن، شرق کویر نمک بوده و بخش عمده‌ای از سرزمین ایران باستان نیز در آنجا واقع است. مطابق اوستا، ایران باستان دارای ۱۶ ناحیۀ معروف بوده که اوروه یکی از آن‌ها بوده است (بلنیتسکی، ۱۳۷۱: ۱۹). ضبط لغت این اصطلاح در متن اوستا اوروم (Urvam) و در ترجمه‌ها اوروه (Urva) آمده است.

آریان‌پور، اوروه را اولین نامی می‌داند که برای شهر غزنی در متن کهن و قدیمی اوستا آمده است. «اوروه» در اصل به معنای کوهستان است؛ از آنجایی که جغرافیای غزنی عمدتاً کوهستانی بوده، این نام برای آن اطلاق شده است (آریان‌پور، ۱۳۹۲: ۲۴)». در بخش وندیداد اوستا، در این باره چنین آمده است: «اهورا مزدا گفت: هشتمین از جاها را آفریدم، اوروه پرچراگاه است (دارمستر، ۱۳۸۲: ۶۵)». در متون تاریخی پس از اسلام نیز غزنی مرکز زابلستان دانسته شده است (حموی، ۱۹۹۵، ج ۳: ۱۲۵). «زاول شهر بزرگ و گرمسیر است و در او میوه بسیار و شکارگاه‌های خوب و علف‌زار فراوان است (مستوفی، ۱۳۶۴: ۱۸۴)». ملک‌الشعرای بهار در نسخۀ تصحیح‌شده کتاب تاریخ سیستان آورده است: «مراد از زابلستان ناحیه‌ای است که شهر غزنین قصبۀ آن بوده و بعدها آباد و پایتخت سلاطین غزنوی شده است و محمود غزنوی را بدین جهت زابلستانی خوانده‌اند (تاریخ سیستان، ۱۳۶۶: ۳۰۸)». این نشانه‌ها حکایت از آن دارند که غزنی همان اوروه است.

در تعیین موقعیت جغرافیایی اوروه، اظهار نظرهای متفاوتی مطرح شده است. شارل ژوزف دو هارله فرانسوی اوروه را شهری نامعین در جنوب خراسان دانسته و ادوارد براون انگلیسی آن را منطبق با شهر توس در خراسان اعلام کرده است (دارمستر، ۱۳۸۲: ۶۹). مارتین هوگ آلمانی نیز آن را نام قدیم کابل گفته است (بهرامی، ۱۳۶۷، ج ۱: ۲۹۴) که درست نیست، چرا که کابل در اوستا به نام وهکرته خوانده شده است (رضی، ۱۳۸۲، ج ۱: ۱۹۵). در ترجمۀ پهلوی اوستا، موقعیت جغرافیایی اوروه در جنوب فرات معین شده است که هاشم رضی آن را نادرست می‌داند و معتقد است تعیین اوروه در جنوب فرات از دستبردهای تاریخی است که قصد دارند جایگاه اوستا را به غرب منتقل کنند (همان: ۲۲۳). همچنین برخی اورگنج مرکز خوارزم در ترکمنستان را اوروه اعلام کرده‌اند که پورداوود آن را فاقد استدلال می‌داند و می‌گوید از خوارزم در اوستا با نام دیگری جداگانه یاد شده است (پورداوود، ۱۳۴۷: ج ۱، ۴۹۷). گراردو نیولی دانشمند اوستاشناس ایتالیایی اوروه را منطقه‌ای میان رود گومل و کورم در شرق غزنی تعیین می‌کند و احتمال می‌دهد که با اورگون کنونی در پکتیا مطابقت داشته باشد (نیولی، ۱۳۷۸: ۴۵ _ ۶۰). عبدالحی حبیبی نیز در همین راستا ولایت پکتیا و کوه سلیمان را اوروه دانسته است (حبیبی، ۱۳۷۷: ۲۵) اما هر دو نویسنده برای اثبات نظر خود دلیل و شاهدی ذکر نکرده اند.

