خاندان حاکم در بامیان
مؤلف: عبدالحکیم محمدی (کاظمی)
جلد اول، ویراست دوم
آل بانیجور از خاندانهای پرنفوذ سیاسی و اجتماعی افغانستان بودهاند. آنان از اوایل قرن دوم هجری قمری، پس از ضعف سیاسی اعراب در خراسان و همراه با سلسلههای دیگر محلی اظهار وجود کردهاند. دامنۀ نفوذ آنان عمدتاً از ختل در جنوب تاجیکستان امروزی و تِرمِذ در جنوب ازبکستان امروزی تا بلخ، بامیان و اندراب و پنجشیر میرسیده است.
این سلسله با اوج و افول نسبی تا اواسط قرن چهارم قمری دوام آورده است. برخی از رجال این خانواده، به عنوان فرماندهان خراسانی در بغداد، مرکز خلافت و نواحی دیگرعربی نیز حضور داشتهاند.
نسبشناسی: قدیمیترین فرد شناختهشدۀ این خاندان، بانیجور است و این سلسله به نام او شهرت یافت است، هرچند آن را «آل داوود» هم گفتهاند. داوود از احفاد بانیجور و از رجال مهم این خاندان است. بانیجور به صورتهای «باتیجور»، «باینجور» و غیره هم ذکر شده که ناشی از تصحیف است (گردیزی، 1363: 293؛ بارتولد، 1366: ج 1، 441). در اینکه اصالت آنها ترکی است یا خراسانی، تردید وجود دارد. یکی از راههای تعیین نسب، تحلیل نام «بانیجور» است. نام بقیه رجال این خاندان، عربی و اسلامی است. اگر پسوند «جور» معرب «گور» باشد، خراسانی است (حبیبی، ۱۳۸۰: ۸۴۸ و ۸۴۹). گور و غور به معنی کوه و کوهستان است و غور نام تاریخی هزارهجات فعلی است. ظاهراً نام «بانیجور» در پیشینۀ ایران تاریخی وجود داشته است (ابنبلخی، ۱۳۷۴: ۸۶). پس از اسلام نیز نامها و خاندانهایی با پسوند «جور» در خراسان وجود داشته است، مانند دو خانوادۀ معروف خراسانی «آماجور» و «سیمجور». البته رجال ترکی هم با نامهایی مانند «بلکاجور» و «یأجور» وجود داشتهاند (طبری، ج ۹، ۱۳۸۷: ۳۰۶ و ۴۴۱). ازاینرو، ترک دانستن این خاندان (یزدانی، ۱۳۹۰: ۳۲) با تکیه بر این پسوند، کافی نیست.
اما از سویی دیگر هاشم بن بانیجور در بغداد جزء فرماندهان خراسانی بوده است نه ترکی (یعقوبی، بیتا، ج ۲: ۴۷۱) و عباس بن هاشم بن بانیجور از فرماندهان خراسانی عبدالله بن طاهر در کشورهای عربی بوده است (همان: ۴۶۱). نیز، حاکمیت آنان در شمال شرق کشور مربوط به دورهای است که حاکمیتهای محلی همگی خراسانی هستند نه عربی و ترکی. به علاوه، گرایش داوود بن عباس بن بانیجور در بلخ به تمدن پیش از اسلام در بلخ و بامیان، و سازگاری این خاندان با حکومتهای دیگر خراسانی مانند طاهریان و سامانیان و شیران بامیان و شاران غور غرجستان، نشاندهندۀ خراسانیبودن این خاندان است.
تاریخ سیاسی: از زندگی خود بانیجور اطلاع کمی در دست است. در عصر مأمونالرشید عباسی (۱۳۶ تا ۱۵۸ ق) بانیجور نامی از سوی حکمران فَرْغانَه به دربار خلیفه رفت و خلیفه نیز او را به اسلام دعوت کرد؛ اما او مسلمانشدن را خیانت به شاه دانست و از اینرو تا زمان مهدی خلیفۀ عباسی (۱۵۸ تا ۱۶۹ ق) در زندان ماند (یعقوبی، بیتا: ج ۲، ۳۸۷). در سال ۱۹۹ ق / ۸۱۵ م حکومت سمرقند از سوی حکومت بغداد به بانیجور داده شده است (گردیزی، ۱۳۶۳: ۲۹۳). احتمال یکی بودن این دو فرد وجود دارد، چرا که فرزندان و احفاد بانیجور در هر دو حوزۀ عربی و خراسانی از رجال مهم به شمار آمدهاند (زامباور، ۱۴۰۰: ۳۰۷). پایان عمر بانیجور روشن نیست.
بانیجور چهار پسر به نامهای هاشم، احمد، داوود و عباس داشته است، که در چهارمی تردید است. اما گزارشهای منابع نسبت به آنان جسته گریخته است. هاشم بن بانیجور جزو فرماندهان خراسانی در بغداد بوده و زمین (پادگان / مقر نظامی) ویژه داشته است (یعقوبی، ۱۴۲۲: ۶۱؛ ابن رسته، ۱۸۹۲ م: ۲۶۰). از اقدامات او تلاش برای سرکوب طیفی از بابکیان به دستور معتصم خلیفۀ عباسی (۲۱۸ تا ۲۲۷ ق) بود که به شکست هاشم انجامید (یعقوبی، بیتا: ج ۲، ص ۴۷۱). خُتَل (جنوب تاجیکستان امروزی) محل حکومت او به شمار آمده است (ابن رسته، ۱۸۹۲: ۲۹۱). مطابق رسم آن زمان، احتمالاً یکی از فرزندان یا خاندانش به نیابت از او در ختل حکومت میکرده و خود هاشم بیشتر در عراق بوده است. فوت هاشم در ذیالحجه ۲۴۳ ق / ۸۵۸ م بوده است (طبری، ۱۳۸۷ ق، ج ۹: ۲۰۹؛ ابن اثیر، ۱۳۸۵ ق، ج ۷: ۸۳). عباس بن هاشم در ۲۱۱ ق / ۸۲۷ م یکی از سران رجال لشکر عبدالله بن طاهر (از خاندان طاهریان) است که برای ساماندادن اوضاع مصر همراه او بوده است (یعقوبی، بیتا، ج ۲: ۴۶۱) عباس در ۲۱۹ ق /۸۳۴ م به ولایت بلخ رسیده و ۱۴ سال حکومت داشته است (واعظ بلخی، ۱۳۵۰: ۴۰).
داوود بن عباس از رجال مشهور این خاندان است و به سببِ او، این خاندان را «آل داوود» نیز میگویند (باسورث، ۲۰۰۸، ج ۱۲: ۱۲۵). ذیالقعدۀ ۲۳۳ ق / ۸۴۸ م شروع حکومت او در بلخ است (واعظ بلخی، ۱۳۵۰: ۲۰). او اقداماتی فرهنگی و عمرانی در بلخ انجام داده که برخی از سازههای او به دست یعقوب بن لیث صفاری سرسلسلۀ صفاریان، در ۲۵۷ ق / ۸۷۱ م نابود شد (ابن اثیر، ۱۳۸۵ ق، ج ۷: ۲۴۸). داوود احتمالاً پیش از هجوم یعقوب لیث از دنیا رفته بوده و حاکم بلخ، ابوداوود بن احمد بن بانیجور بوده است (نرشخی، ۱۳۶۳: ۱۱۹؛ اصفهانی، بیتا: ۱۷۷).
احمد فرزند دیگر بانیجور است. از سرنوشت خود احمد اطلاعی در دست نیست. ابوداوود محمد فرزند اوست که پس از بازگشت یعقوب لیث از بلخ در ۲۵۹ ق به حکومت بلخ رسیده است (اصفهانی، بیتا: ۱۷۷). او در آشوبهای سال ۲۶۵ ق / ۸۷۹ م که به دنبال مرگ یعقوب لیث در خراسان اتفاق افتاد، حاکم بلخ بوده است (ابن اثیر، ۱۳۸۵ ق، ج ۷: ۲۹۶ و ۳۰۰). او از ۲۷۹ ق / ۸۹۳ م به بعد، تخارستان، جوزجان، تِرمِذ و خَتلان (خُتَّل) را نیز به قلمرو خود افزود (اصفهانی، بیتا: ۱۷۷). پایان حکومتش روشن نیست. فرزند او احمد از سکههای اندراب در سال ۲۸۸ ق شناسایی شده است. نواسۀ او جعفر بن احمد نیز منصوب از سوی سامانیان در خُتَّل بوده است (ابن اثیر، ۱۳۸۵ ق، ج ۸: ۲۲۲). سکههای خُتَّل منبع دیگر شناسایی اویند. این مسکوکات از ۳۱۳ ق / ۹۲۶ م به جا مانده است (زامباور، ۱۴۰۰: ۳۰۷؛ باسورث، ۱۳۸۱: ۳۳۶). جعفر بن احمد شاید جزو رجال اخیر این خاندان باشد. وی تا ۳۳۷ ق حاکم ختل بوده و در درگیریهای آلسامان، با ابوعلی چغانی همکاری داشته است (گردیزی، ۱۳۶۳: ۳۴۶).
داوود فرزند دیگر بانیجور است که در حدود ۲۰۶ ق / ۸۲۲ م عامل بصره، یمامه، بحرین و دجله از سوی خلیفۀ وقت عباسی بوده است (طبری، ۸، ۵۸۱؛ ابن اثیر، ۶، ۳۷۹) و «حاتم» فرزند او نیز از حاکمان منطقهای به نام «یوز» (مقدسی، بیتا: ۲۹۰) در نواحی ختل بوده است (ابن رسته، ۲۸۹).
عباس فرزند چهارمی است که به بانیجور نسبت داده شده است. اما مدرک مهمی در این خصوص در دست نیست.
به جز موارد یادشده، شهزادگان دیگری نیز از این خاندان در نواحی یاد شده و نیز پنجهیر / پنجشیر و اندراب و بامیان حکومت کردهاند و نامشان بر اساس سکههای باقیمانده شناسایی شده است (زامباور، ۱۴۰۰: ۳۰۷؛ باسورث، ۱۳۸۱: ۳۳۶). پایان این سلسله دقیقاً روشن نیست. آل بانیجور به لحاظ سیاسی یک سلسلۀ محلی و عمدتاً وابسته است. رجال عراقی این خاندان تحت اِشراف سرلشکرهای اصلی عباسیان مانند رجال خاندان طاهر بودهاند (یعقوبی، بیتا، ج ۲: ۴۶۱) یا در مواردی از خود خلیفه فرمان میگرفتهاند (طبری، ۱۳۸۷ ق، ج ۸: ۵۸۱). رجال خراسانی این خاندان نیز در نبود قدرت بالاتر استقلال داشتهاند، ولی با ظهور قدرتهای برتر مانند طاهریان (ابن خرداذبه، ۱۹۹۲: ۳۶)، صفاریان (نرشخی، ۱۳۶۳: ۱۱۹) یا سامانیان (ابن اثیر، ۱۳۸۵ ق، ج ۸: ۲۲۲) تابع آنها بوده و مالیات میپرداختهاند.
جامعه، فرهنگ، اقتصاد: آل بانیجور مانند بقیۀ ملوک محلی نظیر شیران بامیان، شاران غرجستان و غیره دچار نوعی درونگرایی بودهاند. آنان به لحاظ سیاسی تحرک کمی برای دستیابی به قلمروی دیگر داشتهاند. از اینرو، منابع خارجی به آنها کمتر توجه کردهاند و دربارۀ اوضاع فرهنگی آنها اطلاعات کمتری در دست است. در این میان، آثار داوود بن عباس در بلخ قابل توجه است. او شهری در بیرون بلخ ساخته بود که نامش را نوشاد / نوشار گزارش کردهاند (واعظ بلخی، ۱۳۵۰: ۲۰ و ۴۰). «نوشار» مشابه ریوشار و غیره از اصطلاحات رایج غرجستان تاریخی / هزارهجات امروزی است و نشاندهندۀ انطباق مذهبی و فرهنگی این خاندان با بومیان است. نامگذاری شهر به نوشار به وسیلۀ ابوداوود نشان از تمایل او به فرهنگ پیش از اسلام در بلخ _ بامیک دارد. علاوه بر این، او مسجد مشهوری نیز ساخته بوده که تا بعد از هجوم مغول پابرجا بوده است (ابن بطوطه، ۱۴۱۷، ج ۳: ۴۲). نقش زنان در ساخت شهر و مسجد پیداست. زنان در عصر او آزادی نسبی داشتهاند (واعظ بلخی، ۱۳۵۰: ۴۰؛ ابن بطوطه، ۱۴۱۷: ۳، ۴۲). از حکومتهای محلی آن زمان، آل طاهر و آل سامان، خاندانهایی از طبقات بالا بودند و صفاریان از طبقۀ مادون برخاسته بودند. آل بانیجور با طاهریان و سامانیان سازگاری داشتهاند. اما صفاریان با تخریب سازههای آل بانیجور در بلخ، با آنان ناسازگاری نشان دادند (ابن اثیر، ۱۳۸۵ ق، ج ۷: ۲۴۸) این نکته نشاندهندۀ آن است که آل بانیجور از طبقات بالای اجتماعی بودند. از اینرو، در قلمرو آنان نظامِ خان و رعیت به قوت حکمفرما بوده است. اهمیت دیگرِ آل بانیجور، در اقتصاد آنها بوده است. بلخ و بامیان به لحاظ نظامی، تجاری و زراعتی و پنجهیر / پنجشیر، اندراب و ختل به دلیل معادن اهمیت داشتهاند و عمدۀ سکههای این خاندان نیز از این مناطقاند (حدود العالم من المشرق الى المغرب، ۱۴۲۳: ۴۵، ۱۲۲ و ۱۳۵).
منابع: ابن اثیر، عزالدین علی بن ابیالکرم. (۱۳۸۵ ق / ۱۹۶۵م). الکامل فیالتاریخ. بیروت: دار الصادر _ دار بیروت؛ ابن بطوطه، محمد بن عبدالله (۱۴۱۷). رحلة ابن بطوطة. جلد ۳. تصحیح عبدالهادی تازى. ریاض: اکادیمیه؛ ابن بلخى. (۱۳۷۴). فارسنامۀ ابن بلخى. تصحیح منصور رستگار. شیراز: بنیاد فارسشناسی؛ ابن خرداذبه، عبیدالله بن عبدالله. (۱۹۹۲ م). المسالک و الممالک. بیروت: دارالصادر افست لیدن؛ ابن رسته، احمد بن عمر. (۱۸۹۷م). الأعلاق النفیسة. بیروت: دارالصادر؛ اصفهانی. حمزه بن الحسن. (بی. تا). تاریخ سنى ملوکالارض و الانبیاء. بیروت: منشورات دارالمکتبه الحیاة؛ باسورث، ادموند کلیفورد. (۱۳۸۱). سلسلههاى اسلامى جدید راهنماى گاهشمارى و تبارشناسى. ترجمۀ فریدون بدرهاى. تهران: مرکز باستانشناسى اسلام و ایران؛ بارتولد، واسيلى ولاديميروويچ.(1366). ترکستاننامه. ترجمۀ کريم کشاورز. تهران: آگاه؛ باسورث، کلیفورد ادموند. (۲۰۰۳ م). «بانیجوریان». دایرةالمعارف اسلام. جلد ۱۲. هلند، لیدن: بریل. ص ۱۲۵؛ حبیبى، عبدالحى. (۱۳۸۰). تاریخ افغانستان بعد از اسلام. تهران: افسون؛ حدود العالم من المشرق الى المغرب. (۱۴۲۳ ق). نویسندۀ ناشناس. تصحیح یوسف الهادی. قاهره: دارالثقافیه للنشر؛ خلیلى، جعفر. (۱۴۰۷). موسوعة العتبات المقدسة. چاپ دوم. بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات؛ زامباور، ادوارد فون. (۱۴۰۰ ق / ۱۹۸۰ م). معجم الأنساب و الأسرات الحاکمه فیالتاریخ الاسلامی. به کوشش زکیمحمد حسن بیک _ حسن احمد محمود. بیروت: دارالرائد العربی؛ طبری، محمد بن جریر. (۱۳۸۷ ق). تاریخ الطبری. تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم. چاپ دوم. بیروت: روائع التراث العربى؛ عبدالباقى، احمد. (۱۴۲۷). سامراء. بیروت: الدار العربیه للموسوعات؛ على، صالح احمد. (۲۰۰۱ م). سامراء. بیروت: شرکة المطبوعات للتوزیع والنشر؛ قدیانى، عباس. (۱۳۸۷). فرهنگ جامع تاریخ ایران. چاپ ششم. تهران: آرون؛ گردیزی، عبدالحى بن ضحاک. (م ۴۴۳). زین الاخبار. تحقیق عبدالحى حبیبى. تهران: دنیاى کتاب؛ محلاتى، ذبیحالله. (۱۳۸۶). مآثر الکبراء تاریخ سامراء. قم: مکتبة الحیدریه؛ مقدسی، محمد بن احمد. (بی. تا). أحسنالتقاسیم. چاپ دوم. بیروت: دار الصادر؛ نرشخى، ابى بکر محمد بن جعفر. (۱۳۶۳). تاریخ بخارا. تصحیح مدرس رضوی. چاپ دوم. تهران: نشر طوس؛ واعظ بلخی، عبدالله بن عمر بن محمد (۱۳۵۰). فضایل بلخ. ترجمۀ عبدالله محمد بن محمد حسینی. تصحیح عبدالحی حبیبی. تهران: بنیاد فرهنگ ایران؛ یزدانی، حسینعلی (حاجکاظم). (۱۳۹۰). بامیان سرزمین شگفتیها. چاپ دوم. کابل: کتابفروشی مقصودی _ گلستان اندیشه؛ یعقوبی، احمد بن اسحاق. (بی. تا). تاریخ الیعقوبى. بیروت: دارالصادر؛ یعقوبی، احمد بن اسحاق. (۱۴۲۲). البلدان. تصحیح امین ضناوی. بیروت: دارالکتب العلمیه.