آخرین مطالب, اطلاعیه‌ها, رسانه بنیاد, نقد و نظر

پاسخ تفصیلی بنیاد دانشنامۀ هزاره به نقد و نظرها

بنیاد دانشنامۀ هزاره، طبق سنت و سیاست پیشین خود در مواجهه با نقدها، بنا نداشته و ندارد شتاب‌زده وارد نتیجه‌گیری شود و تصامیم عجولانه اتخاذ کند. درنگ در پاسخگویی که اندکی به تأخیر نیز افتاد، ناشی از این سیاست بود. باید نقدها به تمامی جمع‌آوری و دسته‌بندی می‌شد و گزار‌ه‌های معنادار و بی‌معنای آن، از هم تفکیک می‌شدند و سرانجام با تأمل و تأنی مورد مداقه قرار می‌گرفتند و در نتیجه تصمیم‌های لازم گرفته می‌شد.
وقتی در کار تخریب یک بنا هستی هرچه کلنگ را بی‌محابا‌تر بکویی، حجم تخریب بالاتر است؛ اما وقتی می‌خواهی عمارتی را برافرازی باید با تجربه معمار‌گونه، محاسبه و مداقه یک مهندس رفتار کنی. به قول حافظ رند عالم‌سوز است که با مصلحت‌بینی کاری ندارد؛ اما کار ملک تدبیر و تأمل می‌طلبد. ما در پی ترمیم و تکمیل این عمارت هستیم و چنانکه بارها گفته‌ایم نقدهای عالمانه و از سر دلسوزی را در جهت استحکام پایه‌های این بنا می‌دانیم و هیچگاه با آن‌ها سر ناسازگاری نداشته و نداریم. نقدهای انجام‌شده بر دانشنامۀ هزاره نشانۀ حساسیت این کتاب برای مردم است و چنانکه بارها گفته‌ایم در تاریخ فرهنگی این قوم و این کشور، اولین بار است که شاهد کتابی با چنین حساسیت هستیم. ما این حساسیت را به فال نیک می‌گیریم. به همین دلیل، دفتر دانشنامه مأموریت یافت که تمامی نقدها را جمع‌آوری کند و مسائل و داده‌های مطرح شده در آن‌ها را به بررسی بگیرد. حاصل جمع‌آوری نقدهای انجام شده بیش از صد و هشتاد صفحه متن بود.
بررسی اجمالی نشان می‌داد که نقدها وجوه و ابعاد گسترده و گوناگونی دارند و از جنبه‌های مختلف قابل تفکیک و دسته‌بندی خواهند بود. این نقد‌ها، نه از نظر اغراض و اهداف ناقدان یکسانند و نه در قوت و قدرت استدلال و نه در صحت و سقم داده‌ها. بنابراین نمی‌‌شد و درست نبود که به یک پاسخ کلی اکتفا شود؛ اما اگر از حقیقت نگذریم نقدها هرچند تلخ، گزنده و غیر منصفانه هم باشند، در مجموع همه درعمق و بنیاد خود، کمبودی را تبارز داده و به گونه‌ای هرچند غیر مستقیم از آن ناشی می‌شوند. لذا این نقدها در کلیت خود سبب می‌شوند که چشم‌انداز ما در راستای اهداف اساسی دانشنامه روشن‌تر و ملموس‌تر ترسیم شود.
در فضای به وجود آمده از این نقدها، پیشنهاد‌های همدلانه و محققانه‌ای نیز از جانب برخی از بزرگان جامعه دریافت کردیم؛ امری که بنیاد دانشنامۀ هزاره را در ترسیم چشم‌انداز آینده و ارائه صورت‌بندی جدیدی از آن کمک خواهد کرد. ما امیدواریم بدین ترتیب نگرانی‌های اصلی منتقدان و انتظارات جامعه در مورد آینده‌ این پروژه مهم دست‌کم تا حدودی در این زمینه تأمین شود. نویسندگان بی‌طرف بسیاری نیز از درون جامعۀ هزاره و نیز از اقوام دیگر در دفاع از روش بنیاد دانشنامه نوشتند و مواضع آن را منطقی و مثبت ارزیابی کردند. مدیریت دانشنامه با در نظر گرفتن مجموع موارد، اعم از نقدها و پیشنها‌دها و با توجه به آنچه مطرح شد، این بیانیه‌ را در پنج قسمت سامان داده است که تقدیم می‌شود:

قسمت اول، ‌دسته‌بندی نقدها از منظر روش‌ مواجهه ناقدان با موضوع؛
قسمت دوم، دسته‌بندی محورهای مطرح‌شده در نقدها و توضیحات کلی و اجمالی دربارۀ آن‌ها؛
قسمت سوم، به آزمون نهادن چند مورد از نقدهای نسبتاً بلند از نظر سلامت شیوۀ بیان و صحت داده‌ها و ادعاهای مطرح‌شده؛
قسمت چهارم، سخنی با مردم؛
قسمت پنجم، نتیجه‌گیری؛ چشم‌انداز آیندۀ دانشنامۀ هزاره.

قسمت اول

در یک دسته‌بندی کلی می‌توان نقدها را به سه دسته زیر تقسیم کرد:
۱. نقدهای علمی واقع‌بینانه: این دسته شامل تعدادی از نقدهایی می شود که با ارجاع به متن ویراست دوم دانشنامه هزاره و مطالعۀ نسبتاً دقیق آن، نگاشته شده‌اند. هرچند نقدهایی از این دست به نسبت دیگر موارد، زیاد نیست؛ اما آموزنده و قابل تقدیر است. خصوصیت اصلی این نقدها آن است که در آن‌ها در کنار طرح کاستی‌های دانشنامه، شرط انصاف رعایت شده، زبان نقد زننده و گزنده نیست و ناقدان در کنار معایب، محاسن را نیز دیده‌اند. آنان از گسترۀ کار و پیچیدگی‌های آن گفته‌اند و ضعف‌ها و نواقص را در روشنایی ماهیت این کار مشاهده کرده‌اند. این دسته از نقدها راهکارهایی نیز برای ادامۀ مسیر داشتند؛ مانند توجه دادن به نقایص اطلاعاتی در برخی از مدخل‌ها، اشتباهات‌ رخ‌داده در داده‌های برخی دیگر از مدخل‌ها، یا خالی بودن جای تعدادی از مدخل‌ها که از نظر ناقد‌ان باید در جلد اول می‌آمد و نیز تدوین مدخل‌‌هایی در دانشنامۀ هزاره که از نظر آن‌ها معیارهای لازم را نداشته و وارد این اثر شده است. از باب نمونه می‌توان به یادداشت‌های لایق احمدی، علی کیان، حسن مالستانی، محمداسحاق فیاض و تعدادی دیگر اشاره کرد. این دسته‌از نقد‌ها نیاز به توضیح بسیار ندارند. آن‌ها را می‌پذیریم و بخشی از سرمایۀ حرفه‌ای خود ساخته وبه کار خواهیم بست. بنیاد دانشنامۀ هزاره طبق سیرۀ پیشین خود در ادامۀ فعالیت، چنین نقدهایی را برای بهبود و تکمیل این طرح تحقیقاتی مؤثر دانسته و از همکاری چنین ناقدانی استقبال می‌کند.
۲. نقدهای مقلدانه یا ناخوانده: در این دسته از نوشته‌ها و کامنت‌گذاری‌ها، ناقدان بدون مراجعه به متن دانشنامه و حداقل تورق اجمالی آن، به تبعِ دیگران و از باب همراه شدن با قافله، به قصد ثواب سنگی به سمت دانشنامه ‌انداختند. به حاشیه‌سازی روی آوردند و از طرح براندازی سخن گفتند. تنور تهمت و افترا به نویسندگان و اعضای دانشنامه را گرم کردند. آنان همچنین بدون ارائه شواهد از سرقت بی‌بنیاد ایدۀ دانشنامه هم دم زدند،از ربط این پروژه با استخبارات کشورهای بیگانه سخن گفتند، برخی از نام‌های نویسندگان را مستعار تشخیص دادند و بساط مطایبه، طنز و طعن را پهن‌کردند و کسانی که اندک طبع شاعری داشتند با سرودن نظم‌های زن‌ستیزانه بر قطر دیوان شعرشان افزودند. این جماعت ناقد نبودند، در واقع عامل فشار و نیروهای براندازی بودند. ناخوانده اظهارنظر می‌کردند و دلیل بر این مدعا اینکه بسیاری از این جماعت هیچ آگاهی از جریان نقد‌های دور اول و ویراست دوم دانشنامه نداشتند.
۳. نقدهای همراه باپیش‌داوری: در این دسته‌ از نقدها اگرچه ناقدان، بخش‌های دلخواه‌شان را مرور کرده‌ بودند؛ اما به دلیل پیش فرض‌ها و سوگیری‌هایی که داشته‌اند، از دست یافتن به داوری بی‌طرفانه دور ماندند. آنان نوعاً نگاه گزینشی را در پیش‌گرفتند. اکثریت مدخل‌ها را نادیده انگاشتند و با توسل به تعداد محدودی از مقالات، یکسره دانشنامه را سیاه دیدند و دچار مغالطات، مباحث جدلی و بعضاً مرتکب اهانت به اشخاص و نویسندگان مقالات شده‌اند. البته بیافزاییم که ما هرگز نمی‌گوییم در این نقدها وجوه مثبت و قابل استفاده برای دست اندرکاران دانشنامه و نویسندگان وجود ندارد؛ اما وجه غالب‌ در این نقدها دست‌کم عدم رعایت اصول اساسی نقد و القای این ذهنیت بوده است که دانشنامه فاقد ارزش علمی و متأثر از سوگیری سیاسی است. برخی از این نقدها حتی متأثر از ذهنیت تئوری توطئه نیز بوده است که مصادیق هر یک در ادامه ذکر خواهند شد. حال آنکه نقد معیاری یک کتاب نه‌تنها برای هیچ‌کس زیان‌بار نیست؛ بلکه منافع و مزایای بسیاری برای جامعه دارد. کتابی بعد از انتشار وقتی در دسترس عموم قرار بگیرد، دیگر هیچ چیزِ سری، پنهان و توطئه‌آلود ندارد؛ زیرا همگان می‌توانند آن را بخوانند و قضاوت کنند؛ خوشبختانه امروزه جامعۀ بشری به میزانی از رشد و بلوغ رسیده است که کتاب را خطرناک تلقی نمی‌کند. کتاب تنها به نقد و تضارب آرا نیاز دارد که باید با رعایت اصول معینی انجام شود. زیرپاگذاشتن این اصول ما را وارد فضاهای مغالطه، جدال‌های بی‌پایان و بگومگوهای بی‌فرجام می‌کند.
نقد اصولی به اجمال بر پایه‌های چندی استوار است که نقدهای دستۀ دوم و سوم متأسفانه به شکل آشکاری از آن‌‌ها فاصله گرفته بودند. در یک نقد سالم باید اصولی مانند:
۱.بی‌طرفی؛
۲. توانمندی ناقد در موضوع موردنظر؛
۳. پرهیز از خلط موضوعات و مسائل؛
۴. اختصاص وقت و زمان مناسب برای خواندن و فهم مدعای متن موردنظر؛
۵. توجه به روش تحقیق آن متن و اهدافی که دنبال می‌کند، در نظر گرفته شود. به دلیل وجود روش‌های مختلف علمی، از شیوه‌های شکلی مانند شیوۀ ارجاع‌نویسی گرفته تا روش جمع‌آوری معلومات و انتخاب یک رویکرد علمی، معمول است که نویسنده در جایی (معمولاً در مقدمۀ اثر) اعلام ‌کند که کارش را با روش خاصی انجام داده و رویکرد علمی معینی را برای نقد و ارزیابی یک اثر انتخاب کرده است. این یک نوع قرارداد بین نویسنده و خوانندگانش است که خط سیر، راه و روش کار نویسنده را مشخص می‌کند و خوانندگان و جامعۀ مخاطب نیز انتظارات‌شان را در همان چارچوب تنظیم می‌کنند.

قسمت دوم

دسته‌بندی محورهای نقدها

الف: نقدهای سیاسی

این دسته از نقدها دانشنامه را پروژۀ سیاسی می‌دانند که احتمالاً توسط نهادهایی در بیرون از جامعۀ هزاره و به قصد تخریب ارزش‌های این جامعه تهیه و تدارک دیده شده و مجریان دانشنامه فقط مجری این مقاصدند و هیچ هدف علمی‌ای را دنبال نمی‌کنند. ناقدان در این گونه از نقدها بیشتر بر اساس تئوری توطئه و گمانه‌زنی‌های بی‌دلیل به اتهام‌زنی و بهتان روی آورده‌اند. با این روش دست‌اندرکاران دانشنامۀ هزاره نیز می‌توانند مطرح کنند که این نقدها نیز سیاسی هستند و دست کدام نهاد خارجی یا دشمن در میان است تا جریان مهم دانشنامه‌نویسی را در جامعۀ هزاره در نطفه خفه کند. در این صورت همه بی‌حساب می‌شویم و مخاطب بی‌طرف باید قضاوت کند که آیا بنیاد گذاشتن یک ایدۀ فرهنگی در میان یک قوم ضربۀ مهلک بر پیکر آن قوم است یا از پایه ویران کردن چنین طرحی؟
در این دسته از نقدها برخی از چهره‌های سیاسی مشخص‌تر حرف زده بودند و با تکیه بر تجربه‌های خودشان، دانشنامه را پروژۀ کشور همسایه دانسته بودند. این گونه حرف‌ها درخور پاسخ نیست؛ هرچند ارجاع ضعف‌های داخلی به بیرون از خود و اتهام نسبت دادن امور به یک کشور خارجی شبهه‌ای است که متأسفانه در فضای مسموم شبکه‌های اجتماعی به راحتی خریدار پیدا می‌کند.

ب. نقدهای هویتی

در این دسته‌ از نقدها ادعا شده است که مبنای مطرح شده از قوم و هویت مردم هزاره در دانشنامه مبنای درستی نیست. می‌گویند چون نام دانشنامه قید هزاره دارد، بنابراین باید تنها هزاره‌‌های خونی و نژادی را شامل شود و قید فرهنگی، آن را از خاصیت می‌اندازد. البته در نقدهای دیگری از این دست به این نکته نیز اشاره شده است که دانشنامه ابتدا باید تکلیف خودش را با تبار و نژاد هزاره و پیشینۀ تاریخی آن روشن می‌کرد.
البته در همین آغاز تذکر بدهیم که ساختن عبارت مخدوش «هزاره‌ فرهنگی» کار خود منتقدان محترم است که خود، بریده و دوخته‌اند. در مبنای دانشنامه قید فرهنگ در کنار چندین قید دیگر آمده است. به نظر ما چنانکه در مقدمۀ جلد اول دانشنامه نیز منعکس شده است، عناصر اصلی قومیت بنا بر مطالعات قوم‌شناسانه، با همۀ اختلاف دیدگاه‌ها در میان انسان‌شناسان (Anthropologists)، عبارت از چهار عنصر زیر هستند:
1) فرهنگ که شامل زبان هم می‌شود؛
2) تاریخ مشترک؛ (هزاره‌های شیعه، سنی و اسماعیلی علاوه بر منشأ تباری و به دلیل همین پیوند، تاریخ مشترک نیز دارند)؛
3) سرزمین؛
4) روابط اجتماعی درهم تنیده.
شاید همچنان عناصر و پیچیدگی‌های دیگری از جمله حس تعلق از نظر باقی‌مانده باشد و سؤالات بسیاری در ذهن خوانندگان خلق شود. باید خاطر نشان کنیم که اصولاً قومیت یک پدیدۀ مرکب است نه بسیط. برخلاف نژاد که در آن عنصر خونی و تباری برجسته است. مطالعات قوم‌شناسانه و نه لزوماً رویکردهای سیاسی و ایدئولوژیک، مستلزم آن است که قومیت بر اساس عناصر نام‌بردۀ فوق و عناصر مشابه مورد مطالعه قرار بگیرد؛ امری که در آن تفکیک تباری و خونی جایی ندارد. هنگامی که در قوم‌شناسی تمام خرده‌گروه‌های تباری یک قوم مورد مطالعه قرار می‌گیرد، طبیعی است که تفاوت‌های ایدئولوژیکی، سیاسی و جناحی نیز نمی‌تواند این تمامیت و شمولیت را مخدوش کند و از این منظر مطالعات هزاره ‌شناسی شامل تمام گروه‌ها و جناح‌های هزاره می‌شود و هیچ گروه و جناحی بر گروه و جناح دیگری از این حیث ترجیح ندارد.
نقدهای هویتی البته در جای خودش مهم است و متأسفانه ناقدان در این بخش نیز راهکار مشخصی را عرضه نکرده‌‌‌اند. آنان بسیار متشت و متناقض سخن گفته‌اند. نه دربارۀ ریشۀ نژادی چیز واضحی گفته‌اند و نه در تعریف قوم. تا جایی که مربوط به تعیین ریشۀ‌ نژادی و تباری هزاره‌ها می‌شود، ما اصولاً نمی‌توانیم یکی از نظریه‌ها را به‌عنوان دیدگاه رسمی در دانشنامۀ هزاره مبنا و پایه کار خود قرار دهیم؛ اما به ارائه و معرفی نظریات هزاره‌پژوهان در این رابطه، مخصوصاً پژوهشگران هزاره خواهیم پرداخت تا بستر و زمینه‌ای مناسب فراهم شود و در چنین بستری نظریات کارشناسان بیش از پیش در معرفی منَشأ تباری هزاره‌ها انعکاس یابند. در این راستا نظریات هزاره‌پژوهان به هر میزانی که از مستندات قوی علمی برخوردار باشند، به اعتبار علمی دانشنامه در زمینۀ مطالعات هزاره‌شناسی کمک خواهد کرد. از این روی نیاز است که بحث و تبادل نظرهای علمی جامع و دقیق به عمل آید تا بهترین زبان و میکانیزمی معیاری، به دور از هرگونه شائبه تاریخ‌سازی شکل گیرد که در آن مدعا با دلیل تناسب و توازن داشته باشد.
در تعریف قومیت نیز سخن منتقدان گنگ است. باید از این بزرگواران پرسیده شود که وقتی تعریف موجه و رایج امروزی از قوم را که دانشنامۀ هزاره مطرح کرده، قبول ندارید و آن را به سخره می‌گیرید، آیا از تعریف قوم بر اساس نژاد خالص می‌توانید دفاع کنید؟ چه علمی متکفل تعیین نژاد خالص است؟ آیا یک دانشنامه وظیفه دارد برای کار خود ابتدا به آزمایش ژنتیک یکایک افراد روی بیاورد؟
این منتقدان چون مبنای روشنی نداشتند و از طرفی تصمیم داشتند به هر شکلی با مبنای دانشنامه نیز مخالفت کنند، به پراکنده‌گویی‌های بسیاری روی آوردند. برخی از این دوستان قومیت را متکی به خواست آدم‌ها کردند و گفتند هر فردی که خود را هزاره می‌داند، بیاورید و هرکه ندانست کنار بگذارید. مگر می‌شود یک واقعیت اجتماعی را با سلیقه، قهر و آشتی‌ها و حب وبغض‌های افراد محک زد؟ از این گذشته به توابع این ایده فکر نکردند که چطور می‌شود در یک مطالعۀ قوم‌شناسانه از افراد آن قوم پرسید که خود را عضو آن قوم می‌دانند یا خیر؟

ج. نقدهای ساختار علمی

در این دسته از نقدها، ناقدان به سراغ ضعف و فتور در سازمان علمی و مدیریتی دانشنامه رفته‌اند. می‌توان اتهام صوری بودن نهاد‌های علمی دانشنامه را نیز در این بخش جای داد. در این باره این‌قدر می‌توان گفت که در طول این ده‌ سال تلاش بسیاری شده است که از حداکثر ظرفیت داشته‌های علمی و تجربی قوم استفاده شود. هم از شخصیت‌های فرهنگی نسل اول و نیز تحصیل‌کردگان نسل جدید. شورای علمی دانشنامه از افراد شناخته‌شده و شاخص هستند. تمام نویسندگان دانشنامه که بدنۀ اصلی ساختار علمی دانشنامه را تشکیل می‌دهند، با شرایط خاصی برگزیده می‌شوند که از آن جمله شرط تحصیلی حداقل دورۀ فوق ‌لیسانس و ماستری است و بسیاری از آن‌ها تجربه تألیف نیز دارند. ارزیابان علمی ما که رسالت اصلی ارزیابی مقالات را بر عهده ‌دارند، همگی از سرآمدان حوزۀ خودشان هستند. اما با این وجود، ضعف و فتور را نمی‌توان به طور کلی انکار کرد. این ضعف در کل ساختار فرهنگی جامعه وجود دارد. دانشنامه هزاره در ۲۸ موضوع مختلف مقاله دارد و هرکدام از این موضوعات متخصص خودش را می‌طلبد. اگر نگاهی به روند روبه رشد و تکمیل ساختار علمی دانشنامه در ویراست اول و دوم بیندازیم، تفاوت را مشاهده می‌کنیم. در همین رابطه گفتنی است که نظر ناقدان بیشتر به فهرست سازمان علمی دانشنامه در ویرایش دوم جلد نخست است که در سال 1399 خورشیدی منتشر شده است. در خلال سه سال بعد از آن تا امروز و در جریان کار روی جلد دوم دانشنامه، سازمان علمی دانشنامه در سطوح مختلف بسیار گسترده‌تر و دچار تغییراتی شده که عموم ناقدان از آن بی‌اطلاع هستند.این روند تکمیلی متوقف نشده و ادامه خواهد داشت.
تکمیل یک‌باره سازمان علمی امری نیست که به سادگی میسر باشد. موانع بسیاری بر سر راه آن وجود دارد که نخستین و مهم‌ترین آن ضعف و فتور در وجود متخصصان و نویسندگان در رشته‌های گوناگون در جامعۀ هزاره است. کثرت عالمان دینی و تعدادی دانشجویان در چند رشته محدود از رشته‌های علوم انسانی، باعث شده گمان کنیم ما در تمام رشته‌های علمی و پژوهشی غنی هستیم. حال آنکه چنین نیست. بر این اضافه کنیم که ازدحام این نویسندگان نیز در چند ولسوالی هزاره‌‌نشین است و ما در بسیاری از مناطق نویسنده و محقق نداریم. این ضعف در تاریخ‌نگاری ما هم خودش را به شکلی نشان داده است. شما وقتی به کتاب پژوهشی در تاریخ هزاره‌های استاد کاظم یزدانی نگاه می‌کنید، می‌بینید تمرکز ایشان تنها روی چند منطقۀ محدود از مناطق هزاره است و از بسیار دیگر از مناطق هزاره‌‌نشین ازجمله دای‌چوپان و ارزگان خاص، چیزی در آن مطرح نشده است. حال با این وضعیت، انتظار دور از واقع است که دانشنامه بتواند از بسیاری از قریه‌ها و قصبات محروم هزاره به سادگی نویسنده و کارشناس پیدا کند، حال بگذریم از اینکه آن افراد هم تمایل یا موقعیت کار با دانشنامه را به علل و دلایل مختلف داشته باشند. این وضعیت باید به تدریج سامان بیابد و از نقایص کاسته شود.

د. نقدهای روش‌شناختی

این دسته از انتقادات، روش در پیش گرفته شده توسط دانشنامه را مطلوب ندانسته و برخی از آنان به جای مدخل‌های مبتنی بر ابژه‌های واقعی، طرح دانشنامه‌ موضوعی یا مسئله محور را پیشنهاد کرده‌اند. سخن یکی از منتقدان در این زمینه چنین است: «دانشنامه یک اثر علمی و تخصصی است. نخستین ویژگی علمی بودن این است که مسئله محور باشد… هر مدخل باید به یک مسئله از مسایل هزاره بپردازد».
لازم است گفته شود که هر دانشنامه و هر کتابی برای اینکه کارش را شروع کند، باید روشی را انتخاب کند. روش‌ها هر کدام در جای خود لازم و مفیدند و امتیازی نسبت به هم ندارند. به نویسنده می‌شود گفت که روش انتخابی‌ات در این مورد خاص مناسب نبوده و بهتر بود از روش دیگری استفاده می‌کردی؛ اما نمی‌شود گفت که کلاً روش درست و علمی فقط روشی است که من پیشنهاد می‌کنم. دانشنامۀ موضوعی اصولاً طرح دیگری است و ممکن است در جای خود لازم باشد، اما معمولاً دانشنامه‌های موضوعی یک امر پسینی است و زمانی جایگاه دارد که ابتدا تمام امور عینی یک جامعه ثبت و ضبط شده باشد تا با توجه به آن واقعیات بتوان موضوعاتی را استخراج کرد.
برخی از این منتقدان نیز نسبت به روش تحقیق و رفرنس‌های مدخل‌های دانشنامه تردید رواداشته‌اند. در پاسخ باید گفت، موضوع رفرنس‌ها در یک دانشنامه عمومی که موضوعات بسیاری را شامل می‌شود، نیز از یک قاعده تبعیت نمی‌کند. فرق است میان امور تاریخی یا باورهای مردمی و پژوهش‌های یک قریه. دادن یک حکم کلی و زیر سؤال بردن کل یک اثر خودش کار علمی نیست. به‌عنوان مثال در معرفی یک کتاب بهترین منبع خود کتاب است که نویسنده به آن مراجعه کرده و توصیفی بدون تحلیل از محتوای آن ارائه می‌کند. معرفی کتاب در دانشنامه نقد یا تحلیل کتاب نیست تا نیاز به جمع‌آوری نظرات تولیدشده دربارۀ آن باشد. یا در تحقیق امور یک قریه یا باورهای مردمی بهترین منبع روایت‌های خود مردم است.
یکی از مهم‌ترین بخش‌‌های انتقادات روشی را منتقدان نپرداختن به ارزش‌ها و توجه نکردن به عناوین و مفاهیم ارزشی دانسته‌اند. در این زمینه بارها تأکید کرده‌ایم که روش علمی دانشنامه پرهیز از هرگونه داوری ارزشی و حفظ بی‌طرفی علمی است و ما همچنان بر این باور هستیم که این روش درستی است. به این ترتیب، روش دانشنامه در آوردن اشخاص، نهادها و جریانات، آوردن نام آن‌هاست و نه القاب وعناوین ارزشی‌شان. تصور بکنید که اگر دانشنامه این موضوع را به این صورت حل و کنترل نمی‌کرد، در جامعۀ افغانستان که در آن تکثر ارزشی فراوان است، با چه کش و قوس‌های جانبدارانه‌ای مواجه نمی‌شدیم و در آن هر کس برای آوردن و نیاوردن القاب و عناوین شخصیت‌ها، نهادها و جریان‌های محبوب و نامحبوب خویش مسابقه نمی‌گذاشت و به سرزنش دست اندرکاران دانشنامه نمی‌پرداخت. برای حل این معضل و حفظ بی‌طرفی، بنیاد دانشنامه چارۀ کار را درآن دید که از عناوین ارزشی استفاده نکند و معیار معرفی اشخاص اسم آن‌ها باشد.

ه. نقد‌های برون قومی

بارزترین نمونه این گونه نقدها در سخنان یکی از ناقدان (احمدشاه موحد) آمده است که می‌گوید: «گروه از نویسنده‌گان با گردآوری اطلاعات ناقص، نادرست و نوشتن اطلاعات بدون منبع و اساس در پی جعل هویت روشن و معلوم مردم غور هستند، جای بحث و دفاع دارد. ما حق داریم از هویت، فرهنگ و داشته‌های خود دفاع کنیم. هرنوع تعرض به هویت و داشته‌های تاریخی مردم ما محکوم به شکست است و هیچ نوع پته خزانه‌ها نمی‌تواند هویت ما را جعل و نابود کند».
در پاسخ به این ناقد محترم باید گفت، موضوع میراث مشترک اقوام در افغانستان یکی از موضوعات مهم است که باید با دقت و ظرافت بسیار به آن پرداخته شود و دانشنامه نیز از همان ابتدا متوجه این امر خطیر بوده و خواهد بود. دانشنامۀ هزاره امیدوار است که افغانستان به مرور زمان بتواند به توسعۀ فرهنگی برسد و در هریک از حوزه‌های مختلف علمی، تخصصی و اجتماعی، دانشنامۀ تخصصی داشته ‌باشد تا در مرحلۀ بعد، بتواند یک دایرةالمعارف جامع ملی و دارای اعتبار بین‌المللی تدوین کند. گرچند این راه درازی است؛ اما نا ممکن نیست.
روشن است که میراث تاریخی و فرهنگی قابلیت امتلاک خصوصی را ندارد. ازاین‌رو، رجال، شخصیت‌های علمی، سلسله‌ها و خاندان‌های مهم تاریخی از هر ولایت امروزی که باشند، مربوط به همۀ کشور است. فقط در حوزۀ تحقیق، محققان محل تولد و نشر و گسترش آن را بررسی می‌کنند و این به معنی تملک آنان نیست. از این‌ رو است که محققان وظیفه دارند بی‌طرفانه و مبتنی بر منابع اصلی، موضوعات تاریخی را بررسی و ثبت کنند؛ اما این به معنی انحصار آن موضوع یا سلسله به ولایت یا ولایات خاص نیست.
پرداختن به امور مشترک بین‌الاقوامی در دانشنامۀ هزاره گشودن باب دیالوگ ملی است و تبدیل کردن آن به یک امر سیاسی و طایفه‌ای و ارتباط دادن آن به بیگانگان یا بیگانه خواندن یک قوم، شایسته یک مقام فرهنگی نیست. باید خاطر نشان کرد که این انتقادات و اقدامات در صورتی انجام می‌گیرد که بخش قابل توجهی از مردم ولایت غور هزاره‌ هستند و اظهارات یک مقام مسئول علیه مردم خود اقدام غیر مسلکی و نادرست است.
در یک مطالعه قوم‌شناسانه پیشینه و سرزمین‌های تاریخی یک قوم قابل بررسی و مطالعه است. از این منظر پرداختن به سلسله‌های غوری و بخصوص آل‌ شنسب امری غریب و خلاف عرف مطالعات قوم‌شناسانه به شمار نمی‌رود. طبق گزارش عبدالحی حبیبی اکثر مناطقی که سلسله‌های غوری در آن حکومت کرده‌اند، همین مناطق هزاره امروزی است و بنا براین هزاره‌شناسی حکم می‎کند که پیشینۀ تاریخی این مردم با مطالعات سلسله‌های حاکم در سرزمین‌های‌شان روشن شود. چنانکه همۀ محققان حوزۀ تاریخ می‌دانند، مدخل یا موضوع آل‌ شنسب توسط دانشنامۀ هزاره کاملاً براساس منابع اصلی و با روش تاریخ‌نگاری تدوین شده و نسبت به هیچ یک از طوایف یا مذاهب جهان اسلام اشاره مثبت یا منفی نشده است و وظیفۀ کار تحقیقی نیز همین است. برای درک بهتر این موضوع توجه این دسته از منتقدان را به سه نکته کلیدی جلب می‌کنیم: 1) سرزمین‌های کهن و مردم اعصار گذشته در سرزمین‌هایی که هزاره‌ها و دیگر اقوام در گذشته تاریخی، حداقل چند صد ساله زیست داشته‌اند، سرمایه فرهنگی و تاریخی مشترک میان این مردمان است و چه بسا که مردمان این سرزمین‌ها، برای مثال مردم غور و غرجستان تاریخی در گذشته دور ریشۀ مشترک داشته باشند؛ 2) نمی‌توان به گونه‌ای قطعی حکم کرد که یکی از اقوام سرزمین غور، غرجستان و بامیان تاریخی، اصلی و بومی است و مالک گذشته و تاریخ و میرات فرهنگی و تاریخی آن است، و دیگری نیست، برای مثال هیچ دلیلی وجود ندارد که به موجب آن حکم کنیم آل شنسب و سلاطین غور هیچ نبستی با گذشته تاریخی هزاره نداشته است. در حالی که زمین‌داور پایتخت زمستانی سلاطین غور، حداقل تا اوائل سلطنت احمدشاه درانی، سرزمین هزاره‌ها بوده است و از آنجا در امتداد هیرمند تا گزیو و دایکندی امتداد داشته است که به تدریج از آن کاسته می‌شود؛ 3) همان‌گونه که اشاره شد، گزارش دانشنامه از این سرزمین‌ها، سلاطین و مردمان آن‌ها به سبک و ترتیب گزارش مستند تاریخی است و در صدد به کرسی نشاندن ادعای خاص قومی نبوده است و مقالات نگارش یافته به خوبی مؤید این مدعاست.

قسمت سوم

پاسخ به نقدهای موردی و تفصیلی

در این بخش به چند نمونه از نقدها به صورت موردی و جزئی می‌پردازیم تا صحت و سقم ادعا به آسانی و سهولت با مراجعه به متن دانشنامه برای خوانندگان و افکار عمومی روشن شود. همچنین روشن شود، برخی از نقدها که منشأ گسترش و اشاعه اخبار نادرست و ارایه معلومات غلط در مورد دانشنامه شد، از این‌گونه نقدها ناشی می‌شود.
یکی از منتقدان (عبدالعدل دای فولادی) طی یک اعتراض کتاب‌هایش را لیست کرده و اظهار داشته است که من پنج کتاب نوشته‌ام که با حرف الف شروع می‌شود؛ ولی در دانشنامۀ هزاره معرفی نشده‌اند. به این منتقد گرامی باید گفت که کافی بود دانشنامه را تورقی می‌کردید تا می‌دیدید که سه کتاب از پنج کتاب شما معرفی شده‌اند (افغانستان؛ قلمرو استبداد، ص ۷۴۲، انسانیت، تفسیر خواندنی، ص ۹۱۸؛ ایمان و آزادی، ص ۱۰۳۱) وقتی سه کتاب از یک نویسنده معرفی شود روشن است که عمدی در عدم معرفی آن دو کتاب دیگر نیز در کار نبوده است و باید علت آن بررسی شود.
منتقد دیگر (علی‌مدد رضوانی) گفته است که کتاب احیای هویت با الف است؛ اما در دانشنامه معرفی نشده است. باید گفت باز هم کافی بود، دانشنامه را تورقی می‌کرد تا متوجه می‌شد که هر سه نسخه کتاب احیای هویت که در بازار موجود است در دانشنامه با عناوین زیر معرفی شده‌اند:
– احیای هویت (1): مجموعه احیای هویت (مجموعۀ سخنرانی‌های استاد شهید)؛
– احیای هویت (2): احیای هویت (مجموعۀ سخنرانی‌های رهبرشهید با به مزاری)؛
– احیای هویت (3): احیای هویت (مجموعۀ سخنرانی‌های شهید وحدت ملی استاد عبدالعلی مزاری).
منتقدی آورده است:« برای من، کار «دانش‌نامه» در نوع خود از نوع نقشی است که اشرف غنی احمدزی در سطح کلان کشور بازی کرده است (عزیز رویش)». در پاسخ به این منتقد باید گفت که او خود مفاهیم را معکوس درک کرده‌ است. اعتراض مهمی که علیه غنی و اطرافیانش وجود داشت این بود که شما در سخن می‌گویید همه افغان هستیم؛ ولی در عمل یک عده افغان‌ترند. اگر این منتقد نیک بیندیشد، در خواهد یافت که خود در این ورطه افتاده‌ است چون می‌گوید که همه اعضای جامعه هستند؛ ولی یک عده عضوترند. به همین دلیل است که این منتقد در مطلبش به رده‌بندی اعضای جامعه پرداخته و با نام بردن از اشخاصی می‌گوید، تصفیه حساب با این‌ها آسان‌تر از تصفیه حساب با عدۀ دیگری است و اسامی‌شان را هم فهرست کرده‌ است. سخنان این منتقد در این زمینه چنین است: «همه می‌دانند که قصه‌ی دانش‌نامه قصه‌ی…(نام اشخاص) نیست، این قصه مربوط به دوسیه‌ی … (بازهم نام اشخاص) که حساب‌شان با جامعه‌ی هزاره به اندازه‌ی …(نام اشخاص) ساده تصفیه نمی‌شود».
در واقع این منتقد محترم تصور می‌کند که باید مدام با یک عده از اعضای جامعه براساس خونی که دررگ‌های‌شان جاری است، تصفیه حساب کرد با این تفاوت که با عده‌ای آسان‌تر می‌توان تصفیه حساب کرد و با عدۀ دیگر دشوارتر. او با اصل تصفیه حساب با افراد براساس خون و تبارشان تردید ندارد. این نوع تفکر راسیستی است و در ساحت دانشنامۀ هزاره جایی ندارد. تصور ما این است که خون و تبار افراد نمی‌تواند مبنای تصفیه حساب قرار بگیرد و چنین سخنی را غیر مسئولانه می‌دانیم.
یکی دیگر از مواردی که در این گونه اعتراضات به صورت پیوسته تکرار شده و می‌شود، این است که چرا سید عوض هاشمی جزئی از نویسندگان دانشنامه است. باید به معترضان محترم و خوانندگان عزیز بگوییم، مؤلف کسی است که مسئولیت تحقیق و نگارش مقاله را داشته و در همین زمینه پاسخگو است؛ یعنی مسئولیت تمام نوشتۀ مندرج در یک مقاله در قدم نخست به عهده مؤلف و در قدم بعدی به دوش سازمان علمی دانشنامه است و نه کس دیگری. سید عوض هاشمی نویسنده هیچ مقاله‌ای نیست. کافی است این دسته از منتقدان به فهرست مؤلفان مقالات در آغاز دانشنامه نگاهی می‌انداختند تا برای‌شان مشخص می‌شد که نام او در زمرۀ مؤلفان نیست و مسئولیت نوشتن هیچ مدخلی را نیز به عهده ندارد. البته سید عوض هاشمی یکی از اعضای گروه منطقه‌ای ولسوالی ورس بامیان است که چهار عضو دارد و این افراد با انتخاب سرگروه خود انتخاب می‌شوند. نقش این گروه جمع‌آوری مواد خام اطلاعات قریه است؛ آنان به صورت مقطعی انتخاب می‌شوند و بعد از جمع‌آوری مواد خام چند مدخل ممکن است دیگر فرصت کار را نداشته باشند و یا کارشان مطلوب ارزیابی نشود و از عضویت گروه کنار گذاشته شوند. گروه منطقه‌ای جز مطالعات میدانی هیچ مسئولیت رسمی در دانشنامه ندارد. به عبارت دیگر، تنها سرگروه هر ولسوالی افراد همکار خود را انتخاب و به ادارۀ دانشنامه اعلام کرده و ادارۀ دانشنامه فقط با سرگروه طرف قرارداد بوده است و نه با هیچ کدام از اعضای گروه. بنابراین سید عوض هاشمی از نویسندگان دانشنامه نبوده و نیست، و صرفاً عضو گروه منطقه‌ای ورس بوده که در مرحلۀ جدید کار دانشنامه، تجدید هم نشده است. اگر هر فردی مانند وی متهم و یا مرتکب نفرت‌پراکنی شده باشد، چنین موضوع مهم اخلاقی با دقت و رعایت حقوق وی به‌عنوان یک فرد و با درنظرداشت اصل صیانت از ارزش‌های اخلاقی انسانی که دانشنامۀ هزاره به آن‌ها تعهد دارد، بررسی شده و اقدام مقتضی صورت خواهد گرفت. این اصل در مورد هرکسی فارغ از منشأ تباری و یا موقف اجتماعی و سیاسی تطبیق خواهد شد و بنیاد دانشنامۀ هزاره در گذشته نیز با مورد مشابهی برخورد قاطع کرده است.

نقدهای علی امیری

در میان نقدهای تفصیلی روی چهار مورد که از نظر ما کار متفاوت و قابل تأملی بود، درنگ بیشتری می‌کنیم. یکی از این موارد نقد علی امیری است. قابل یادآوری است که نقدهای امیری در نوع خود شایستۀ تقدیر است و نزدیک به نقد رایج کتاب یا مقاله در جوامع امروز و این خودش جای تشکر دارد و ما نیز با همین شیوه به پاسخ نقد ایشان می‌پردازیم، با این تفاوت که سعی خواهیم کرد احترام جانب مقابل خود را بیشتر از ایشان رعایت کنیم و به سلسله خوار شمردن‌ها نپیوندیم.
آقای امیری بعد از یک نقد کلی به صورت ویژه روی چند مقاله تمرکز کرده و ما به‌عنوان نمونه سه نوشته از نقدهای ایشان را به بررسی می‌گیریم که عبارتند از مقالۀ آخوند خراسانی (نوشتۀ علی جعفری)، مقالۀ ابن سینا (نوشتۀ یحیی بیضا) و مقالۀ اخباری‌ها (نوشتۀ سید غلام‌حسین موسوی). امیری در ابتدای نقدش با نگاه تحقیرآمیز به دانشنامه تنها 13 تا 16 مقاله از مقالات دانشنامه را حائز اهمیت و قابل توجه دانسته و نتیجه گرفته است که اگر این مقالات رد و نقد شوند، دیگر چیزی برای دانشنامه باقی نمی‌ماند. این را که واقعاً وزن مقالات چگونه سنجیده می‌شود به قضاوت خوانندگان منصف وا می‌گذاریم و فقط در اینجا به این نکته اشاره می‌کنیم که به نظر می‌رسد ناقد محترم منکر اهمیت مطالعات تاریخی و انسان‌شناسانه، در هزاره پژوهی است و لذا ده‌ها مقاله تاریخی، جامعه‌شناسانه و فرهنگ عامه را به هیچ می‌شمارد.
مقالۀ آخوند خراسانی: درمقالۀ آخوند خراسانی در دانشنامه متنی کوتاه و پرمعنی از دکتر محسن کدیور که متخصص اندیشۀ سیاسی آخوند است، نقل شده است. در این متن تنها یک غلط تایپی به وقوع پیوسته است که اضافه شدن کلمه فقیه در عبارت ولایت مطلقه است. کسی که با این مباحث آشنایی داشته باشد به آسانی در می یابد که این خطای تایپی است و بنابراین عبارت کدیور نه‌تنها بی‌معنی نیست؛ بلکه به طور فشرده سه مطلب مهم فقهی را بیان می‌کند:۱) ولایت مطلقه به این معنا که کسی حتی بر امور شخصی و جزئی افراد ولایت داشته باشد و بتواند در امور شخصی زندگی آن‌ها دخالت کند، مخصوص خداوند است و تنها خداوند از این ولایت برخوردار است؛ حتی پیامبر و امامان از این ولایت برخوردار نیستند؛ 2) پیامبر و امامان معصوم فقط بر امور کلی سیاسی (امور سلطانی) ولایت دارند، نه بر امور شخصی و خصوصی افراد. این دیدگاه آخوند را کدیور خلاف مشهور می‌داند؛ ۳) حکومت شرعی و دینی مخصوص پیامبر و امامان معصوم است و نه هیچکس دیگر. بنا براین از نظر آخوند با افزودن نظارت یا ریاست مجتهد جامع‌الشرایط برحکومت، شرعی بودن آن حکومت تأمین نمی‌شود؛ بلکه در عصر غیبت تشکیل حکومت شرعی امکان ندارد.
این سه گزاره مهم و مبنایی را و این‌که دیدگاه آخوند در خصوص گزاره دوم خلاف مشهور است، ناقد محترم مهملات و جملات فاقد معنا دانسته است و چون در تحلیل متن و فهم درست آن کم آورده به نویسنده حمله کرده و به وی توهین روا داشته است. مغالطۀ رها کردن متن و اهانت به نویسنده با کوچک مغز خواندن وی نه‌تنها در نقد علمی جایی ندارد؛ بلکه تمایل شدید ایشان را به نسبت دادن بلاهت و نادانی به کسانی که مطابق فهم او از شکوه و انحطاط، نمی‌نویسند نشان می‌دهد. هرچند حقیقتاً معلوم نیست بیان مشابه همان مطلب را بر نویسندۀ دیگر ببخشاید و در میدان جدل دمار از روزگارش در نیاورد.
یکی از مزایای این مقاله آن است که نویسندۀ با شرح درست نظریۀ آخوند خراسانی با استناد به یک متخصص دینی از قرائت رسمی حکومت دینی فاصله گرفته است و گرنه معلوم نبود که فیلسوف ما دانشنامه را به چه کسانی پیوند نمی‌زد. چنان که این روزها بسیار گفته‌اند، می‌گویند و شنیده‌ایم.
همچنین ناقد محترم مدعی است که مقام آخوند در حد یک حامی ساده مشروطیت تقلیل داده شده است. این ادعا دقیق و منصفانه نیست و چنان که پیش‌تر اشاره شد از عدم دقت کافی به متن که طی سه گزاره ارائه شد ناشی می‌شود؛ زیرا اولاً در مقاله گفته شده است که آخوند برای کسی، حتی پیغمبر، ولایت مطلقه که حق تصرف در امور شخصی مردم را داشته باشد، قائل نیست؛ ثانیاً ایشان قائل به تشکیل حکومت شرعی در زمان غیبت نبوده است؛ ثالثاً استبداد را حرام شرعی و جلوگیری از آن را واجب می‌دانسته است و به همین دلیل از مشروطیت در مقام یک مرجع بزرگ دینی حمایت می‌کرده است. این که ناقد محترم می‌گوید آخوند نظریه‌پرداز مشروطیت بوده است، نیز دقیق نیست؛ زیرا آخوند یک فقیه و مرجع دینی بود و نه یک نظریه‌پرداز سیاسی و تصور نمی‌شود که نظریه‌پردازی آخوند در باب مشروطه فراتر از نکات یادشده باشد، اگر بوده است ناقد محترم اسناد خود را نشان دهد که باعث غنامندی مقاله شود.
در ادامه ناقد محترم با تعمیم تفسیر مغشوش خود از عبارت نقل شده از کدیور بر کل مقاله، می‌گوید آخوند خراسانی در دانشنامه چنان که باید معرفی نشده و دانشنامۀ هزاره قدر کتاب کفایة‌الاصول وی را نشناخته است. عبارت وی در این زمینه چنین است: «وقتی که ما اهمیت و ارزش کتابی در سطح کفایة‌الاصول را در تاریخ تحولات دانش اصول درک نمی‌کنیم، کفایه برای ما با کتاب «وظایف اعضای بدن» یا اصول و فروع دین هیچ تفاوتی ندارد». باید به ناقد محترم گفت که تکریم و تعظیم چیزی یا شخصی از مجرای تحقیر و تخفیف اشیا و اشخاص دیگر نمی‌گذرد. اولاً کفایةالاصول خود مهم‌ترین کتاب اصولی در حوزۀ دینی شیعه است و در صفحه 111 دانشنامه، ستون دوم اهمیت این کتاب، در حوزه‌های دینی شیعه همان‌گونه که هست بیان شده است؛ ثانیاً اشاره شده است که این کتاب زبان اصول فقه شیعه را به فلسفه نزدیک تر کرد. اما اگر منظور ناقد محترم این است که این کتاب گویا از نظر ایشان مبنای نظری قوی برای تحول در فقه و اجتهاد شیعه به وجود آورد و فقه شیعه را متحول کرد، ظاهرا چنین نیست و ما شاهد کدام تحولی در فقه و اجتهاد شیعه درنتیجه این کتاب نیستیم. در واقع، نکات مطرح شده در باب اندیشه‌های مهم آخوند در این مقاله، هرچند به اختصار که قاعدۀ معمول در دانشنامه‌ها است، بیشتر از دائرةالمعارف بزرگ اسلامی است.
امیری در ادامه به نکاتی اشاره می‌کند که جز مغالطات حیرت‌انگیز چیز دیگری نیستند. ایشان نمی‌گوید که سرگردانی هزاره و آلت دست این و آن شدنش یا به قول ایشان سپاهی اجیر شدن هزاره چگونه به دانشنامۀ هزاره یا مقالۀ آخوند خراسانی مربوط می‌شود یا دانشنامۀ هزاره برای نجات هزاره از این سرگردانی چه معجزه‌ای می‌تواند.
ضمناً باید توجه داشت، مقاله در مورد وجه ارتباط آخوند خراسانی به هزاره که رویکرد اصلی دانشنامه است تا جایی که منابع موجود اجازه می‌داده است، پرداخته است و امید است که در آینده اسناد بیشتری به دست آید. ناقد محترم این نکته را نادیده گرفته است.
مقالۀ ابن سینا: در نقد علی امیری بر مقالۀ ابن سینا توجه خوانندگان آگاه و منصف را به نکات زیر جلب می‌کنیم:
ناقد محترم از همان ابتدا به سبک شمردن مقاله و حمله بر شخصیت مؤلف مقاله که یک دانشمند هزاره اسماعیلی است، می‌پردازد. اصول نقدنویسی ایجاب می‌کرد که نخست، به معرفی مقاله از زاویه دید نویسنده می‌پرداخت و سپس نقاط ضعف آن را بیان می‌کرد.
وجه ارتباط مقالۀ ابن سینا با دانشنامه رابطۀ محتمل ابن سینا با اسماعیلیه است. به این رابطه از جهات زیر پرداخته شده است:
الف) ابن سینا در یک خانواده اسماعیلی فعال یا دعوت‌گر به دنیا آمده و رشد کرده است؛
ب) در کودکی و نوجوانی در معرض آموزش‌های اسماعیلی که دارای صبغه فلسفی بوده است، قرار داشته است؛
ج) آموزش‌های اولیه او ازجمله در باب منطق و علوم اوایل متأثر از نظام و نصاب آموزشی اسماعیلی بوده است.
از نکات سه گانه فوق می‌توان استنباط کرد که اگر ابن سینا در یک خانواده سنی مخالف فلسفه و کلام به دنیا می‌آمد و نه در یک خانواده اسماعیلی، احتمالاً یک محدث بزرگ و یا فقیه بزرگ می‌شد و نه یک فیلسوف، منطق‌دان و رئیس حکمای اسلام در علوم عقلی.
د) در مقاله بر وجود رابطه و مشابهت میان آرای ابن سینا در باب عقل و نفس و تعالیم اسماعیلی نیز اشاره شده است. وجود این اندازه ارتباط میان ابن سینا و مذهب خانوادگی او به معنای اسماعیلی خواندن وی نیست و در مقاله نیز ادعا نشده است و لذا متهم کردن نویسنده به فرقه‌گرایی غیرمنصفانه است.
ممکن است گفته شود که پیوند ابن سینا با مذهب اسماعیلی چه ربطی به دانشنامۀ هزاره دارد؟ در جواب باید گفت برای هزاره اسماعیلی مذهب اسماعیلی جزئی تفکیک‌ناپذیر از هویت اوست. هزارۀ اسماعیلی خود را این گونه درک می‌کند و نمی‌تواند هویت خود را مثله کند و به همین دلیل سال‌ها رنج اسماعیلی بودن را در افغانستان از هرسو تحمل کرده است. به همین دلیل، دانشمند هزاره اسماعیلی می‌کوشد در دانشنامۀ هزاره، در کنار روایت‌های عربی، ایرانی و شیعی اثناعشری و یا زیدی که از ابن سینا در دیگر دانشنامه‌ها به دست داده شده است، خوانندگان را با روایت اسماعیلی از وی نیز آشنا کند.
در مدخل ابن سینا، معلومات غلط و نادرست در مورد ابن سینا داده نشده است؛ بلکه مطابق آنچه در اغلب دانشنامه‌ها معمول است معلوماتی عمومی در مورد جنبه‌های مختلف شخصیت چندوجهی ابن سینا ارائه شده است. البته یک تحلیل عمیق و تمام عیار از فلسفه ابن سینا در دانشنامه ارائه نشده و هدف دانشنامه‌ها هم با توجه به مخاطبان‌شان تولید متون تحلیلی عمیق نیست و معمولاً این کار به عهدۀ کتاب‌های تخصصی در هر موضوعی گذاشته می‌شود. جناب امیری که به فلسفه اشراف دارد، می‌داند که دانشنامۀ هزاره یک جورنال تخصصی فلسفه نیست تا بیش از هر چیزی ابعاد فلسفی اندیشۀ ابن سینا را برجسته کند، که اگر باگزیده گویی عمیق و عالمانه، می‌شد، بسیار عالی بود و اکنون نیز زمینه و بستر این کار توسط این مقاله فراهم شده است که با کمک و همکاری استادان فلسفه ابن سینا می‌توان به آن جامه عمل پوشاند، اما ایشان با این‌که با چارچوب کاری چنین دانشنامه‌ای و ظرافت‌های آن آشنایی دارد، به جای این‌که دعوت به همکاری را قبول کند که از وی در آغاز به عمل آمد، به مغلطه در فضای مسموم شبکه‌های اجتماعی روی آورده است و نام آن را غیرت برای حقیقت گذاشته است.
مقالۀ اخباری‌ها: دربارۀ مقالۀ اخباری‌ها چند نکته را قابل تذکر می‌دانیم:
1. نخست این که مقالۀ اخباری‌ها مطابق با ظرفیت و گنجایش یک مقالۀ دانشنامه‌ای، گزارش جامع و فشرده‌ای از وضعیت حال و گذشتۀ اخباریگری در حوزۀ هزاره‌شناسی که مقاله مربوط به آن می‌شود، ارائه می‌دهد و توقع ناقد محترم که باید پیشینه‌های آن تا حجاز و دیگر بلاد تتبع می‌شد، درست نیست. خوانندۀ بی‌طرف وقتی به این مقاله مراجعه کند به صورت واضح با تصویری از وضعیت اخباری‌ها در حوزۀ هزاره‌شناسی آشنا می‌شود و معلومات خوبی به دست می‌آورد.
2. دوم این که اگر ناقد محترم از یک طریقۀ مذهبی خوشش نمی‌آید‌، می‌تواند نوشته‌های مربوط به آن طریقۀ مذهبی را نخواند؛ اما نباید توقع داشته باشد که کسی به گذشته این فرقه مذهبی نپردازد و یا آن طور که ناقد توقع دارد، به آن پرداخته شود؛ بخصوص وقتی می‌گوید «به لحاظ استراتژیک درست نیست». شاید ایشان در هنگام نوشتن متن خود به معنی استراتژی توجه نداشته است. حتی افراطی‌ترین نحله‌های اکادمیک؛ مانند پوزیتیویست‌های منطقی باور نداشتند که فعالیت‌های علمی باید مطابق با استراتژی انجام شود، بلکه به روش علمی مورد نظرشان تأکید داشتند. در واقع فعالیت علمی روش دارد نه استراتژی.
3. سوم این که عدم تفکیک اهل حدیث از اخباری‌ها، هیچ آسیب جدی به متن وارد نمی‌کند و می‌تواند یک پیوستار معمول و قابل قبول تلقی شود. این امر در بسیاری از فرقه‌ها و مذاهب صادق است. مگر شیعیان به تدریج خود را شیعه ننامیدند و مگر اهل سنت و جماعت به تدریج از دل اکثریت مسلمانان سر برنیاوردند. این مسائل در تتبعات علمی اموری معمول است و چنان نیست که جناب امیری پدیده‎های از این دست را فاجعه و مصیبت می‌خواند. جالب اینجا است که خود ایشان در همین نقدش به پیوستار اهل حدیث و اخباری‌ها اذعان کرده است؛ چرا که سخن از اخباری متأخر می‌زند. اخباری متأخر لاجرم متقدم هم دارد؛ مگر این که مثل خود ناقد بگوییم مهملات فرموده است. نوشتۀ وی در این زمینه چنین است: «شیخ صدوق که یکی از مؤلفین کتب اربعه است گرچه نسبت به بقیه اهتمام بیشتری به اخبار داشت؛ ولی فراموش نکنیم که او از لحاظ زمانی تقریباً متصل به دوران غیبت صغرا بود و هنوز پدیده‌ی اجتهاد در اسلام شیعی تثبیت نشده بود. لذا برغم توجه به اخبار و احادیث امامان و نگاشتن کتاب حدیثی برای هزاره‌ها در بلخ، اخباری به معنای متأخر کلمه نبود» سؤال اینجا است که اگر اخباری‌های مورد نظر ایشان، اخباری‎ متأخر هستند، اخباری‌های متقدم چه کسانی هستند؟. آیا وی کاندیدای بهتر از شیخ صدوق که به گفتۀ خودش «نسبت به بقیه اهتمام بیشتری به اخبار داشت»، پیدا می‌تواند که جزئی از پیوستار اخباری‌ها باشد تا اخباری متقدم به شمار آید؟ مگر نویسندۀ مقاله در جایی گفته است که شیخ صدوق از اخباری‌های متأخر است که ناقد محترم چنین برآشفته و آن را تاریخ‌سازی و جعل عنوان کرده است؟ شیخ صدوق، همان‌گونه که در منابع دیگر ذکر شده است، اصطلاحاً اهل حدیث نامیده می‌شود که سلف اخباری‌های متأخر است؛ یعنی میان‌شان شباهت فکری وجود دارد، و اخباریان متأخر خودشان را احیاگر مکتب اهل حدیث می‌دانند. پس رابطۀ معنادار میان این دو مرحله وجود دارد.
آیا باید انصاف، مروت، اخلاق مسلکی و علمی را به کناری نهاد و تلاش کرد به هر ضرب و زوری شده است، نوشتۀ کسی را رد کرد؛ حتی اگر خود انسان دچار تناقض‌گویی شود؟
امیری دو مقاله دیگر را هم نقد کرده است: مقالۀ اسماعیلیه و مقالۀ بامیان. در اینجا به نکاتی چند دربارۀ نقد امیری اشاره می‌کنیم و قضاوت دربارۀ دو نقد دیگر ایشان را به خوانندگان وا می‌گذاریم. خصوصیات اصلی نقد امیری در این سه مقاله به قرار ذیل است:
1. امیری به جای نقد و بررسی متن و به قول معروف جدا کردن سره از ناسره به مؤلف مقاله می‌تازد و از هیچ اهانت و سخن تندی علیه یک شخصیت حقیقی ابا نمی‌ورزد. در هیچ یک از این نقدهای سه گانه‌ایی که بررسی شد، او به متن به‌عنوان یک محصول فکری تمرکز نداشته است؛ بلکه شخص مؤلف را هدف قرار داده و به وی حمله کرده است؛
2. ایشان هیچ نکته مثبتی را در مقالات نمی‌بیند و نمی‌تواند ببیند به همین دلیل است که از کلمات و اصطلاحات به شدت منفی مثل فاجعه و غیره استفاده می‌کند؛
3. در نقد امیری تقسیم‌بندی‌ دانشنامه‌ها از نظر تخصصی و عمومی بودن و نیز سطح علمی، فرهنگی و اجتماعی جامعه در نظر گرفته نمی‌شود. او مثل یک طلبکار در برج عاج خود نشسته است و می‌گوید من کار بی‌عیب و نقص می‌خواهم و به‌عنوان مثال دانشنامۀ هزاره را با تحقیقات و کارهای علمی ایرانی‌ها و عرب‌ها مقایسه می‌کند و مردم را تشویق به نخواندن دانشنامه و دست اندرکاران دانشنامه را تحقیر می‌کند. به‌عنوان مثال، فعالیت علمی ایرانی‌ها و عرب‌ها چه از نظر روش‌شناسی و چه از نظر تولید محتوا و کیفیت آن به تحقیقات علمی آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها نمی‌رسد، ولی هیچگاه یک متفکر عرب یا ایرانی مردمش را تشویق به نخواندن آثار عربی و ایرانی نمی‌کند و تا این حد بازار خود کم‌بینی را گرم و پر رونق نمی‌سازد. پرسش آخر این که با این وصف چه باید کرد؟ آیا در سه فراز فوق دیدگاه امیری باید در جامعه ترویج شود؟ یا جامعه این نوع دیدگاه را کنار بگذارد یا تعدیل کند؟ منتقد منصف خود می‌تواند به این پرسش‌ها پاسخ بگوید.
ما ضمن این که نقد امیری را بیش از حد آمیخته با سبک شمردن و سرکوب مؤلفان می‌بینیم اما به نکته اساسی مورد نظر وی ارج می‌گذاریم و آن اینکه بکوشیم سرمایۀ فکری و فرهنگی جامعۀ هزاره، مخصوصاً در حال حاضر، بدون کم و کاست معرفی شود. ما به این نکته به‌عنوان یک اصل اساسی بیش از گذشته اهتمام لازم را به عمل خواهیم آورد و در مورد تکنیک‌ها و راهکارهای آن خود را نیازمند گفتگوی بیشتر می‌دانیم. اما در مورد اینکه این سرمایه در گذشته‌های دور در خصوص هزاره‌ها از چه کمیت و کیفیت برخوردار بوده است، از جهاتی مانند منشأ تباری هزارها است که نیازمند پژوهش‌های محققان هزاره می‌باشیم. چنانکه ناقد محترم نیز آگاه است، گذشته مدعیان فروان دارد و ما نیازمند نگاه واقع‌بینانه و ترویج آن هستیم تا با همه به یک درک مشترک برسیم. اما این که ناقد محترم در جایی گفته است در دانشنامه به شکوه گذشته توجه صورت نگرفته است، درست نیست و تا جایی که اسناد و منابع علمی نشان می‌دهند در مقالات مختلف دانشنامه به این گذشته پرداخته شده است؛ به‌عنوان مثال درمقالۀ ال کرت نویسنده به بیش از 20 دانشمندی اشاره می‌کند که تحت سیاست‎های فرهنگی آل کرت رشد و پرورش یافته‌اند.

 

نقد امان‌الله فصیحی

داکتر امان‌الله فصیحی نیز طی نقدهایی نسبتاً مفصل به نکات بسیاری اشاره کرده است که بیشتر شامل موارد شکلی است. در نقد فصیحی نیز اگرچه از عبارات منفی استفاده شده و به نقاط قوت مقالات و نوشته‌ها اشاره‌ای نشده است؛ اما در مواردی این نقد قابل استفاده است و طبعاً دست اندرکاران و نویسندگان دانشنامه نیز از آن بهره خواهند برد.
جناب فصیحی یک سری اسامی را لیست کرده و پرسیده است که چرا این موارد در دانشنامه معرفی نشده‌اند و به این ترتیب به زعم خویش اثبات کرده است که دانشنامه گزینشی عمل کرده و در نتیجه غرض و مرضی در کارش بوده است. همان چیزی که از این دست منتقدان زیاد می‌شنویم. این اسامی عبارتند از:
1. ابوریحان بیرونی؛
2. ابو خالد کابلی؛
3. الیتمه و کفاح الاسلامی؛
4. احوال شخصیه شیعیان افغانستان؛
5. اهل بیت از دیدگاه امام ابو حنیفه؛
6. الهیات علایی؛
7. الهیات شفا؛
8. قانون احوال شخصیه اهل تشیع.
هرکس با شیوۀ درج اسامی و کلمات در ذیل ترتیب حروف الفبایی کتاب‌های مرجع مختصر آشنایی داشته باشد، قطع حاصل می‌کند که دکتر ناقد ما شاید یک بارهم به منابع مرجعی مثل لغت‌نامه‌ها و دایرةالمعارف‌ها مراجعه نکرده باشد وگرنه این اسامی را ردیف نمی‌کرد. ضمن این که از ترتیب کتاب‌های فیلسوفان قدیم به تبعیت از ارسطو هم اطلاعی ندارد و گرنه کتاب‌های ابن سینا را به این شکل نمی‌آورد.
توضیح این که در سنت دیرینۀ مرجع‌نویسی الف و لام یا همان «ال» عربی جزئی از کلمه محسوب نمی‌شود و بنابراین اگر کسی بخواهد الکواکبی را در یک کتاب مرجع بیابد، باید در ذیل حرف «ک» جست و جو کند و نه در ذیل «الف». همچنین معمول است که اسامی با نام فامیلی یا خانوادگی ردیف می‌شوند و بنابراین به‌عنوان مثال ابوخالد کابلی و کتاب الیتمه و کفاح الاسلامی باید به ترتیب در ذیل حرف «ک« و «ی» معرفی شوند نه در جلد اول که شامل حروف آ، الف و بخشی از ب است که هنوز نوبت به بیرونی، ابوریحان هم نرسیده است. از باقی این لیست کتاب احوال شخصیه شیعیان افغانستان نوشتۀ دکتر عبدالله شفایی معرفی شده است. خوب بود که دکتر ناقد ما تورقی می‌کرد تا آن را در صفحه 356 دانشنامه مشاهده می‌فرمود. نام کتاب دکتر شفق خواتی «جایگاه اهل بیت از دیدگاه ابوحنیفه» است که باز هم نوبت حرف «ج» نرسیده است و احوال شخصیۀ دیگر نامش قانون احوال شخصیه است که بر فرض قانون را هم بخواهیم، معرفی کنیم حرف «ق» بسیار دور است. از این لیست ماند دو الهیات شفا و علایی که بازهم اگر نگوییم به دلیل ناآگاهی به دلیل بی‌توجهی دکتر ناقد ماست که در این لیست درج کرده است. معمولاً قدمای فلاسفه به تبعیت از ارسطو کتاب‌های‌شان را در سه بخش ترتیب می‌کردند: طبیعیات، ریاضیات و الهیات یا همان متافزیک یا ما بعدالطبیعه و به این ترتیب، یک کتاب می‌نوشتند در سه بخش. با این حساب نام کتاب‌های ابن سینا دانشنامۀ علائی و الشفاء است نه الهیات که بازهم نوبت حروف الفبایی‌شان نرسیده است.
بعد از فراغت از این لیست، ناقد محترم اسامی افرادی را فهرست کرده و پیشاپیش یقین حاصل کرده است که ما آن‌ها را معرفی نخواهیم کرد. به ناقد محترم باید خاطر نشان ساخت که یقین اگر به گفتۀ بزرگان علم اصول از پریدن کلاغ هم حاصل شود به این آسانی نیست که شما حاصل فرموده‌اید.
بی‌انصافی و یا خطای ناقد محترم به همین‌جا ختم نمی‌شود. وی گفته است دانشنامه جمعیت قریۀ چلیم جای را 35 هزار نفر گفته است که درست نیست. باید گفت این جمعیت مربوط به منطقۀ «اونی» است که مدخل مربوط به آن است و نه یکی از قریه‌ها.!
همچنین است تذکر ناقد محترم دربارۀ زریافته که گفته است اسم مکان است. ناقد محترم باید دقت می کرد که زریافته در متن تخلص یا نام فامیلی شخص است. عنوان مدخل آخوند زریافته است و نویسنده در متن تنها از تخلص فرد استفاده کرده و گفته است: «زریافته نیز… همراه او رفت» که منظور همان آخوند زریافته است. در همینجا با استفاده از این قاعده اختصارگویی خاطرنشان سازیم که سخن داکتر فصیحی دربارۀ حزب وحدت اسلامی که در متن بدون پسوند اسلامی به کار رفته است و ایشان آن را اهانت به حزب وحدت تلقی کرده است، درست نیست. اگر در عنوان یا شناسه عبارتی طولانی بیاید نویسنده می‌تواند در متن آن را کوتاه‌تر استفاده کند؛ بخصوص اگر متن کوتاه باشد، استفادۀ کامل یک عبارت و آن‌هم چند بار ممکن است، ملال‌انگیز شود. حتی اعضای حزب و حدت هم در محافل خود همیشه عبارت را کامل نمی‌گویند. اگر کامل نگفتن یک اسم توهین تلقی شود، خود اعضا نباید این کار را بکنند. قیاس ناقد محترم با حزب اسلامی نیز مع الفارق است، حزب اسلامی یک نام دو کلمه‌ای است که به کاربردن حزب یا اسلامی به تنهایی معمولاً معنی‌دار نیست در حالی که حزب وحدت اسلامی بدون پسوند اسلامی هم قابل فهم است و همه می‌فهمند که مراد کدام حزب است. با این بی‌دقتی‌هایی که از ناقد محترم بر شمرده شد دیگر نمی‌توان نسبت به تذکر ناقد محترم در باره سرک گردن دیوال اعتماد کرد. پاسخ این تذکر را نویسندۀ مقاله به ناقد داده است و به نظر می‌رسد، نظر نویسنده مقاله بیشتر قابل اعتماد است تا پیشنهاد شتاب‌زدۀ ناقد محترم که نمونه‌هایش را در فوق دیدیم.
البته از باب «عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو» نکات مثبتی هم در نقد داکتر فصیحی وجود دارد که آن‌ها را می‌پذیریم و در جهت بهبود کار خویش به کار می‌بندیم، مانند از قلم افتادن برخی از مواردی که شرایط مدخل شدن را دارد؛ مثل برخی از اسامی پیشنهادی. این موارد چنان که ایشان ادعا کرده است به هیچ وجه عمداً کنار گذاشته نشده‌اند. برخی از آن‌ها مثل بنیاد اندیشه و ابوریحان بیرونی جزو مدخل‌های جلد دوم دانشنامه است و نگارش یافته‌اند و برخی مثل امان‌التواریخ با وجود انتساب بخشی از آن به کاتب متنی از آن در دست نیست و اگر شما به آن دست‌رسی دارید، خوب است در اختیار ما قرار بدهید. همچنین پیشنهاد ناقد محترم درباره وقوع دوگانگی در املای برخی از کلمات پذیرفتنی است و در ویراست‌های بعدی رفع خواهد شد. همچنین است تذکر ناقد محترم دربارۀ تاریخ چاپ یک کتاب در یکی از منابع مقالات که 1378 است و نه چنان که در ذیل مقاله آمده 1387 که باید در ویراست بعدی اصلاح شود.

نقد اسدالله سعادتی

در میان نقدهای دانشنامه هزاره برخی از نقدها به صورت متمرکز بر یک موضوع ، با ادبیات متناسب و به دور از تهمت مطرح شده بود. ازجمله آن‌ها نقد اسدالله سعادتی بود. محراق توجه جناب سعادتی ادبیات مقاومت و مقاومت سه ساله غرب کابل است و تصور ایشان نیز این است که این بیرون ماندن مقاومت غرب کابل از دایرۀ مدخل ادبیات غرب کابل نوعی سیاست ‌بیرونی است که روی دانشنامه تأثیر گذاشته است. سعادتی آورده است:«سقف و ستون‌های را که استاد مظفری در تعریف ادبیات مقاومت طراحی کرده است بنای تنگی را شکل می‌دهد که از نظر ایشان مانع اغیار است؛ یعنی هیچ یکی از پایه‌های سه‌گانه‌ای را که ایشان طرح کرده است، به ادبیات دورۀ مقاومت غرب کابل اجازه تکیه دادن به خود و نشستن زیر سقف بالای سرش را نمی‌دهد».
ما به جای اینکه به تعریف ادبیات مقاومت بپردازیم و قضیه را به وادی پر پیچ و خم معرفتی بکشانیم که البته در جای خودش مطرح شده است، تنها به این نکته توجه می‌دهیم که یک سوء‌تفاهم باعث این جنجال شده است. اگر جناب سعادتی و دیگر معترضان روی یک نکته فنی توجه جدی نشان بدهند. دیگر جنجالی در میان نمی‌ماند.
آن نکته این است که ساختار مقالات دانشنامه که «تک‌موضوعی» است. یعنی در هر مدخل خاص باید دربارۀ یک جریان از جریانات اجتماعی یا ادبی نوشته شود تا از اختلاط میان وقایع متفاوت و ادبیات مرتبط با آن وقایع، پرهیز شود. در زمان مدخل‌یابی و نگارش این مدخل، نظر ما به شهود عرفی از تعبیر ادبیات مقاومت که رایج آن روزگار بود، متمرکز بود نه ادبیات مقاومت به معنی عام آن. به عبارت دیگر آن تنگی که جناب سعادتی در تعریف آقای مظفری دیده است در واقع تنگنای ساختار مقالات دانشنامه بود نه چیز دیگر. بنابراین برای شمول ادبیات مقاومت غرب کابل ما باید دو راه در پیش می‌گرفتیم یا از این قانون تخطی می‌کردیم و چندین و چند واقعهٔ متفاوت از نظر زمانی و موضوعی را در ذیل یک مدخل می‌آوردیم ویا طبق قاعده برای هر واقعۀ تاریخی و ادبیات مرتبط با آن تعابیر متفاوت و متناسب خودش را بر می‌گزیدیم و ما روش دوم را انتخاب کردیم.
برای جمع کردن این موضوع باید یادآور شویم که دانشنامه مدعایی ندارد که از یک طرف در مورد یک قوم کار فرهنگی کند و از طرف دیگر فکت‌های فرهنگی و اجتماعی آن قوم را انکار و نادیده بینگارد. چنانکه گفته شده تمام وقایع مربوط به مقاومت غرب کابل و ادبیات سال‌های بعد در ذیل مدخل‌هایی با عناوین متناسب خواهد آمد. یکی از پیشنهادها در همین رابطه عناوینی مانند شعر یا سروده‌های دادخواهی و یا شعر و سروده‌های عدالت‌خواهی است که ادبیات دوران‌های مبارزات مدنی هزاره‌ها به‌عنوان پیشگامان جنبش مدنی در دورۀ جمهوریت در افغانستان نیز شاید بتواند در این قالب جای بگیرد. دلیلی وجود ندارد که قرار گرفتن ادبیات ناظر بر تحولات سه ساله مقاومت هزاره‌ها در غرب کابل ذیل عناوین دیگری به معنای سبک شمردن این مقاومت تلقی شود. از طرف دیگر بحث مربوط به «ادبیات مقاومت» یک موضوع ادبی است که شاعران و ادبا می‌توانند دربارۀ آن استدلال کنند تا عناوینی متناسب برای آن انتخاب شود. دست‌اندرکاران دانشنامۀ هزاره، تدوین این اثر را یکی از نتایج برآمده از جریان مبارزات عدالت‌خواهانه قوم هزاره بخصوص در نقطۀ اوج آن در دورۀ مقاومت سه ساله غرب کابل به رهبری شهید مزاری می‌دانند و برای آنان مایۀ افتخار است که در تدوین این اثر پدیده‌های مرتبط با این جریان در جای خود، به شکل متناسب و سازگار با معیارهای دانشنامه به معرفی گرفته شود. در این خصوص، مطابق چشم‌انداز دانشنامه که در پی نقدها به آن دست یافته‌ایم، اصلاحات اساسی به عمل می‌آید و به مقاومت مردم هزاره و ادبیات آن در قالب‌های گوناگون توجه جدی خواهد شد. در واقع، می‌توان گفت که ادبیات مدرن در جامعۀ هزاره در کنار سینما و هنر در چند دهه اخیر از رشد خوبی برخوردار بوده است. این مجموعه با درنظرداشت جامعۀ افغانستان از دو ویژگی ممتاز برخوردار است: نخست اینکه از سنخ اعتراض، انتقاد و مقاومت علیه تبعیض و استبداد است و به همین دلیل در معنای ادبیات مقاومت می‌توان دقت بیشتر کرد و در راستای مفهوم مقاومت مسلحانه و مدنی علیه دیکتاتوری و تبعیض داخلی که در ادبیات محققان خارجی به کار می‌روند، در مفهوم ادبیات مقاومت نیز تجدید نظر کرد. اما آنچه در بند پیش گفتیم مبنای کار ما تا کنون بوده است؛ دوم اینکه این هنر و ادبیات، حامل نوعی روشنگری و تجدد بوده است و لذا به گفتۀ برخی صاحب نظران (برای مثال عنایت فانی) هزاره‌ها از طریق هنر و ادبیات، حداقل در چند دهه اخیر پیش‌آهنگ و حامل تجدد در افغانستان بوده و در نوشدن و نوسازی افغانستان نقشی چشمگیر داشته‌اند. ما در دانشنامه بیش از پیش به انعکاس این دو واقعیت جامعۀ هزاره خواهیم کوشید.

 

نقد عبدالله اکبری

عبدالله اکبری نیز در مقاله بلندبالای خودش به موارد گوناگون ازجمله به خطا در معرفی کتاب آیت‌الله فیاض اشاره کرده است. گفتنی است که این اشتباه در چاپ کتاب و همچنین ناشی از درج نام آن در سایت رسمی دفتر آیت‌الله فیاض بوده است؛ اما با وجود آن، ادارۀ دانشنامه پذیرفته است که باید دقت بیشتری صورت می‌گرفت.
گفتنی است که بیشترین موضوع نقد اکبری را مقایسۀ مقالات تشکیل می‌دهد و در نتیجه وی نتیجه‌گیری کرده است که گویا دانشنامه عمداً مقالات مربوط به برخی از افراد را کوتاه یا بلند نوشته است. به‌عنوان مثال وی می‌نویسد: «سفرهای کاری ابوذر غزنوی به صورت بسیار محدود و کلی آمده است، بدون کم‌ترین جزئیات یاد شده. در مقایسه، سفرهای دیگران مانند محمداکبری با جزئیات بسیار نظیر هدف سفر، دستاوردهای سفر و کم و کیف جلسه‌های سفر آمده است. این در حالی است که پیگیری رد پای دزدان کوچی از قره‌باغ غزنی تا خاک پاکستان، سفر پر خطر ابوذر غزنوی بود که برای نخستین بار در تاریخ معاصر مبارزات هزاره رقم خورد. شرح این ماجرا هم با جزئیات در کتاب «یادداشت‌های شهید میثم» نشر شده، ولی در دانشنامه هزاره هیچ خبری از آن نیست». آقای اکبری باید توجه می‌کرد که فرق مقالات دانشنامه با کتاب در همین است. در کتاب مجال و ظرفیت بیشتری وجود دارد که امور با جزئیات بیاید؛ اما مقالۀ دانشنامه مجال پرداختن به ریز و درشت واقعه را ندارد. مقایسه میان آنچه را که در مورد مدخل ابوذر غزنوی با آنچه را که در مورد محمد اکبری نوشته شده است، به خوانندگان منصف واگذار می‌کنیم، و این که آیا آنان تفاوتی، میان این دو مقاله می‌بینند یا خیر. از طرفی ایشان در عین حالی که بر طول و عرض مقالات دانشنامه اعتراض دارد، خودش انتظار دارد که به تمام امور ریز و دشت منطقه و شخصیت‌های محبوبش پرداخته شود. نکتۀ قابل ذکر دیگر اینکه خود ناقد محترم که در کار تدوین تاریخ شفاهی است به خوبی می‌داند که اصولاً هیچ‌ دو نفر یکسان وجود ندارد که در نگارش زندگی‌نامۀ آنان بر اساس تعداد کلمات و واقعیات زندگی‌شان بتوان گزارش یکسان ارائه کرد. شهید ابوذر بعد از دورۀ جهاد، در اوج پختگی که می‌با‌یست قابلیت‌های بسیارش را در جنبه‌های مختلف اجتماعی و سیاسی به نمایش می‌گذاشت، به شهادت رسید و مجال تبلور تمام داشته‌های فکری و عملی خود را نیافت. اما آقای اکبری گذشته از دورۀ جهاد که رهبری پاسداران جهاد را بر عهده داشت، در تشکیل حزب وحدت در کنار شهید مزاری بود و بعد از آن در تنش‌های سه ساله غرب کابل نقش بازی‌ کرد و دو دورۀ حکومت طالبان را نیز تجربه کرده است. لاجرم داده‌های زندگی‌اش همسان با ابوذر نیست تا انتظار داشته باشیم که شاهین ترازوی این دو گزارش نوسان نداشته باشد.
اکبری به جای بررسی مقالات و اتخاذ روش بحث اکادمیک، بدون هیچ دلیلی مدعی است که شورای علمی و مسئولان دانشنامۀ هزاره با شهید مزاری عناد دارند و این سخن را به ناحق دست‌مایه انتقاد از اصحاب دانشنامه قرار داده است؛ ادعایی که در شبکه‌های اجتماعی بازتاب بسیاری یافت. ما در اینجا بنا نداریم که با این ناقد محترم به بحث و مجادله بپردازیم؛ اما بر این نکته باید تأکید کنیم که حفظ بی‌طرفی در دانشنامۀ هزاره یک اصل خدشه‌ناپذیراست و ما باید علایق شخصی و یا جناحی خود را فدای این اصل کنیم تا دانشنامه‌ای برای همۀ هزاره‌ها فارغ از هر طیف و جناحی شکل بگیرد.
در ضمن به اختصار اشاره می‌کنیم که آقای اکبری شاخه‌های علوم اجتماعی را درست از هم تفکیک نمی‌کند و به‌عنوان مثال برای تعریف قومیت به سراغ تاریخ و جمعیت‌شناسی می‌رود. در حالی که نه تاریخ و نه جمعیت‌شناسی به مطالعات قوم‌شناسانه نمی‌پردازند که قومیت در آن‌ها تعریف شود. اگر از یک جمعیت‌شناس سئوال شود که تعریف قوم از نظر او چیست، تعجب خواهد کرد و در پاسخ خواهد گفت این سؤال در حیطه دانش جمعیت‌شناسی نیست. گفتۀ آقای اکبری در این زمینه چنین است: «برخی تاریخ نگاران و جمعیت‌شناسان بر این باورند که بسیاری از مسائل فرهنگی، زاییده دهه‌های اخیر است و در پیشینه فرهنگی قوم هیچ جایگاهی ندارد. به تعبیردیگر، قومیت و نژاد، دو مفهوم مرتبط هستند». ما البته احساس امثال این منتقد را نسبت مبارزات عدالت‌خواهی هزاره‌ها در دهه‌های گذشته درک می‌کنیم و نقد او را ناشی از این احساس می‌دانیم؛ امری که به تدوین چشم‌انداز جدید دانشنامۀ هزاره کمک خواهد کرد.

قسمت چهارم

سخنی با مردم

در کنار تمام نقد و نظرهایی که طی هفته‌های گذشته پیرامون دانشنامۀ هزاره مطرح شده است، موضوعاتی توجه دست‌اندرکاران دانشنامه را به خود جلب کرده است و ما برآنیم که سخن و نگاه خود را در این موارد با خوانندگان و عموم جامعه در میان بگذاریم:

1. هزاره‌های اهل سنت و اسماعیلی

تا جایی که مربوط به مطالعات قوم‌شناسانه می‌شود، هیچ تفاوتی بین هزاره‌های شیعه، سنی و اسماعیلی نیست. تلاش ادارۀ دانشنامه همواره این بوده است که دانشنامۀ هزاره شامل هر سه گروه مذهبی هزاره شود تا از جامعیت لازم برخوردار شود. به همین دلیل از همان آغاز در خدمت دو تن از دانشمندان شهیر کشور از میان جوامع اهل سنت و اسماعیلی خود در شورای علمی دانشنامه بوده‌ایم. به اطلاع برادران و خواهران هزاره سنی و اسماعیلی خود می‌رسانیم که در اثر تلاش‌های دست اندرکاران دانشنامه هزاره و بخصوص تلاش‌های پیگیر داکتر ساکایی و داکتر بیضا تعداد مدخل‌های نوشته شده در ذیل موضوعات مربوط به دو جامعه هزاره‌های اهل سنت و اسماعیلی در جلد دوم دانشنامه نسبت به جلد نخست افزایش یافته است و ما تلاش داریم این روند افزایشی در جلدهای بعدی ادامه یابد. با ید خاطر نشان کنیم که موفقیت اعضای دانشنامه برای شمولیت بیشتر دو جامعۀ هزاره‎های سنی و اسماعیلی بستگی به مشارکت جوانان، تحصیل کردگان و قلم به دستان این دو جامعه نیز دارد. کاری که ما به طور خاص انجام خواهیم داد، این است که در ساختار اداری دانشنامه یک گروه تماس فعال ایجاد کنیم تا با دو جامعۀ هزاره‌های اهل سنت و اسماعیلی در تماس و مشورت دوامدار باشیم تا مشارکت فعالانۀ این دو جامعۀ ما تضمین شود. از جوانان تحصیل‌کرده و اهل قلم این دو گروه مذهبی هزاره می‌خواهیم که با مشارکت فعال خود ما را در جهت شناخت هرچه بهتر و بیشتر دو جامعه به انزوا کشیده شده تاریخی خود کمک کنند. دروازه‌های دانشنامۀ هزاره به روی شما باز است و همکاران ما در دانشنامۀ هزاره همیشه در دسترس خواهند بود تا با همکاری یکدیگر و دست در دست هم بتوانیم مطالعات علمی جوامع خود را پی‌بگیریم.