دیدگاه‌های هارله و براون به چند دلیل درست‌تر به نظر می‌رسد. دلیل اول اینکه نظر آن‌ها با دیگر شهرهای اوستایی که غالباً در شرق کویر و در حوزۀ جبال هندوکش و بابا قرار دارند، همخوانی دارد. دلیل دوم اینکه مطابق دیدگاه براون، در برخی از مقاطع تاریخی برای منطقۀ غزنی اسم و عنوان طوس / توس هم به کار رفته است. دلیلش آن بوده است که ساکنان این منطقه از تبار توس بن گودرز اند (آریان‌پور، ۱۳۹۲: ۲۵). یکی از شواهد، وجود کوهی است در منطقۀ دایَه امروزی که به نام «کوه توس» یا «کوه شاه‌توس» معروف است. از سوی دیگر انطباق اوروه با شهر توس در مشهد کنونی احتمال ضعیفی است؛ زیرا خراسان تاریخی شامل چهار شهر مهم بلخ، مرو، هرات و نیشابور بوده است و حوزۀ نیشابور و توس کنونی که در دوران سلطنت پهلوی به خراسان موسوم شده است در واقع یک چهارم خراسان تاریخی است و نه تمام آن (کیانی، ۱۳۹۳، ج ۱: ۱۰۱).

نام دیگری که بعد از اوروه برای شهر غزنی به کار رفته، هژیرستان است. وقتی هژیر فرزند گودرز وزیر کیکاوس، در منطقۀ دایۀ امروزی قلعه‌ای می‌سازد که امروزه به شهر قرغان معروف است، این منطقه به هژیرستان تغییر نام پیدا می‌کند. آریان‌پور معتقد است که در دوران شاهان زابلی منطقۀ وسیعی مانند مناطق جغرافیای امروزی غزنی به شمول گردیز تا قندهار و کویته پاکستان، تحت عنوان هژیرستان یاد می‌شده است (آریان‌پور، ۱۳۹۲: ۲۵). آخرین و معروف‌ترین نام این منطقه غزنی است که از گذشته‌های دور و همزمان با سایر نام‌ها برای این شهر اطلاق شده و از مدت‌ها قبل از دورۀ اسلامی، تا امروز ماندگار شده است. اصل فارسی آن، «گزنه» بوده که عرب‌ها «غزنه» تلفظ کرده‌اند و امروزه نیز بدان شهرت یافته است.

منابع: آریان‌پور، محمدعلی افتخاری. (۱۳۹۲). «مصاحبۀ عبدالعلی عادلی با آریان‌پور». در مجله نگاه فردا، ویژه‌نامۀ غزنی ۲۰۱۳. شمارۀ ۹، صص ۲۴ و ۲۵؛ بلنیتسکی، آلکساندرماکوویچ. (۱۳۷۱). خراسان و ماوراءالنهر. ترجمۀ پرویز رجاوند. چاپ دوم. تهران: مؤسسۀ مطالعاتی و تحقیقات فرهنگی؛ بهرامی، احسان. (۱۳۶۷). فرهنگ واژه‌های اوستایی. تهران: نشر بلخ؛ پورداوود، ابراهیم. (۱۳۴۷). یشت‌ها. جلد ۱. ترجمۀ بزرگمهر کیانی. چاپ پنجم. تهران: جامی؛ تاریخ سیستان. (۱۳۶۶). مؤلف ناشناس. چاپ دوم. تهران: پدیدۀ خاور؛ حبیبی، عبدالحی. (۱۳۷۷). تاریخ افغانستان بعد از اسلام. چاپ ۳. تهران: دنیای کتاب؛ حموی، یاقوت. (۱۹۹۵ م). معجم‌البلدان. جلد ۳. چاپ دوم. بیروت: دارالصادر؛ دارمستر، جیمس. (۱۳۸۲). مجموعۀ قوانین زردشت (وندیداد اوستا). ترجمۀ موسی جوان، تهران: دنیای کتاب؛ رضی، هاشم. (۱۳۸۲). اوستا؛ کهن‌ترین گنجینۀ مکتوب ایران باستان. جلد ۱. تهران: بهجت؛ کیانی، محمدفاضل، (۱۳۹۳). «سرآغاز تاریخ غزنی». در غزنی، بستر شرق تمدن اسلامی (مجموعه مقالات). جلد ۱. تهران: عرفان. صص ۹۳ تا ۱۱۳؛ مستوفی قزوینی، حمدالله. (۱۳۶۴). تاریخ گزیده. چاپ سوم. تهران: امیرکبیر؛ نیولی، گراردو (۱۳۷۸). زمان و زادگاه زردشت. ترجمۀ سید منصور سید سجادی. تهران: آگه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *