شخصیت ها, محتوای اپلیکیشن, مشاهیر هزاره

ابراهیم خان گاوسوار (۱۲۹۴ تا ۱۳۶۱ ش)

از رهبران ضدحکومتی و فعال سیاسی
مؤلف: اسدالله شفایی
جلد اول،‌ ویراست دوم

ابراهیم خان فرزند محمدموسی‌ خان در قریۀ بَرْگَر ولسوالی شارستان واقع در ولایت ارزگان (دای‌کندی فعلی) به دنیا آمد. سال تولد او ۱۲۹۴ ش / ۱۹۱۵ م برآورد شده است. او از تیرۀ اَخَیْ، یکی از شاخه‌های طایفۀ «سه‌پای» شارستان از قوم هزاره بوده است (نجفی، ۱۳۷۷: ۴۸).‏

بر اساس برخی منابع، ارباب امیرداد پدرکلان او، مردی تنومند، و بزرگِ تیرۀ اخی بوده که در جنگ با کوچی‌ها هم شهرت داشته است. او بر گاو زین‌شده سوار می‌شده و از این رو اخلافش گاوسوار نام گرفته‌اند (اخلاقی، ج ۲، ۱۳۸۰: ۴۷۶). ابراهیم خان پدرش ارباب موسی را در حدود پانزده‌سالگی، در جریان یک درگیری محلی، ظاهراً در جنگ با کوچی‌ها از دست داد و تدریجاً به‌ عنوان بزرگ تیرۀ اخی جای پدر را گرفت (دولت‌آبادی، ۱۳۸۵: ۲۱۰). او در این زمان ارباب ابراهیم بَرگَر خوانده می‌شد. گفته می‌شود که او در مکتب سنتی درس خوانده و سواد خواندن و نوشتن داشته است. مورخان، او را شخصیتی بی‌باک و در عین حال جوانمرد توصیف کرده‌اند (نجفی، ۱۳۷۷: ۵۴). او نمونه‌هایی از مقابله با ورود کوچی‌ها را نیز در کارنامۀ خود دارد.

نخستین حرکت اعتراضی مهم گاوسوار در سال ۱۳۲۳ ش / ۱۹۴۴ م علیه حاکم اُلقان /اُلْقُوِ شارستان، بخشی از حکومت کلان پَنْجَوْ و در اعتراض به وضع انواع مالیات‌های سنگین حکومتی شروع شد؛ از جمله مالیات روغن بر حیوانات اهلی و مواشی. بر اساس روایات تاریخی، این مالیات خاص مناطق هزاره‌نشین بوده و عموماً پرداخت آن بسیار دشوار بود و باعث شد بسیاری از هزاره‌ها به دلیل ناتوانی در پرداخت آن به زندان بیفتند، دارایی خود را بفروشند و حتی مهاجرت کنند (همان: ۷۴). ابراهیم خان به ‌عنوان یکی از بزرگان قومی هنگام حضور در مقر ولسوالِ اُلقان (مرکز ولسوالی شارستان) از برخورد تند توأم با دشنام و ناسزای عبدالجلیل حاکم شارستان با بدهکاران مالیات برآشفته شد و از سر خشم با تفنگچه شلیک کرد. حاکم به اتاق دیگر پناه برد و ابراهیم خان با ملازمان مسلح خود به قلعۀ رستم‌بیگ، خُسُر خود در همان حوالی پناه گرفت. اقدام حاکم برای دستگیری او ناکام ماند و وی با افرادش به منطقۀ خود، بَرْگَر بازگشت. چندی بعد او با شماری از افراد مسلح تحت فرمان خود شب‌هنگام به برخی دوایر دولتی در اُلقان حمله کرد و با غنیمت گرفتن مقداری اموال متواری شد. حکمران پَنْجَوْ با اطلاع از این ماجرا، شماری از بزرگان محلی شارستان، دای‌کندی و بهسود را مأمور کرد تا ابراهیم خان را وادار سازند خود را تسلیم کند. گاوسوار با اصرار و وساطت بزرگان محلی به دیدار سید عباس لوگری، حکمران پَنْجَوْ رفت؛ از بابت مالیات سنگین زبان به شکایت گشود و ظاهراً عفو شد (نجفی، ۱۳۷۷: ۹۴).

او در بازگشت از مقر حکومتی، برخلاف خواست حکمران از بازگرداندان اموال غنیمتی و پرداخت مالیات سر باز زد و حکومت به دلیل ترس از تحریک مخالفان، او را به حال خود گذاشت. او به‌تدریج افراد وفادار را در وضعیتی جذب کرد که گرفتن مالیات‌های سنگین، به‌ ویژه مالیات روغن بر مواشی، مردم را به ستوه آورده بود. این مالیات بعد از شکست هزاره‌ها از عبدالرحمان وضع شده بود (پولادی، ۱۳۸۷: ۶۳۳؛ مقصودی، ۱۳۶۸: ۲۸). او در اوایل ۱۳۲۴ ش برای دادخواهی و شکایت از بابت تحمیل مالیات‌های سنگین بر مردم، به دیدار سید عباس لوگری حکمران رفت؛ اما حکمران او را زندانی کرد. البته بعد از حدود چهل روز با وساطت و ضمانت سران قوم رها شد و به شارستان بازگشت (دولت‌آبادی، ۱۳۸۵: ۲۱۱).

ابراهیم خان بعد از بازگشت از پَنْجَوْ، ناخشنود از برخورد حکومت کلان، با همراهی افراد یوسف‌بیگ و اسلم‌بیگ، دیگر خان‌های محلی، لشکری تشکیل داد. بر اساس روایت‌های تاریخی، یک رویداد دیگر جرقۀ خیزشِ دوم او را زد: پیرمردی از منطقۀ غوچان خود را به ابراهیم خان رساند و زبان به شکایت گشود که مأموران مالیات، دختر او را به عوض چند ماه مالیات روغن که او توان پرداخت آن را نداشته، به زور گرفته‌اند. این رویداد، خشم ابراهیم خان را برانگیخت و چندین تن از افراد مسلح خود را برای دستگیری محصلان مالیات به منطقه فرستاد. افراد وی پس از دستگیری مأموران، آنان را تازیانه زدند و افراد مسلح بیشتری به دستور گاوسوار برای دستگیری دیگر مأموران حصول مالیات به دیگر مناطق همجوار فرستاده شدند (دولت‌آبادی، ۱۳۸۵: ۲۲۳). او در سنبلۀ ۱۳۲۴ ش با لشکری از مردان مسلح، شمار زیادی از مأموران مالیاتی را دستبند زد و به سوی مقر حاکم اُلقان به راه افتاد. حاکم از این اقدام وحشت کرد و به کمک یکی دیگر از بزرگان قومی به نام ارباب موسی چوچی، افراد یوسف‌بیگ (خسر وی) را از وی جدا کرد. ابراهیم خان که احساس کرد در صورت ادامۀ مخالفت با مقاومت و تبانی ارباب‌ها روبه‌رو خواهد شد، به نیروهایش دستور داد به بَرْگَر بازگردند. به این ترتیب تحرکات دوم او در سنبلۀ ۱۳۲۴ ش (نجفی، ۱۳۷۷؛ ۱۲۰) ناکام ماند.

در این زمان، حکمران پَنْجَوْ با اطلاع از این وضعیت، گروهی صد نفری از محصلان مالیاتی را بسیج کرد تا مردم را با ارعاب و تهدید به پرداخت مالیات وادار کنند. مراد خالروی سردستۀ مأموران مالیات در منطقۀ سیاه‌دره متهم شد که با ورود به خانه یکی از افراد به ناموسش نیز دست‌درازی کرده است. ابراهیم خان با اعزام ده‌ها تن از مردان مسلح، خالروی و افرادش را دستگیر کرد؛ اما با وساطت بزرگان محلی از قتل او چشم پوشید (همان: ۱۱۴ تا ۱۱۶؛ دولت‌آبادی، ۱۳۸۵: ۲۲۴). او پس از این ماجرا بیشتر تحریک شده و به مردم شارستان اعلام کرد که دیگر اجازه ندارند مالیات روغن موسوم به «کته‌پاوی» را به حکومت بپردازند و باید به فکر تهیۀ سلاح باشند. حکمران به دنبال این رویداد، عبدالقدوس خان، قومندان امنیۀ حکومت کلان را با ده‌ها سرباز برای دستگیری ابراهیم خان به بَرْگَر فرستاد. قومندان شیوۀ ملایمی در پیش گرفت و شخصاً به خانۀ ابراهیم خان رفت؛ اما در همان زمان افراد ابراهیم خان، ارباب‌های همراه قومندان را دستگیر و ضرب و شتم کردند. ابراهیم خان عزم خود را بر جنگ با قاطعیت ابراز کرد و به قومندان گفت که بنا بر حرمت مهمان او را دستگیر نمی‌کند. او می‌تواند با سربازانش برود و برای جنگ آمادگی بگیرد. ظاهراً با وساطت ملایان، ابراهیم خان از قتل ارباب‌ها صرف نظر کرد؛ اما از آن‌ها خواست که پول و اسلحه در اختیارش بگذارند. با این وصف ارباب‌ها پس از رهایی، از این تعهد سر باز زده و به طرفداری از حکومت وارد جنگ شدند (نجفی، ۱۳۷۷: ۱۱۷). ابراهیم خان در چنین وضعیتی، در زمستان سال ۱۳۲۴ ش / ۱۹۴۵ م سعی کرد موافقت شماری از سران و متنفذان قوم را برای یک خیزشِ وسیع جلب کند. او در نظر داشت با استفاده از فصل زمستان، شارستان را تصرف کند و به سوی مقر حکومت کلان در پَنْجَوْ برود. در این مرحله، نخست اقوام و بستگان او که بر اساس روایت‌ها شمارشان بیش از پنج‌صد نفر می‌شد، به او پیوستند و بعد اسلم‌بیگ با همراهانش به او پیوست (دولت‌آبادی، ۱۳۸۵: ۲۲۶). کُتُوتْ، گُلْدان، تَخَوِی و نالِیجْ از دیگر مناطقی عنوان شده است که افراد آن‌ها در درۀ چرخ به لشکر گاوسوار پیوستند. شمار مردان مسلح او در منابع مختلف چند هزار تن (بین شش تا بیش از ده هزار) برآورد شده است (نجفی، ۱۳۷۷: ۱۲۲). گاوسوار در رأس این لشکر عازم مقر حکومتی اُلقان شد. اُلقان بعد از حدود ده روز مقاومت، به دنبال نقب‌زدن افراد گاوسوار در بخشی از قلعه و انفجار یکی از برج‌های آن و بیش از سی کشته از دو طرف، سقوط کرد. این اتفاق، حکومت مرکزی را بسیار نگران کرد و بار دیگر نیروهایی را به شمول افراد برخی ارباب‌های مناطق دای‌کندی، دای‌زنگی، بهسود و یکه‌اُولَنگ به سوی شارستان سوق داد. نیروهای گاوسوار در منطقهٔ رباط با قوای حکومتی درگیر شده و بعد از جنگ سختی آنان را شکست دادند. گاوسوار پس از آن با شماری از افراد مسلحش در منطقۀ زردنی استقرار یافت.

از آغاز سال ۱۳۲۵ ش / ۱۹۴۶ م ابعاد خیزشِ مردم شارستان گسترش یافت و حکمران کلان از کابل نیروی کمکی خواست (نبی‌زاده، ۱۳۹۰: ۵۱۴). در همین زمان، ظاهرشاه در بیست‌وپنجم حمل این سال، شاه‌محمود خان را به جای سردار هاشم خان به صدارت تعیین کرد و وی راه مصالحه با مخالفان را در پیش گرفت. حکومت با نگرانی از گسترش خیزشِ مردمی، هیئتی را به ریاست محمد‌اسماعیل ماهیار، والی کابل و همراهی شماری از بزرگان هزاره به شمول عبدالله خان رئیس تفتیش وزارت مالیه و نادر علی خان رئیس ارزاق به شارستان اعزام کرد تا با گاوسوار مذاکره کند. شماری از آن‌ها در منطقۀ زردنی محل استقرار ابراهیم خان به دیدار وی رفتند و او را متقاعد کردند که برای مذاکره به مقر حکومتی در پَنْجَوْ بیاید (دولت‌آبادی، ۱۳۸۵: ۲۲۷). گاوسوار ضمن انتقاد از وضع مالیات‌های کمرشکن و مظالم حکومت بر هزاره‌ها، سه شرط را برای قبول درخواست آن‌ها مطرح کرد: هزار خروار روغن حواله برداشته شود؛ به ستم مأموران حکومتی در مناطق هزاره‌نشین رسیدگی شود؛ افرادش که دست به مخالفت مسلحانه زده بودند، بازخواست نشوند (همان). گاوسوار با قبول این شروط از سوی هیئت، برادرش عرضی‌حسین را به ‌عنوان مسئول نیروهایش در شارستان تعیین کرد و با کاروان بزرگی از همراهان و هیئت قومی عازم کابل شد و مورد استقبال قرار گرفت (نبی‌زاده، ۱۳۹۰، ج ۱: ۵۱۵). گفته می‌شود هنگام ورود گاوسوار به کابل، جمعیت بسیاری به خیابان‌ها آمده بودند «تا بچه گاوسوار را ببینند؛ مردی که در برابر شاه قد علم کرده بود». او در کابل با شاه‌محمود، صدراعظم و ظاهر شاه دیدار کرد و با عبارات ساده گفت که مردم از مظالم حکومت و مالیات‌های سنگین به ستوه آمده‌اند؛ با شکم گرسنه به علف‌خواری روی آورده‌اند و در چنین وضعیتی از بابت حیوانات اهلی هم مالیات می‌دهند. ظاهر شاه با ملایمت گفت که مالیات روغن شرکت را برای تمام هزاره‌جات می‌بخشد و از تقصیر او در کشتن سربازان هم می‌گذرد (نجفی، ۱۳۷۷: ۱۵۱). برخی مورخان عزل هاشم خان از صدارت را در حمل ۱۳۲۵ ش از نتایج مخالفتِ ابراهیم خان با حکومت وقت می‌دانند (دولت‌آبادی، ۱۳۸۵: ۲۲۸) و گفته می‌شود سید عباس، حکمران پَنْجَوْ نیز به همین دلیل عزل شد (اخلاقی، ج ۲، ۱۳۸۰: ۴۷۷). به نوشتۀ مورخان، خیزشِ گاوسوار علیه حکومت تبعات مثبت درخور توجهی داشت و ضمن پذیرش نسبی خواست‌های مخالفان و لغو مالیات روغن، اقتدار و ابهت نظام پادشاهی را زیر سؤال برد و امیدهایی را در میان مردمان محروم به وجود آورد (ناصری داوودی، ج ۳، ۱۳۹۰: ۹۷). در واقع او با رهبری یک خیزشِ مردمی، در نهایت حکومت را وادار به عقب‌نشینی کرد. برخی بر این باورند که دربارۀ کارنامۀ گاوسوار فقط مخالفت مسلحانۀ او درخور توجه است و بقیۀ زندگی او به‌ عنوان خان‌زاده‌ای که در اواخر موافق حکومت بود، نکتۀ مهمی را در بر ندارد (دولت‌آبادی، ۱۳۸۵: ۲۱۲).

ابراهیم خان گاوسوار بعد از مصالحه چند سال در کابل (بر اساس برخی روایت‌ها به صورت تحت نظر) ماند و بعدها به حلقۀ سیاسی و مبارزاتی سید اسماعیل بلخی پیوست. گفته می‌شود مخالفتِ او در بلخی انگیزۀ بیشتری برای مبارزه با نظام استبدادی ایجاد کرد (خسروشاهی، ۱۳۷۰: ۸۶). گاوسوار جزء حلقۀ مرکزی جریان سرّی (که در برخی منابع، «حزب ارشاد» و در برخی دیگر «گروه اتحاد» نام گرفته است) شد. این جریان در اوّل حمل ۱۳۲۹ ش تصمیم گرفت شاه‌محمود خان، صدراعظم را هنگام جشن سنتی نوروز ترور کند و زمینۀ خیزشِ عمومی را علیه حکومت مهیا سازد (نبی‌زاده، ۱۳۹۰، ج ۱: ۵۱۶). اما با خیانت یکی از اعضای تازۀ حزب به نام گل‌جان وردک تمامی اعضای این حلقه دستگیر شدند و به روایتی چهارده تن از آنان تا سال ۱۳۴۳ ش / ۱۹۶۴ م به مدت چهارده سال در زندان ماندند (ناصری داوودی، ج ۳، ۱۳۹۰: ۹۳؛ نجفی، ۱۳۷۷: ۱۶۸). بنا بر برخی روایات، شخص او و بلخی در محاکمات بعدی به اعدام و بقیه به حبس‌های طولانی محکوم شدند؛ اما ظاهر شاه از تأیید حکم اعدام خودداری کرد.

ابراهیم خان پس از رهایی به ولایت بغلان تبعید و در شهر پل‌خمری مستقر شد و عملاً پروندۀ مبارزاتی‌اش بسته شد. در برخی منابع آمده است که گاوسوار در اوایل ۱۳۶۰ ش / ۱۹۸۱ م تلاش کرد میان حکومت و برخی احزاب جهادی مخالفِ آن در مناطق مرکزی، به ویژه شورای انقلابی اتفاق اسلامی، میانجی‌گری کند (نبی‌زاده، ۱۳۹۰: ۵۱۸). گاوسوار در سال ۱۳۶۱ ش / ۱۹۸۲ م در پل‌خمری درگذشت.

منابع: اخلاقی، محمداسحاق. (۱۳۸۰). هزاره در جریان تاریخ. جلد ۲. قم: شرایع؛ پولادی، حسن. (۱۳۸۷). هزاره‌ها. ترجمۀ علی عالمی کرمانی. تهران: عرفان؛ خسروشاهی، سید هادی. (۱۳۷۰). نهضت‌های اسلامی افغانستان. تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی؛ دولت‌آبادی، بصیراحمد. (۱۳۸۵). هزاره‌ها از قتل عام تا احیای هویت. تهران: ابتکار دانش؛ مقصودی، عبدالحسین. (۱۳۶۸). هزاره‌جات سرزمین محرومان. کویته: بی‌نا؛ ناصری داوودی، عبدالمجید. (۱۳۹۰). مشاهیر تشیّع در افغانستان. جلد ۳. قم: مرکز بین‌المللی ترجمه و نشر المصطفی؛ نبی‌زاده، محمدعوض. (۱۳۹۰). مجموعه مقالات. جلد ۱. بی‌جا: هوپس گرافیک دیزاین؛ نجفی، علی. (۱۳۷۷). روایت افتخار (تاریخچهٔ مبارزات ابراهیم خان گاوسوار). قم: مرکز نویسندگان افغانستان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *