از شاران (شاهان) غرجستان
مؤلف: محسن شریفی
جلد اول، ویراست دوم
ابونصر محمد فرزند اسد شار یکی از شاران (شاهان) غرجستان در قرن چهارم هجری بود. او حکومتی نیمهمستقل بر این ناحیه داشت و از سامانیان اطاعت میکرد (فروزانی، ۱۳۸۶: ۱۲۶؛ رحیمی، ۱۳۶۷: ۷). ابوعلی سیمجور (از امرای سیمجوری خراسان، متوفی ۳۸۷ ق / ۹۹۷ م) با امیر نوح سامانی مخالفت کرد و سعی کرد شار ابونصر و فرزندش شارشاه را مطیع خود سازد، ولی آن دو از این کار سر پیچیدند.
علت سرپیچی آنها دو امر بود: یکی وفاداریشان به امیر سامانی و دیگری موقعیت کوهستانی غرجستان و قلعههای دستنیافتنی آنجا (جرفادقانی، ۱۳۷۴: ۳۲۳). ابوعلی سیمجور سپاهی را به فرماندهی ابوالقاسم فقیه به جنگ آنها فرستاد. شار ابونصر در جنگهای متعددی که با سپاه اعزامی ابوعلی سیمجور داشت، شکست خورد و به یکی از قلعههای مستحکم خویش پناه گزید. ابوالقاسم فقیه قلمرو شارها را همراه با اموال و خزاین آنان در اختیار گرفت (جرفادقانی، ۱۳۷۴: ۳۲۳ و ۳۲۴؛ فروزانی، ۱۳۸۶: ۱۲۷).
بعد از زمانی کوتاه، سَبُکتَگین به دعوت امیر نوح سامانی، برای رویارویی با ابوعلی سیمجور وارد خراسان شد. ابوعلی ناچار شد برای تقویت نیروهایش، ابوالقاسم فقیه و نیروهایش را از غرجستان فرا خواند. بدین ترتیب فرصت مناسبی فراهم شد تا شارهای غرجستان دوباره به قلمرو خود باز گردند و در زمرۀ متحدین سبکتگین قرار گیرند (همان).
سلطان محمود غزنوی بعد از به قدرت رسیدن، به منظور تسلط خود بر غرجستان، در سال ۳۸۹ ق / ۹۹۹ م ابونصر محمد بن عبدالجبار عتبی (مؤلف تاریخ یمینی) را به نزد شار ابونصر فرستاد تا از او بیعت بگیرد. شار ابونصر هم او را با اکرام و احترام پذیرفت و راضی شد که به جای امیر عبدالملک سامانی، نام سلطان محمود را در خطبهها بخواند (ناظم، ۱۳۷۸: ۵۸).
شار ابونصر با بالاتر رفتن سن، ادارۀ سرزمین غرجستان را به پسرش شاه محمد، معروف به «شارشاه» تفویض کرد و خودش که مردی فاضل و عادل بود به مطالعۀ کتب و همصحبتی فضلا و هنرمندان اشتغال یافت (نایل، ۱۳۸۱: ۵۱). اما در برخی منابع دیگر آمده که شار ابونصر به دلیل اینکه فرزندش شاه محمد بر بزرگان دولت سلطۀ کامل یافته بود، زمام امور غرجستان را به او سپرد و اوقات خویش را در کارهای علمی صرف کرد (فروزانی، ۱۳۸۶: ۱۲۶؛ رحیمی، ۱۳۶۷: ۷).
پس از اینکه شار محمد شاه قدرت غرجستان را به دست گرفت، رابطهاش با سلطان محمود برای مدتی خوب بود. سلطان محمود به منظور لشکرکشی به هند، از شارشاه درخواست نیرو و سپاه کرد، اما او عذر آورد و از دادن نیرو خودداری کرد. این امر بر سلطان محمود گران آمد. وقتی از هند بازگشت، دو تن از سرداران خود به نام آلتونتاش و ارسلان جاذب را برای رویارویی با شارشاه فرستاد. شار ابونصر (پدر شارشاه) از سرداران سلطان محمود امان طلبید و با تبرّی از اقدامات فرزندش، تسلیم آلتونتاش شد. به دستور سلطان محمود، او را ابتدا به هرات و سپس به غزنه منتقل کردند (جرفادقانی، ۱۳۷۴: ۳۳۱). سلطان محمود محترمانه از او استقبال کرد و او در دربار مورد احترام و اکرام بود. حتی سلطان محمود قیمت املاک شخصی او را که در فتح غرجستان ضبط شده بود، به صورت نقد به او پرداخت. احمد بن حسن میمندی وزیر سلطان هم تا جایی که امکان داشت از او حمایت میکرد (همان: ۳۲۳).
شار ابونصر فردی فاضل و ادیب بود (جاغوری، ۱۲۰). بر زبان عربی تسلط داشت. کتاب التهذیب محمد بن احمد ازهری را که به زبان عربی بود از ابتدا تا انتها با دستخط خودش نوشته و آن را نزد مؤلف خوانده بود (ابن اثیر، ۱۳۸۵، ج ۹: ۱۴۸؛ ناظم، ۱۳۷۸: ۵۹). علمدوستی او باعث حضور علما و دانشمندان از اطراف و اکناف در دربارش شده بود (جرفادقانی، ۱۳۷۴: ۳۲۳). او بعد از اینکه تسلیم سلطان محمود شده بود، گاهگاهی با بیانات ادیبانه و عالمانهاش مجلس سلطان را گرمی میبخشید (ناظم، ۱۳۷۸: ۵۹؛ رحیمی، ۱۳۶۷: ۸). او در سال ۴۰۶ ق / ۱۰۱۶ م، در غزنی درگذشت (همان).
منابع: جرفادقانی، ابوالشرف ناصح بن ظفر. (۱۳۷۴). ترجمۀ تاریخ یمینی. تهران: علمی فرهنگی؛ رحیمی، نیلاب. (۱۳۶۷). «غرجستان در پویۀ تاریخ». در مجلۀ غرجستان. شمارۀ پنجم. صص ۱ تا ۱۷؛ فروزانی، سیدابوالقاسم. (۱۳۸۶). غزنویان از پیدایش تا فروپاشی. چاپ دوم. تهران: سمت؛ گردیزی، ابوسعید عبدالحی بن ضحاک. (۱۳۶۳). تاریخ گردیزی. تهران: دنیای کتاب؛ مستمند غوری، قاضی غوثالدین. (۱۳۸۷). تاریخ مختصر غور. هرات: کتابخانۀ فیضی؛ ناظم، محمد. (۱۳۷۸). حیات و اوقات سلطان محمود غزنوی. چاپ دوم. پیشاور: میوند؛ نایل، حسین. (۱۳۸۱). ساختار طبیعی هزارهجات. قم: سلسال.