2. نفی تبعیض علیه زنان

همانگونه که تب نقد دانشنامه بالا گرفت و بسیاری، خوانده و ناخوانده، راجع به آن به اظهار نظر پرداختند، تلخ‌ترین و نفرت‌بارترین قسمت این سریال، راه‌اندازی نوعی ادبیات ضد زن بود. این نوع ادبیات که در این اواخر در شبکه‌های اجتماعی برخی از بانوان نویسنده و همکار با دانشنامه هزاره را هدف قرار داده است، سیمای واقعی جامعۀ هزاره نیست و ما آن را با شدیدترین الفاظ محکوم می‌کنیم. از روشن‌فکران دلسوز و مسئول جامعه می‌خواهیم که با محکوم کردن این نوع ادبیات در برابر آن بایستند، تا فرق بین هزاره آزاده و طرف‌دار حقوق و کرامت انسانی با ستم‌پیشگان، سرکوبگران و عناصر ضد آزادی و برابری در جامعۀ افغانستان روشن شود. جامعۀ هزاره هرگاه فرصتی به دست آورده است، نشان داده و ثابت کرده است که طرف‌دار آزادی، برابری و مخالف هرگونه تبعیض است. انتظار می‌رود تمام خیراندیشان و روشن‌فکران جامعه برای پاک کردن دامن جامعه از این گونه تندروی‌ها و افراطی‌گری‌ها آستین همت بالا بزنند و در مقابل آن سکوت و خاموشی اختیار نکنند. ترویج ادبیات ضد زن به ویژه از سوی افراد مدعی روشنفکری و جعل عناوینی نظیر «دانشنامه صدیقه» در کنار توهین شخصیتی به مؤلفان زن در دانشنامه، مایۀ شرمساری و سرافکندگی برای چنین افراد در میان مردمی است که در عرصۀ احقاق حقوق زنان در افغانستان پیشگام بوده‌اند. انتشار بیانیه از سوی شماری از مؤلفان و همکاران زن در دانشنامۀ هزاره، بازتاب عمق درد و محنت نیمی از جامعه از عملکرد مردانی است که با داعیۀ روشنفکری، عمق کینه‌توزی خود را نسبت به دانشنامه با هدف قرار دادن زنان نشان داده‌اند. لازم به یادآوری است که خانم صدیقه هاشمی از ولایت دای‌کندی در جلد اول دانشنامه همکار ما بود. خانم هاشمی ماستری رشتۀ روابط بین‌الملل از دانشگاه فردوسی مشهد دارد. عنوان پایان‌نامۀ ایشان «بررسی زمینه‌های اجتماعی و فکری نبود فدرالیسم در فرایند تدوین قانون اساسی جدید افغانستان» با راهنمای دکتر محسن خلیلی و مشاور دکتر سید احمد فاطمی‌نژاد، در سال ۱۳۹۴ است.

قسمت پنجم

نتیجه‌گیری؛ چشم‌انداز آیندۀ دانشنامۀ هزاره

در حول و حوش نقدهای دانشنامه از جانب شخصیت‌های‌ محترم و صاحب نفوذ جامعه و نیز بخشی از ناقدان واقع‌بین، پیشنهادها و انتظاراتی به میان آمد که قابل توجه بود. بخش راهکارها و چشم‌انداز آیندهٔ دانشنامه که در پایان این بیانیه خواهد آمد بر بنیاد چنین انتظارها و پیشنهادها شکل گرفته است که چشم‌انداز آیندۀ دانشنامه را ترسیم می‌کند. تصامیم بنیاد دانشنامۀ هزاره در سایۀ بررسی نقد و نظرهایی که تا حال مطرح شده، به قرار زیر است:
اول، بازنگری شیوه‌نامه: شیوه‌نامه دانشنامۀ هزاره چارچوب و دستورالعمل کامل کار تحقیقی را برای فعالیت تمام اعضای سازمان علمی دانشنامه از مؤلفان تا محققان و کارشناسان فراهم کرده است و شورای علمی دانشنامۀ هزاره طی سال‌های گذشته سه بار اقدام به بازبینی و بررسی مجدد بخش‌های مختلف آن کرده است. ما به چارچوب کلی اصول و معیارهای مندرج در شیوه‌نامه که بی‌طرفی و عدم سوگیری از اجزای محوری آن است، باور کامل داریم و با تکیه بر همین اصول خدشه‌ناپذیر علمی به تدوین دانشنامه ادامه خواهیم داد؛ اما به‌روز کردن شیوه‌نامه با توجه به نیازهای جدید یک روند پیوسته در طول حدود یک دهه از کار تدوین دانشنامۀ هزاره بوده است. اکنون فرصت دیگری فراهم شده تا یکبار دیگر مواد مندرج در شیوه‌نامه در سایۀ تبادل دیدگاه‌ها و کسب نظر از صاحب‌نظران و کارشناسان مورد ارزیابی مجدد قرار گیرد.
دوم، چشم‌انداز نو در محتوا و پالیسی: دانشنامه پالیسی واضح در مورد مقاومت مردم هزاره در ادوار تاریخی از جمله در رویدادهای غرب کابل در دهۀ 1370 خورشیدی اتخاذ می‌کند و نظر به اهمیت اجتماعی و سیاسی هر یک از آن‌ها در زندگی سیاسی و اجتماعی هزاره مدخل‌های کلیدی مانند مدخل ارزگان از حیث کمیت، تدوین می‌کند. بی‌گمان اهمیت تاریخی و سیاسی حزب وحدت و شهید مزاری در محراق توجه قرار می‌گیرد تا به میزان اهمیت و تأثیرگذاری خود در سرنوشت جمعی هزاره و میزان پیوند عمیق آن‌ها با عواطف و خودآگاهی جمعی مردم هزاره معرفی شوند. در همین رابطه توجه عمیق به بافت تاریخی و فرهنگی بامیان و ارزگان به عمل می‌آید تا عمق تاریخ و فرهنگ بامیان بیش از پیش روشن شود و بستر تاریخی سرزمین هزاره (با تکیۀ بر ولایت ارزگان) از زمین‌داور در امتداد هیرمند به سوی شمال روشن‌تر شود و جریان نسل‌کشی هزاره‌ها در زمان عبدالرحمان، با تکیۀ بر ارزگان، دای‌چوپان، چوره، گیزو، دایه_ فولاد، خاکیران و دیگر مناطق روشن‌تر شود. دانشنامه بی‌گمان روایت محذوفان است و به این نکته همچون حاشیه‌ای انتقادی بر تاریخ رسمی توجه جدی دارد. در همین راستا روایت‌گر صادق و مستند نسل‌کشی، کوچ‌های اجباری، تصرف زمین و کشتارهای جمعی و هدفمند، به دلایل نژادی و مذهبی و زمینه‌های فرهنگی و سیاسی آن بوده و خواهد بود. تحقیقات هزاره‌پژوهان در مورد منشأ تباری هزاره‌ها از پایه‌های ثابت دانشنامه است و تحقیقات پژوهشگران هزاره که از معیارهای علمی برخوردار باشند، اهمیت ویژه و معناداری در دانشنامۀ هزاره دارد. هزاره به معنای قوم با چهار ویژگی که در مقدمۀ جلد اول به آن‌ها اشاره شده است، مفهومی متحدکننده و دارای اهمیت راهبردی در حیات جمعی مردم هزاره است. ما دانشنامه را بستری مناسب برای یک کوشش فکری همه‌جانبه می‌دانیم که بیش از پیش به تقویت کلان روایت هزاره تحت عنوان مفهوم جامع قوم کمک می‌کند. در این خصوص لازم می‌دانیم که موضع خود را در مورد یکی از مسائل محل مناقشه این گونه حلاصه کنیم: هزاره به معنای قوم‌شناسانه آن قابل تقسیم به هزاره تباری و فرهنگی نیست، و در عین حال شامل هزاره سنی، اسماعیلی، قرلق، سادات هزاره و همۀ طوایف متعدد هزاره است که ممکن است منشأ تباری متفاوت داشته باشند. ضمناً این تعریف از قومیت مانع از آن نمی‌شود که احزاب، نهادها و شخصیت‌هایی که در بستر سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعۀ هزاره رشد کرده‌اند، قطع نظر از جایگاه منفی یا مثبت آنان، در دانشنامۀ هزاره معرفی نشوند.
سوم، گسترش و تغییرات در سازمان علمی دانشنامه: اجزای سازمان علمی دانشنامه به طور پیوسته در حال گسترش بوده و ایجاد گروه‌های تخصصی در بخش‌های چهارگانه تاریخ، سیاست، جغرافیا، فرهنگ و اجتماع برای کنترل بیشتر مدخل‌ها و همچنین تخصصی شدن تدوین مدخل‌ها از برنامه‌های جدی بنیاد دانشنامۀ هزاره بوده است. اکنون بنیاد دانشنامه قصد دارد طی فراخوان دیگری تمامی اهل قلم و فرهنگیان و به‌ویژه کسانی را که راجع به دانشنامۀ هزاره دغدغه داشته و دربارۀ آن نقد نوشته‌اند، به همکاری فرا بخواند. طبیعی است که با ورود نیروهای جدید قدم دیگری در مسیر گسترش سازمان علمی دانشنامه برداشته خواهد شد.
چهارم، بهبود روش‌های تدوین و ارزیابی: با درنظرداشت بند پیشین، اقدام برای تسریع روند تخصصی شدن تدوین مدخل در موضوعات مختلف و در عین حال گسترش و سازماندهی جدی‌تر گروه‌های تخصصی در عرصه‌های چهارگانه تاریخ، سیاست، جغرافیا، فرهنگ و جامعه یکی از ضرورت‌های جدی در ادامۀ فعالیت دانشنامۀ هزاره خواهد بود. ما در نظر داریم گروه‌های چهارگانه نامبرده با جذب مؤلفان، کارشناسان و در مجموع نیروهای تازه در عرصه‌های مختلف نقشی به مراتب پررنگ‌تر و مسئولانه‌تر از گذشته در تدوین و ارزیابی مدخل‌ها ایفا کنند.
هرچند بخش مهمی از فعالیت‌های دانشنامۀ هزاره به صورت داوطلبانه انجام می‌شود و امکان عقد قرارداد مالی همکاری در قسمت‌هایی از کار وجود ندارد، اما با در نظرداشت بند دوم و سوم، در نظر است مکانیزمی دقیق برای پاسخگویی و مسئولیت‌پذیری اعضای سازمان علمی دانشنامه از مؤلف تا محقق میدانی، کارشناس و ارزیاب مقالات تنظیم شود تا میزان خطاهای معلوماتی درباره مدخل‌ها به حداقل ممکن کاهش یابد.
پنجم، سپردن مسئولیت‌های بیشتر به اعضای شورای علمی دانشنامه: با در نظرداشت بند قبلی، شورای علمی دانشنامه و رئیس آن مسئولیت نهایی محتویات دانشنامه قبل از انتشار و نظارت بر تأمین ارتباط پیوسته بین مؤلفان و گروه‌های تخصصی ارزیابی و کارشناسی را برعهده خواهد داشت و چرخۀ نظارت علمی دقیق‌تر شده و مکانیزم تأمین ارتباط تحکیم خواهد یافت.
ششم، گسترش گروه‌های منطقه‌ای و بهبود مکانیزم نظارت بر آن‌ها: روند گسترش گروه‌های منطقه‌ای برای بررسی مدخل‌های مناطق و قریه‌ها تسریع خواهد شد. تا حالا سرگروه هر گروه منطقه‌ای در انتخاب اعضای گروه خود صاحب اختیار بوده است. تصمیم بر این است که اعضای گروه‌های منطقه‌ای با دقت بیشتری و در هماهنگی دقیق‌تر بین سرگروه و ادارۀ دانشنامه صورت گیرد، مسئولیت‌پذیری گروه‌های منطقه‌ای افزایش یابد و رابطۀ آن‌ها با ادارۀ دانشنامه از طریق سرگروه در قالب مشخصی تعریف و تنظیم شود.
هفتم، جایگاه هزاره‌های اسماعیلی و اهل سنت در دانشنامۀ هزاره: بنیاد دانشنامۀ هزاره از همان آغاز برای پوشش داده شدن متناسب جامعه هزاره‌های اهل سنت و اسماعیلیه تلاش داشته و در مرحلۀ جدید سعی مضاعفی صورت خواهد گرفت تا مؤلفان، محققان میدانی و کارشناسان بیشتری از میان آنان به تیم دانشنامۀ هزاره پیوسته و پوشش مدخل‌های مربوط به این دو جامعه به جبران کمبود در این زمینه منجر شود. اعلام آمادگی «شورای هزاره‌های اهل سنت» برای همکاری در این زمینه گامی مهم در راستای رفع این کمبود خواهد بود. این نکته قابل ذکر است که در طول سه سال گذشته و جریان تدوین جلد دوم دانشنامۀ هزاره که در مراحل تکمیلی خود قرار دارد، تلاش‌های مضاعفی برای پوشش مدخل‌های مربوط به هزاره‌های اهل سنت و اسماعیلیه صورت گرفته است.
هشتم، ساخت اپلیکیشن وآنلاینی شدن دانشنامه: بنیاد دانشنامه هزاره آنلاینی کردن دانشنامه و ساختن اپلیکیشن برای آن را به‌عنوان اقدامی مهم در راستای گسترش فعالیت تدوین دانشنامۀ هزاره و بهبود دسترسی از دو سال پیش روی دست گرفته بود. ساخت اپلیکیشن سهولت‌های زیر را فراهم کرده است:

• اصلاحات در مدخل‌ها: یکی از سهولت‌های مهم ساخت اپلیکیشن دانشنامۀ هزاره، این است که اصلاح مدخل‌هایی که اشتباهاتی در آن‌ها راه یافته تسریع خواهد شد. متخصصان و افراد صاحب اطلاع می‌توانند نکات اصلاحی خود را به همکاران دانشنامه بفرستند تا مؤلف مقاله مورد نظرمطابق با معیارهای پذیرفته‌شده در شیوه‌نامه تغییرات را اعمال کند و بعد از طی روند کارشناسی و بازبینی شورای علمی، نسخه اصلاح‌شده مدخل جایگزین نسخه قبلی شود؛

• افزودن مدخل‌های جدید: با گسترش روند آنلاینی شدن دانشنامه، افزودن مدخل‌های جدید تسریع خواهد شد و نیاز نخواهد بود تا طی یک روند طولانی، زمینۀ انتشار ویرایش تازه هر جلد فراهم شود؛

• پیشنهاد مدخل: در اپلیکیشن دانشنامۀ هزاره و وب‌سایت آن پنجره‌هایی برای پیشنهاد مدخل و یا هر موضوع دیگری که مورد توجه مخاطبان قرار بگیرد، فراهم شده است. طبیعی است که معلومات دریافتی را شورای علمی و سایر بخش‌های مسئول بررسی خواهند کرد و در صورتی که با معیارهای مندرج در شیوه‌نامه مطابقت داشته باشد، در زمرۀ مدخل‌های قابل تدوین قرار خواهند گرفت.

نهم، چاپ و نشر دیجیتال دانشنامۀ هزاره: بنیاد دانشنامۀ هزاره از طریق عقد قرارداد با یکی از شرکت‌های شناخته‌شده نشر دیجیتال، زمینۀ نشر فیزیکی نسخه دیجیتال دانشنامۀ هزاره را فراهم آورده و لینک مربوطه در اپلیکیشن دانشنامۀ هزاره در دسترس عموم مخاطبان قرار دارد. نسخۀ دیجیتال دانشنامه به طور پیوسته همزمان با ایجاد تغییرات و اصلاحات در نسخه آنلاین، به‌روز خواهد شد و سفارش‌دهنده نسخۀ دیجیتال، آخرین نسخه به‌روزشده دانشنامۀ هزاره را به صورت فیزیکی در تمام نقاط جهان دریافت خواهد کرد.

کلام آخر: دست‌اندرکاران دانشنامۀ هزاره با نظرداشت تمام نقد و نظرهایی که در طی سال‌های اخیر در این باره منتشر شده است، بر اصول و معیارهای تحقیق و چارچوب بی‌طرفی مندرج در شیوه‌نامه متعهد بوده و با رعایت اصول خدشه‌ناپذیر علمی به کار خود ادامه خواهند داد. با این وصف، ما همیشه شنوای نقدهای سازنده راجع به تدوین مدخل‌ها هستیم. برای اینکه بتوانیم میان خواسته‌ها و اصول بی‌طرفی و انصاف علمی در مورد جوانب گوناگون ازجمله در مورد اقوام هم‌سرنوشت در غرجستان قدیم توازن ایجاد کنیم و کار قابل عرضه برای مخاطب ملی و جهانی فراهم سازیم، خود را نیازمند راهکارهای فنی می‌دانیم و برای کشف و شناسایی تکنیک‌ها و فنون آن، نیاز به گفتگوی سازنده و مستمر داریم.

بنیاد دانشنامۀ هزاره
۲ حمل ۱۴۰۳ برابر با ۲۱ مارچ 2024 میلادی

6 thoughts on “پاسخ تفصیلی بنیاد دانشنامۀ هزاره به نقد و نظرها

  1. سلام علیکم
    هر چند فرصتی پیش نیامده، دانشنامه هزاره را تورق کنم، تنها در فضای مجازی مرده باد، زنده بادهای را شنیدم و دیدم که بیشتر به شعار شباهت دارد تا نقد علمی و سازنده. بنا براین، نمی توان مثبت یا منفی قضاوت کرد. اما آنچه باور دارم این است که؛ اولا هر کار علمی ارزشمند و درخور ستایش است. ثانیا کار علمی هر چند قوی و با دقت صورت گیرد کم و کاستی های خودش را دارد و باید مورد نقد و ارزیابی قرار گیرد. در هر حال کلیت این کار درخور ستایش است و به نویسندگان و محققان دست مریزاد و خسته نباشید می گویم.
    اما ذکر چند نکته ضروری است.
    ۱) تلاش کنید دانشنامه عاری از گرایش ها و شعارهای حزبی، قومی، منطقوی و … باشد. به عبارت دیگر: ارزش دانشنامه در علمی بودن آن است. سعی کنی دانشنامه علمی و دانشنامه باشد. چه اینکه محققین ژرف نگر و دقیق صدها سال بعد نیز در بند بند، سطر سطر و کلمه کلمه دانشنامه شما غور خواهد کرد و اعتبار یا آدم اعتبار آن را اعلام خواهد نمود.
    ۲) کوشش کنید مجلد آماده شده دانشنامه را پیش از چاپ در اختیار محققین و اهل فهم از موافقین و مخالفین خود قرار داده و طالب نقد و بررسی شوید. نه تنها این، بلکه سمینارهای علمی نقد و بررسی تشکیل دهید تا کار تان از پختگی و استحکام لازم برخوردار شود.
    ۳) کار علمی کار فراگیر مرز نشناس و غیر متاثر از سلایق و گرایش های فردی است. مواظب باشید محتوای دانشنامه هزاره فراگیر و دارای گستره وسیعی باشد که حتی مرزهای مختلف مخالفین تان را فتح کند.
    ۴) هزاره زنده فکر و اندیشه ناب و خالص گذشته خویشتن است. دانشنامه هزاره باید ارزش های فکری، مذهبی، فرهنگی، تاریخی، شخصیت ها، اصطلاحات اسلامی و قومی هزاره را با رویکرد شیعی به نمایش بگذارد و نویسندگان نباید از غوغا سالاری جوانان احساساتی و متاثر از افکار افراطی متاثر شوند.
    ۵) مطالب دانشنامه باید طوری تنظیم شود تا برای قشر متوسط جامعه قابل فهم باشد.
    ۶) ضمن رعایت ایجاز نسخه های دیجیتالی دانشنامه هزاره در اختیار عموم مردم قرار گیرد.
    نکاتی که در یک نگاه سطحی به نظر رسید مکتوب گردیده و صادقانه در اختیار نویسندگان قرار گرفت. امیدوارم خداوند برای نویسندگان توفیق کار علمی عمیق و دقیق مفید و جالب رضایت خداوند عنایت کند تا کار شان در دنیا برای خلایق مفید و در آخرت ذخیره برای خود شان باشد.
    سیدعبد اللطیف سجادی غزنوی
    مدرس سطوح عالی و خارج حوزه علمیه قم
    ۱۱ رمضان المبارک ۱۴۴۵ق = ۳ حمل ۱۴۰۳ ش

  2. فهیم گفت:

    بدون غرض و مرض بگویم که جوابیه تان در مورد نقدها ضد و نقیض است گاهی خودتان سخن خودتان را نقض میکنید ، نکته مهم و امیدوار کننده بحث دیجیتالی شدن دانشنامه است که کاریست پسندیده به شرطی که شما نخواهید لجوجانه برخوردکنید میشود تمام کاستی هارا برطرف کرد یا به حداقل رساند .
    دفاعیه تان راجع به اشخاص ضعیف ‌ غیر قابل قبول است با وجود آن همین بیانیه تان اثبات میکند که سهل انگاری و گزینشی عمل کرده اید ، امید دررفع مشکل اقدام همه جانبه کنید میدانم کاریست مشکل و اساسی طبعا حساسیت برانگیز و تحمل و مدارا داشته باشید چون ساختن و اعمار هزینه میخواهد .
    اگر به قول تان عمل کنید و کجی هارا راست و نقدهارا بی غرض و مرض پذیرفتید این مهم به انجام درست می‌رسد درغیر آن باز همان آش است و همان کاسه که خیلی ها از نبود آن خرسند تر میشود .

  3. سلمانعلی" ناوری " گفت:

    سلام خدمت دست اندرکاران بنیاد انشنامه هزاره.
    پیشنهاد من برای شما بزرگواران اینست که در رابطه به انتخاب سرگروه و اعضای تحقیق یک منطقه توجه جدی شود و یک راهکاری بسیار مشخص و واضح در قسمت انتخاب این افراد وجود داشته باشد. که چه کسی میتواند منحیث سروگروه یا عضو انتخاب شود. امیدوارم در این قسمت دقت بیشتر صورت گیرد. ممنون شما

  4. ضيا حسن‌زاده گفت:

    شما انتقادات همه دوستان ناقید را رد کردید واز اين جواب بنظر میرسد که دانش نامه هزاره بدون اشکال ونقص است. نکاتی که ناقید در دنياي مجازی برای مخاطبان به نشر گذاشته واقعا نگران کننده است و اعتبار دانشنامه را زير سوال برده. امیدوارم که نقد ها را برسی کرده و به اشکالات دانشنامه رسیدگی گردد.

  5. هدی گفت:

    سلام و خسته نباشید میگم به همه دست‌اندر کاران دانشنامه گران‌قدر هزاره. بسیار جامع پاسخ دادید و متوجه مسئولیت و فشاری که بر شماست شده‌ام کار شما را بسیار تحسین می‌کنم. نقد‌های غیر منصفانه و غیر علمی زیادی به دانشنامه هزاره وارد شده که از چشم خوانندگان باریک‌‌بین و منصف دور نمی‌ماند.
    بکوشید به کار خودتان ادامه دهید و از نقد های سازنده استفاده کنید مطمئنم همین دانشنامه روزی به گنج عظیمی برای تمام هزاره‌ها تبدیل می‌شود وجایگاه خود را پیدا میکند.

  6. عبدالجلیل گفت:

    درنگی بر جوابیه بنیاد دانشنامه بر نقدها

    با اینکه بنیاد دانشنامه هزاره در جواب نقدهای موجود در مورد جلد اول این کتاب، از بازنگری شیوه نامه و چشم انداز نو در محتوا و پالیسی برای حفظ بی طرفی یادآوری نموده است و در برخی بخشهای دیگر نیز کوشیده با مغالطه نقدها را ناقص بخواند اما برای حفظ بی طرفی نتوانسته یک رویکرد روشن را تعریف نماید.

    با توجه به اختلافات درونی جامعه هزاره و تشتت و پراکندگی این جامعه، پیدا کردن یک منبع بی طرف تقریبا ناممکن است. اگر بنیاد دانشنامه هزاره واقعا در پی بی طرفی باشد پس باید در مورد سالهای جنگ داخلی در هزاره جات منابع تمامی جریان های موجود را در نظر گرفته و بدون قضاوت و اعمال سلیقه واقعیت ها را پیدا کند.

    در قسمت دسته بندی نقدها در دسته نقدهای سیاسی گفته شده که این نقدها با استفاده از تیوری توطئه و بدون دلیل مطرح شده و ارجاع دادن ضعف های داخلی به بیرون از خود و اتهام نسبت دادن امور به یک کشور خارجی در شبکه های اجتماعی خریدار پیدا میکند.
    اما آیا واقعا محیط بسته ایران و سیاست این کشور می‌تواند بر محتوا و جهت گیری سیاسی در دانشنامه بی تاثیر باشد؟
    واضح است که حتی در آزادترین کشورها هم اگر کتابی نوشته شود که شعارهای اصلی دولت آن کشور را به چالش بکشد، بدون شک سانسور خواهد شد چه رسد به ایران.
    آیا تشکیل احزاب هشتگانه توسط ایران جهت مدیریت جنگهای داخلی در هزاره جات، فشار آن کشور برای تشکیل حزب وحدت و امثال آن ارجاع ضعفهای داخلی به بیرون و بر اساس تیوری توطئه است یا واقعیت های تاریخی؟
    آیا فعالیت های اکبر پاریزی و اصغر شورابی (از کارمندان استخبارات ایران) در زمان جنگهای داخلی هزاره جات واقعیت تاریخی نیست؟
    آیا اگر آنگونه که در اکثر کتابهای چاپ ایران نوشته اند که مدیریت جنگ داخلی هزاره جات فقط به سیدمهدی هاشمی خلاصه میشود، واقعیت باشد، پس:
    ۱- آیا سیاست خارجی ایران توسط یک فرد مدیریت می‌شده است؟
    ۲- آیا شخص امام خمینی از آنچه در افغانستان می گذشته بی خبر بوده است؟
    ۳- آیا سیدمهدی هاشمی بخاطر جرایم ضد ایران اعدام شد یا بخاطر افغانستان؟
    و صد ها سوال دیگر که جواب دادن به آنها با اسناد و بدون مغالطه واقعیت ها را روشن خواهد کرد.

    در مورد از هم پاشیدن شورای اتفاق هم هیچکس منکر ضعف داخلی آن نیست، اما آیا تقویت احزاب مخالف از جانب ایران این روند را تسریع نکرد؟
    و در از هم پاشاندن شورای اتفاق منفعت و هدف ایران چی بود؟

    به هر صورتش اگر دانشنامه هزاره بخواهد یک روایت واقعبینانه از دو سه دهه اخیر در هزاره جات به جامعه تقدیم کند، اول باید مرکزیت خود را از ایران به یک کشور بیطرف انتقال دهد چون در محیط بسته ایران نوشتن واقعیت ناممکن است و ثانیا در مورد جنگهای داخلی فقط به منابع پاسداران جهاد، سازمان نصر و سایر احزاب ساخت ایران بسنده نکرده، از همه منابع ممکن استفاده نماید.

    یک موضوع را هیچگاهی فراموش نمیکنم و آن اینکه در سالهای قبل رادیو آزادی طی چند برنامه موضوع جنگ آمریکا با ایران از داخل افغانستان و موضع شیعیان افغانستان در این باره را به بررسی گرفته بود که چند وقت بعد از آن یکی از مقامات بلندپایه نظامی ایران مدعی تسلط استخباراتی در چندین ولایت افغانستان شد و به ادامه حملات نظامی داعش بر شیعیان افغانستان گسترش پیدا کرد و…
    روابط شیعیان افغانستان با ایران یک رابطه پیچیده بوده که ایرانی ها از نقطه نظر ارباب رعیتی و ابزاری به آن نگاه میکنند و به هیچ وجه منافع دراز مدت و آسایش شیعه افغانی برای شان مهم نیست. شیعیان افغانستان باید با توجه به شرایط جغرافیایی و سیاسی خود برای شان راهبرد تعریف کنند و این ممکن نیست مگر با بازخوانی دقیق گذشته و امکان سنجی نقاط ضعف و قوت و…
    مسئولیت تاریخی دانشنامه نویسان و روایت نویسان چند دهه اخیر نیز در برابر واقعیت های تاریخی برای شناخت بهتر شیعه افغانی از خودش بی نهایت مهم و ارزنده است. مگر اینکه آنها نیز بخواهند با مغالطه، اشتباهات تاریخی ایران در روابط با شیعیان افغانستان را نادیده بنگارند و با استفاده از منابع جریان های سیاسی وابسته به ایران به تبلیغ آنان بپردازند.

    و ما علینا إلا البلاغ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *